دعا نویس ما
حسن زبل/ایران آینده
دیروز خدمت این برادر رحمان خودمان بودم این برادر رحمان همان عباس داوری از اعضای قدیمی و با سابقه سازمان است بنده خدا بقول خواهر نسرین عین گربه سازمانه همیشه کنار آشپزخانه بوده و میو میو کرد ه و غذا خورده , وقتی همه آدمهایی که بدرد بخور بودند و با سابقه را تو جنگ و حمله آمریکا از عراق خارج کردند او را نبردند و گذاشتند بماند در عراق , آدم دلش میسوزه هر کس از هم سابقه های او چند بارتا حالا رفته خارج ولی او همه اش در عراق بوده, امروز هم که حرف میزد انگار یه کم دچار حواس پرتی شده باشه او کارش سرو کله زدن با عراقی ها برای جلب حمایت است و ما داشتیم سالن را برای مراسم آماده میکردیم که قرار است عراقی ها برای افطار بیایند پیش ما , ازش پرسیدم برادر رحمان هر سه ملیون عراقی که امضاء کردند امروز میآیند اشرف ؟ گفت سه ملیون چی ؟ گفتم عراقی , گفت سه ملیون عراقی چیکار کردند ؟ گفتم به ما امضاءدادند. گفت چی دادند ؟ گفتم امضاء. گفت من خبر ندارم اگه داده باشن حتما پیش خواهر معصومه است , برو از او بگیر. از سئوالم پشیمان شدم آخه امضای عراقی ها به چه درد من میخوره که بروم از خواهر معصومه بگیرم ؟ به درد سازمان نخورده حالا به درد من بخوره اصلا به درد خود عراقی ها هم نخورده اگه یک چهارم از نصف سه ملیون هم که امضاءکردند برای ما برای خودشان در رای گیری انتخابات عراق شرکت میکردند و رای میدادندحالا هم دولت و هم مجلس دستشان بود تازه میتونستند یه قانون اساسی باب میل ما هم بنویسند که توبند 7 و 21 آن نوشته باشه که افرادی که به منافع عراق لطمه زدند و با صدام همکاری کردنداز آنها د رعراق به گرمی پذیرایی میشود. اما مثل اینکه همین برادر رحمان آمار سه ملیون راداده که نه میدونه سه ملیون چیه و نه امضاء. کل روز داشت یه نطق سه خطی حفظ میکرد که من اینقدر تکرار کرد حفظم شد.
ازهمه شما پشتیبانان مقاومت ایران که امروز برای مراسم شام و افطار نزد برادران خودتان آمدید تشکرمیکنم و از این همه حمایت شما در شرایط سیاسی خاص عراق سپاسگذارم , امروزه مقاومت ما به یمن رهبری پاکبازش به حدی از اعتلا رسیده که نه تنها در عراق که در تمام دنیا پشتیبانان قوی و فعالی دارد.
بعد از نصف روز تکرار و ازرو خوندن بعد از ظهر وقتی از کنار برادر رحمان رد میشدم داشت میگفت
امروزه رهبری پاکبازما به یمن شام و افطار به حدی از رشد رسیده که در شرایط خاص عراق قابل تصور نیست و ما…….
معلوم نیست آخه با اینوضع مزاجی و روحی برادر رحمان چرا وقتی کتاب مینویسند به اسم او چاپ میکنند درسته برای دلخوشی اونه اما اگه کسی یک کلمه با او حرف بزنه تا آخر داستانرا که میفهمه این بنده خدا تنهامتنی که تو تمام عمرش نوشت همان چندخطی بود که از قول سعید محسن برای مسعود نوشت :که ما میرویم و شهید میشویم و تو تنها کسی هستی که باقی میمانی و کار تو سخت تر از ما است که الحق برادرمسعود هم از اینکار رحمان خیلی خوشش آمد واو را تشویق کرد رحمان هم خط را گرفت و هر سال یکی دو جمله به سخنان بنیانگذاران در تعریف از مسعود اضافه میکرد و اینجوری کار و بار این برادررحمان ماگرفت تا اینکه زدو مسعود رفت و قایم شد. از آنجا که از دیروز همینطور داره دلم برا برادر رحمان میسوزه فکر کردم و راه حلی براش پیدا کردم اونم اینه که بهتره بنویسه که تو زندان از زبان بنیانگذاران شنیده که گفتند تنها کسی که از سازمان ماباقی میمانه و راه ما را ادامه میده مریم رجویه او را پلیس فرانسه میگیره ولی بعد از مدتی رییس جمهور ایران می شه. فکر کنم اگه اینه بنویسه مورد لطف خواهر مریم قرار میگیره و دوباره کارو بارش میگیره , شاید هم حواس پرتی اش اینطوری بهتر بشه.اما اگه کلیه اضداد سازمان و بریده مزدورها قول بدهند که سوء استفاده نکنند وبعد نگویند که درسازمان ما اختلاف هست بگم که خواهر آزاده میگفت که برادر رحمان بایددعا نویس بشه نه کتاب نویس راست هم میگه سازمان پر افتخار ما به دعا نویس الان دراین شرایط بیشتر نیاز داره تا به کتاب نویس.