اسناد شکنجه و تفتیش عقاید در فرقه رجوی
ایران دیدبان
چندی است که بقایای فرقه تروریست رجوی در راستای شارلاتانیسم و تهاجم ضداخلاقی به جداشدگان، به معرفی دلخواه خود از جداشدگان پرداخته و در این راستا دستنوشتههایی را از اعضای جداشده منتشر نمودهاند که تماماً کلیشهای و همانند صدها نمونه دیگری است که هر روز و در هر سرفصل علیه اشخاص دیگر منتشر گردیده است.
از نمونه های اخیر این اقدام، در مورد آقایان اکبر اکبری شعرباف و جمشید طهماسبی است.
این بهاصطلاح افشاگریها در مورد این افراد، حاوی چند نکته بسیار مهم است:
اول اینکه دستگاه گشتاپوی رجوی با تمام تلاشی که برای مخفی نمودن سابقه عضویت آنها در مجاهدین انجام داده است، مجبور به اعتراف در این مورد شده و از ادعاهای ابلهانه خود در این باره که آنها هیچ سابقهای در مجاهدین نداشتهاند، دست برداشته است.
به عنوان مثال در مورد اکبر اکبری مینویسد: « در تاریخ 7تیر 63 دستگیر و به تاریخ 18 دی 66 از زندان آزاد می شود… بار دوم اواسط تیر ماه 67 دستگیر و و در 10 مرداد 67 آزاد می شود… وی در سال 68 به پاکستان آمده و متقاضی پیوستن به سازمان می شود که به منطقه اعزام می گردد. »
یا در ادامه می نویسد: « تا این که پس از درخواست خودش ، در بهمن 80 مجاهدین را ترک کرده و نهایتاً به ایران می رود.وی که بلافاصله پس از ورودش به ایران به استخدام وزارت اطلاعات در می آید. »
البته دستگاه گشتاپوی رجوی در اینجا سعی میکند با بهکار بردن کلمه نهایتاً تمام پروسه زجر و شکنجه و زندان ابوغریب اکبری را خلاصه کرده و قلم بگیرد. اما به هر حال از آن که بگذریم، اذعان میکند که وی به درخواست خود از اردوگاه مجاهدین خارج شده و بهزعم آنها به محض رسیدن به ایران (و نه تبادل وی با اسرای عراقی که از جمله خوشخدمتیهای مجاهدین به صدام بود) به عضویت وزارت اطلاعات در میآید. یعنی اعتراف به اینکه تا قبل از آن هیچ سر و سری با جایی نداشته است!
در مورد جمشید طهماسبی مینویسد: « جمشید طهماسبی از اول انقلاب ضد سلطنتی از نفرات و مؤسسان سپاه در شهرستان اراک بوده است. تحت تأثیر فضای ملتهب جامعه و جذبه و گرایش شدید عمومی به سازمان ،او نیز به دنبال مجاهدین روانه می شود. »
و بدین ترتیب به سابقه عضویت وی از ابتدای انقلاب اعتراف میکند.
اما نکته مهم اینجا است که از این افراد، اعترافنامهها و دستنوشتههایی با امضای خودشان و علیه خودشان، از سوی گشتاپوی اشرف منتشر گردیده است!
این دستنوشتهها واقعی است و تمام کسانی که مافیای رجوی را تجربه کردهاند، میدانند که در مورد اشخاص بنا به درجه اهمیت آنها، بسیار بدتر از اینها نیز وجود دارد. اما سؤال اینجا است که اخذ این دستنوشتهها با چه انگیزهای صورت گرفته است؟
یا این اعترافنامهها از یک جریان عام حاکم در فرقه قرون وسطایی رجوی حکایت میکند (که واقعیت هم همین است و هر از گاهی از کلیه اعضاء، چنین اعترافاتی گرفته میشود) که برخواسته از دستگاه تفتیش عقاید مجاهدین میباشد.
یا اینکه مجاهدین با علم به اینکه اعضای ناراضی استعداد جدا شدن دارند، آنها را تحت فشار و شکنجه قرار دادهاند تا علیه خودشان از آنها اعتراف بگیرند. و این سند محکمی بر وجود شکنجه و فشارهای روانی و فیزیکی در این گروه میباشد.
بنابراین نه تنها انتشار اینگونه اسناد، ابداً ننگی برای جداشدگان نمیباشد، بلکه سند مستدلی بر وجود شکنجه و تفتیش عقاید در این فرقه ارتجاعی است.