یک سکت خطرناک

یک سکت خطرناک
« گروه‎ها و جریانات اپوزیسیون وظیفه دارند که مجاهدین را به نقد بکشند. » ، این نکته‎ای است که آقای هادی شمس حائری در یک سخنرانی در پالتاک بر روی آن پا می‎فشارد. در این سخنرانی که روز شنبه 22.10.2005 به دعوت اتحادیۀ سوسیالیست‎ها در یک برنامۀ پالتاکی ایراد شد، شمس حائری ضمن بیان سوابق عضویت‎اش در مجاهدین، به بیان دیدگاه‎هایش در ارتباط با این گروه پرداخت.
شمس حائری در بخشی از سخنانش، به شرح مناسبات فرقه‎ای حاکم بر مجاهدین پرداخت و گفت:
« من سازمان مجاهدین رو هم در زندان دیدم و هم در بیرون از زندان و هم در خارج کشور، ظرف این 30 سال، مناسبات سازمانی شون، شیوه برخودشون با اعضا و مردم، سیستم حذف و بایکوتشون، انتقاد ناپذیریشون، استفاده ابزاری از دیگران، توهم و خود بزرگ یبنی شون، هیچ فرقی با گذشته نکرده، همیشه یک گروه بسته و در خود بودن. گوئی که محیط اجتماعی و گذشت روزگارهیچ تاثیری روی اونها نگذاشته. با مخالفین درون خلقی خودشون شدید ترین و بی ادبانه ترین برخورد ها رو داشتن.
هیچوقت با مردم مراوده و مبادله فکری نداشتن- همیشه می خواستن به مردم یاد بدن – نه اینکه از مردم یاد بگیرن. خودشون رو همیشه تافته جدا بافته از مردم می دونستن.
البته من تا قبل از سال 50 اطلاعی زیادی از روابط درونی مجاهدین ندارم. اما چندان هم نمی تونیم قدیمی ها رو از تقصیر و خطا مبرا بدونیم. زیرا حوادث سال های بعدی سازمان- از جریان تغییر ایدئولوژی و کودتای تقی شهرا م و بهرام ارام گرفته تا رهبری رجوی بر سازمان، نمی تونه ریشه در ایدئولوژی و استراتژی سازمان نداشته باشه. ضمن اینکه رهبران اولیه سازمان رو من آدمهای صادق ومبارزی می دونم وخطا های اونها آگاهانه نبوده. اما نقش فرد در بعضی مواقع تعیین کننده است. یعنی اگر رجوی در راس سازمان قرار نمی گرفت، سازمان تا این حد به فساد و تباهی کشیده نمی شد.
من فعلا با قسمت قبل از سال 50 ش کاری ندارم. و با انچه که امروز و در عمل با آن مواجهیم کار دارم و عملکرد و رفتار امروزی سازمان رو می خوام روش صحبت کنم.
ما وقتی امروز به احوالات سازمان مجاهدین دقت می کنیم خودمون را بیشتر با یک فرقه مواجه می بینیم تا یک سازمان سیاسی. شاید خیلی شدید تر از سایر فرقه ها.
اعضای سازمان هیچوقت با مردم عادی رابطه و تماس نداشتن مگر با دید ابزاری و برای استفاده سیاسی.
رابطه شون با خانواده قطع ه. در جریان اخبار و حوادث نیستن. به رادیو گوش نمی کنن. تلویزیون کشور محل زندگیشون را نمی بینن. حق تلفن کردن ندارن. اصلا توی خانه های تشکیلاتی تلفن نیست و اگه باشه مخصوص مسول خونه است. زندگی شون زندگی تشکیلاتیه و نه زندگی آزاد- شغل و حرفه ندارن- تمام وقت بطور حرفه ای برای سازمان کار می کنن و اصلا مردم رو نمی بینند به خصوص از وقتی که به عراق رفتن- تربیتشون تربیت سازمانی و یک بعدی ست.
از برخورد با مردم وحشت دارن- در هر کشوری که هستن با مردم اون کشور تماس ندارن. تمام مسائل صنفی و حقوقی شون را تشکیلات حل و فصل می کنه- در اجتماعات کمتر دیده می شن مگر در اجتماعات خودشون- حق ندارن تنهائی جائی برن. مثل کنسرت ، یا سینما.
در تردد ها حتما باید یکی همراهشون باشه ، در سازمان همه تحت کنترل شدید تشکیلاتی هستن.
درروابط فامیلی قرار ندارن و با فامیل قطع رابطه کردن – عواطفشون خیلی نسبت به خانواده کمه و هیچ خبری از اونها نمی گیرن. البته هواداراشون رو که در اروپا زندگی عادی دارند نمی گم، بلکه صحبت از عضو سازمان می کنم. مجاهد حق نداره با کسی یا گروه های دیگه بحث کنه. نشریات گروه های دیگه رو نمی خونن- و خیلی چیز های دیگه.
خب تمامی این ها مختصات یک فرقه است.یک فرقه بسته. اگر کارهائی رو هم که در درون تشکیلات صورت میگیره، مثل انقلاب بازی و عملیات جاری و طلاق های اجباری به اینها اضافه کنیم، واقعا ما با یک سکت خطرناکی مواجهیم. »

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا