زن از منظر مجاهدین؛ موهبت، معضل یا ابزار تاریخی
امید پویا/ سایت مجاهدین
سیمای آزادی ارگان رسانه ای سازمان مجاهدین خلق این روزها به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن اقدام به پخش برنامه های ویژه به این مناسبت نموده است. این برنامه ها اختصاص به فعالیتهای زنان و دختران در سازمان و بطور مشخص در قرارگاه اشرف دارد. از نکات قابل تعمق این فیلمها تاکید بر توانمندیهای نظامی زنان است. از سوی دیگر در برنامه هایی به همین مناسبت و در نشستها و گفتگوهای سیاسی در رابطه با نقش زنان در جنبشهای سیاسی و اجتماعی به خصوص مشروطیت تلاش می شود به هر طریق ممکن یک زن مسلح را نیز ضمیمه جنبش مشروطیت کنند. محمد رضا روحانی از اعضای شورای ملی مقاومت در برنامه ارتباط مستقیم 14/12/1384 به تفصیل در رابطه با نقش مسلحانه زنان در جنبش مشروطیت سخن گفت. صرفنظر از صحت و نادرستی این اطلاعات که به نظر می رسد برای اولین بار با این درجه از اهمیت از سوی سازمان مجاهدین خلق روی آن تاکید می شود، نفس این رویکرد در این شرایط زمانی در نوع خود حاوی ارائه کدها و نشانه هایی است که مجاهدین از ورای آن اهداف سازمان یافته ای را دنبال می کنند. به نظر می رسد پارادوکس موجود در سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت میان باورهای جزمی و ایدئولوژیک از یک سو و خط استحاله به عنوان یک ضرورت تاکتیکی، مجاهدین را در معرض چالشهای بنیادی از سوی غرب و اپوزیسیون موازی خود قرار داده است. مجاهدین در تعاملات اروپایی و همسو با جریانهای فمینیست بر آموزه های بورژوازی در خصوص آزادی زنان تاکید دارند، اما الزاما هم باید پاسخگوی مناسبات بسته بر زنان قرارگاه اشرف باشند و به همین نسبت باید اعضای خود را در قرارگاه اشرف نسبت به خط مناسبات اروپایی توجیه کنند. در این شرایط به نظر می رسد آنچه از اساس محلی از اعراب ندارد جایگاه، ارزشهای وجودی و فی النفسه زن در دیدگاه مجاهدین است.
اما کمابیش در این جنگ رسانه ای و تبلیغاتی نیز می توان به بخشی از مولفه های ایدئولوژیک سازمان در خصوص زنان پی برد. با نگاهی اجمالی به فلسفه وجودی نام گذاری روز زن در تقویم بین المللی و مقایسه آن با آنچه تا کنون بر زنان در سازمان گذشته به تعارضات محتوایی تلقی سازمان از زن و اجماع جهانی در خصوص حقوق این قشر که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید شده می رسیم. فلسفه وجودی اعاده حقوق زنان در تاریخ اروپا رها ساختن آنان از قید و بندهایی است که به انواع گوناگون زنان را از حقوق اجتماعی، صنفی و سیاسی محروم کرده است. چشم انداز تاریخی این تحول در واقع بر رفع هر گونه ستم فرقه ای و فرهنگی بر زنان نیز تاکید دارد.
نکته قابل توجه در مفاد اعلامیه حقوق بشر عدم مرزبندی میان زن و مرد است. به این معنی که مبنای این اعلامیه برای برخورداری از حقوق لحاظ شده به عنوان حق طبیعی و مشروع نوع انسان صرفنظر از جنسیت است. از این رو واژه هرکس کرارا در ابتدای هر یک از مفاد و اصول آن قید شده است. با این احتساب نقض این حقوق از جانب هر کس و گروهی به هر عنوان و بر نوع انسان به منزله نقض حقوق او تلقی می شود. اگر از این منظر به اعلامیه جهانی حقوق بشر نگاه کنیم می توان با مقایسه این مفاد با آنچه در مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق بر زنان تحمیل شده ، می شود به این نتیجه رسید که سازمان به موازات اجحاف بر نوعیت انسان ، زنان را نیز از ستم فرقه ای و بسته خود در امان نگذاشته است. این وضعیت در مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق به موازات تغییرات ساختاری مضاعف نیز شده است. انقلاب موسوم به ایدئولوژیک سازمان نقش عمده ای در تشدید این شرایط داشته است. این رویکرد چه به عنوان یک محمل و پوش برای استتار و توجیه شکست استراتژی مسلحانه و چه عمیقا به عنوان یک باور فرقه ای و ایدئولوژیک از زن نتیجه ای جز مضاعف کردن این شرایط به همراه نداشت. عمده ترین هدف رهبری سازمان از این اقدام (به این دلیل که نیمی از نیروهایش را زنان تشکیل می دادند) خاتمه دادن به نقش محوری زن در نهاد خانواده بود. در عوض رهبری مجاهدین با اعمال هژمونی زنان بر سازمان و واژگونه کردن هرم کادر رهبری مدعی رهایی زنان از جبر جنسیت تاریخی شد. با این قید که زنان در کلیت به تملک ایدئولوژیک و سیاسی او در آیند.
جنبش زنان در طول تاریخ به این دلیل مورد توجه قرار گرفته که زنان از بدیهی ترین حقوق خود محروم بوده اند. به این دلیل که زنان در مقاطعی از تاریخ قربانی بلامنازع نظام مرد سالارانه بوده اند. در این نظام زنان مطیع بلامنازع فرامین نظام مرد سالارانه بوده اند. محتوای این نظام فکری بر نقض بدیهی ترین حقوق زنان مبتنی است و می تواند کماکان صرفنظر از همه تحولات اجتماعی گذشته و تغییر قوانین مدنی و اجتماعی و با هر پوش و شعاری در هر نقطه از جهان بار دیگر احیا کننده روابط ارتجاعی گذشته با پوش های مختلف فرقه ای و سیاسی باشد. برای تمیز دادن ماهیت این مناسبات باید آنها را مورد مقایسه قرار داد.
در نظامهای مرد سالار اساسا زنان جزیی از مایملک مردان محسوب می شوند.
زنان حق فکر کردن و اتخاذ تصمیم ندارند.
نگاه مرد سالار به زنان نگاهی کاملا جنسی است.
زن در این نگاه کالای جنسی است و در مرحله بعد ابزاری برای رفع و رجوع مشکلات شخصی صاحب خانه،
و در عین حال مدام در معرض تحقیر.
به بیان کلی تر زنان تحت هژمونی اجتماعی بلامنازع مردان هستند.
مقایسه این وضعیت با آنچه در مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق رفته و می رود موید این معنی است که محتوای آن مناسبات ارتجاعی امروز به گونه ای مدرن بر زنان و دختران سازمان حاکم است. در مقایسه این دو شرایط بعضا به مواردی بر می خوریم که در نوع خود به مراتب عقب مانده تر از گذشته است.
نیازی به تکرار آنچه در مناسبات درون تشکیلاتی سازمان بر زنان رفته نمی بینم. فقط می خواهم به این نکته اشاره کنم که تفاوت ماهوی چندانی میان این دو مناسبات به ظاهر متفاوت وجود ندارد. اگر بتوان میان این دو شرایط تفاوتی قائل شد، منحصر به این می شود که، زنان در قیومیت گذشته تاریخی خود تحت هژمونی و سیطره نظام مرد سالارانه بوده اند، اما امروز تحت هژمونی و سیطره رهبری فرقه هستند.
محتوای این رابطه یعنی نفس انقیاد حفظ شده است. فقط مرجع آن از موضع یک نظام اجتماعی به موضع فردی تبدیل شده است.
رجوی بر خلاف سنت نظام مرد سالار، که هر مرد تنها بر زن خود تملک داشت، اینک بر تمام زنان فرقه اش تملک دارد.
مرزهایشان را بر اساس آموزه های فرقه ای تعیین می کند.
فرزندانشان را از آنها جدا می کند.
از جنسیت آنها برای تطمیع اعضای مرد سوء استفاده می کند.
تحت فرامین تشکیلاتی آنها را مجبور به ازدواج و طلاق می کند.
نهاد خانواده را به اقتضای منافع و مصالح فرقه ای منحل می کند.
زنان و دختران را به عنوان شیطان و افریته تحقیر می کند.
رابطه زوجها را برای جلوگیری از هر نوع تعامل فکری و روحی و عاطفی تا حد یک رابطه حیوانی تنزل می دهد.
برای جلوگیری از هر گونه تمرد تشکیلاتی زنان را در معرض اتهامات اخلاقی قرار می دهد.
بنا به مصلحت و ضرورت در هر نقطه ای از جهان به اقتضای پیشبرد منافع تشکیلاتی از زنان به عنوان ابزاری برای اثبات خط استحاله در بورژوازی ، آنها را در خیابانهای اروپا به رقص وامی دارد و از سوی دیگر تحت انقیاد آموزه های فرقه ای در قرارگاه اشرف برای یک تردد ساده، زنان ناگزیرند مدت طولانی روبه دیوار بایستند تا به چشم نرینه های وحشی( تعبیری که رجوی از مردان دارد) در نیایند.
در فرقه رجوی زن یک سکه است که یک رویش در قرارگاه اشرف است با ایدئولوژی و عملیات جاری و غسل هفتگی و…
و یک رویش در اروپا و غرب که سازمان ناچار است برای اثبات استحاله خود از منحط ترین و کثیف ترین مناسبات حاکم بر زنان در بنگاهها و کلوپ های شبانه تحت عنوان آزادی حمایت و دفاع کند.
زن قرارگاه می شود نماد و تبلور زنان انقلاب مشروطیت از جمله آغابیگم و بالی و وسیله ای که با نمایش رژه و رزم نمادین او، می شود خط تهدید استراتژی مسلحانه را پیش برد.
و زن اروپایی اش می شود مکمل کنسرت و دایره و تنبک و جاز و پاپ و..برای پیشبرد خط سوم و راه حل دمکراتیک.
این تعارضات محصول نگاه متناقض و ابزاری به زن است. رسوبات همان سیطره ارتجاعی و تاریخی است که کماکان به زن از منظر یک موجود ابزاری و جنسی و فارغ از محتوای هستی شناسانه نگاه می کند.
به این دلیل که ساده ترین تعاملات درون تشکیلاتی سازمان از منظر جنسی تحلیل و ارزیابی می شود.
به این دلیل که رهبری فرقه علیرغم همه شعارهای نفی جنسیت و برابری حقوقی میان زنان و مردان اما ماهیتا قادر به درک هیچ تعاملی جز رابطه حیوانی صرف میان مردان و زنان نیست.
به این دلیل که زنان را علیرغم میل باطنی مجبور به کورتاژ می کند.
به این دلیل که مغایر با سنت هستی که بقاء نوعیت انسان است ، زنان را از ازدواج و تشکیل خانواده محروم می کند.
به این دلیل که تحت آموزه های فرقه ای زنان را معاوضه می کنند.
به این دلیل که اساسا مقوله عشق و وابستگی عاطفی میان زوجها را در حد گناه کبیره تلقی می کنند.
به این دلیل که با مستمسک قرار دادن شعار رهایی زنان ، بیشترین بهره برداری را در انقیاد و استثمار نوین زنان می برند.
آنچه جنبش رهایی بخش زنان را در قیاس با اشکال مدرن ستم بر زنان متمایز می کند محتوای و ماهیت آن است نه تمسک ابزاری به آن. به شهادت آموزه های فرقه ای مجاهدین، زن از منظر آنان کماکان یک معضل تاریخی است که جز سدی در مقابل ارابه تکامل فرضی تعریف نمی شود.