خطر فرقه ها
مهدی خوشحال، هشتم ژوئن 2006
فرقه ها معیارها و شاخص های مشخص و تعریف شده ای دارند. اولین شاخص شان، بسته بودن شان است. فرقه می خواهد در حد کشور، دولت، حزب، قبیله، خانواده و یا این که یک فرد باشد، اگر بسته و با دنیای خارج از خود زاویه و ستیز داشته باشد، مشمول تعریف فرقه است و حتی اگر مانند فرقه های خطرناک و رو به انقراض، دست به ویرانی در درون و بیرونش نزند و النهایه خودسوزی جمعی بر پا نکند.
یکی از توجیهات اولیه بسته بودن فرقه ها ممکن است پیشگیری از آلوده نشدن و سالم ماندن و ایجاد محیط گرم جهت رفاه و انجام کارهای بخصوصی باشد، ولی رفته رفته، فرقه ها از محیط ایزوله و بسته شان، سوء استفاده کرده و خود را در این جهان، گم و غیر مسئول می کنند و سپس به ارزش ها و معیارهای پذیرفته شده جهانی، تن در نمی دهند و در مراحل نهایی برای حفظ و تتمه باقیمانده شان، ناچاراً ابتدا جهان پیرامون را نفی، و سپس با هر آن چه که در بیرونشان وجود داشته باشد، به ستیز می پردازند.
نگارنده این سطور که خود ایامی اسیر یکی از فرقه های خطرناک و ویرانگر بود، برای اولین بار 9 سال قبل بحث فرقه ها را مطرح کردم. در شهریورماه سال 1376 و در اولین شماره نشریه پیوند. در آن روزگار، قربانیان تروریسم و فرقه ها، تنها تریبونی که برای ابراز دردها و شکنج هایشان ایجاد کرده و در اختیار داشتند، همین نشریه بود و دیگر هیچ ارگان دولتی و مردمی و بین المللی و غیره، پاسخگوی نیاز و بازتابِ دردهای قربانیانِ تروریسم و فرقه ها، نبودند و این تریبون هم آن قدر صدایش نارسا و ضعیف بود، وقتی که برای اولین بار موضوع زندان ابوغریب در عراق را از فروردین ماه سال 1379 در همین نشریه با عنوان زندان ابوغریب، آخرین ایستگاه انقلاب مطرح کردم، صدایش به گوش ها ی سنگین نمی رسید. اما همین که زندان ابوغریب در سال 1383 تعطیل شد، همه گوش ها که تا آن زمان در ارتباط با زندان مخوف ابوغریب بسته بود، دوباره باز شد!
آن روز که به یکی از سازمان های سیاسی ایرانی لقب فرقه نهادم، آن روز لقب فرقه و تروریسم در مورد این گروه ایرانی در اصل مذموم بود و تنفر همگانی را به دنبال داشت. حتی قربانیانش نیز این را نمی پذیرفتند. درست مثل روزی که گالیله زمین را شناخته بود.
آن روز نه 11 سپتامبری اتفاق افتاده بود، نه تروریسم افغانستان و عراق و غیره تا بدین حد خطرناک و ویرانگر بودند و نه این که اعلام جنگ جهانی علیه تروریسم صورت گرفته بود. اما خطر بالقوه تروریسم وجود داشت، اگر چه سیاست روز، یا تروریسم را به مثابه ابزاری در اختیار خود داشت و یا این که با چشم های معمولش، مسائل روز خود را می دید.
آن روز غالباً رشد و تکثیر فرقه ها را مختص بعضی از کشورهای صنعتی و غربی می دانستند، که بالطبع فرقه های مذهبی در محیط های سرد، به دنبال ماوای گرم بودند. آن روز خطر فرقه ها تا بدین حد نبود و تا بدین حد گسترده و خطرناک نبودند.
از همه بدتر، قربانیان فرقه ها و فرقه های مشرق زمین، هنوز قدرت تشخیص و تحلیل امروز را نداشتند و لاجرم به شناخت مکانیزم خطرناک فرقه های شرقی دست نیافته بودند. این چنین بود که بحث و پتانسیل خطرناک بودن فرقه ها را از یکی از کتاب های مذهبی به نام برج دیده بانی که در کشور آلمان منتشر می شد، بر گرفتم و با تجارب فردی که خود اندوخته داشتم، تطبیق دادم و النهایه فهمیدم نظرات مان نزدیک به هم است. البته آن چه که در زیر می آید، ممکن است با آن چه که از فرقه های نظامی و شرقی امروزه به دست می دهیم، بسیار نازل و کم رنگ باشد. اما اولاً مطلب زیر اکثراً مربوط به تجارب و اطلاعاتی در باب فرقه های مغرب زمین است و ثانیاً مربوط به جهانی است که فرقه ها و تروریسم به هر حال در بخش هایی از جغرافیا شریک قدرت و ثروت بودند و هنوز 11 سپتامبری اتفاق نیفتاده بود و شناخت مکفی و تعیین تکلیف با تروریسم و فرقه ها، مانند امروز صورت نگرفته بود.
چرا این همه رمز و راز؟
ضرب المثلی فرانسوی چنین ادعا می کند:
چیزی طاقت فرساتر از راز نیست. آیا این مطلب می تواند توضیح دهد که چرا ما از آگاه شدن از رازی به هیجان می آییم ولی نگه داشتن آن برایمان عذابی الیم است؟ با این حال، طی قرون متمادی افراد بسیاری به شوق رازداری و دنبال کردن هدفی مشترک خود را در دامن گروههای زیرزمینی و سری انداخته اند.
در بین پیشگامان این گروه های سری می توان از فرقه های اسرارآمیزی که در مصر، یونان و روم به وجود آمدند نام برد. بعدها بعضی از این گروه ها پیشینه مذهبی خود را از دست دادند و بیشتر به مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرداختند. برای مثال در قرون وسطی وقتی اتحادیه های صنفی در اروپا شکل گرفتند، اعضای آن در واقع برای حفظ موقعیت اقتصادی اتحادیه خود بود که اسرار آن را حفظ می کردند. بر طبق دایره المعارف بریتانیکا امروزه گروههای مخفی و زیرزمینی اغلب برای مقاصد شرافتمندانه، احتمالاً مانند اهداف عام المنفعه و خیرخواهانه و رسیدگی به امور خیریه و برنامه های آموزشی به وجود آمدند. بعضی از انجمنهای برادری، کلوب های جوانان، محفلها و گروههای دیگر نیز در زمره گروههای سری و یا نیمه سری قرار دارند. عموماً این گروهها بی آزار هستند و حفظ اسرار برای اعضای آنها حالتی هیجان انگیز دارد. مراسم عضویت با ماهیت اسرارآمیز خود، حالت عاطفی شدیدی در اعضا به وجود می آورد و حلقه رفاقت و وحدت را در بین آنان تقویت می کند. در اعضای گروه این احساس به وجود می آید که به گروهی تعلق دارند و زندگیشان هدفی پیدا کرده است. این نوع گروههای سری معمولاً تهدیدی برای افراد غیر عضو نیستند. اعضای گروه افراد خارج از گروه را به علت عدم آگاهی از سر ایشان، پایین تر نمی دانند.
چه وقت رمز و راز خطرناک می شود؟
گروههای سری از لحاظ سری بودنشان در درجات مختلفی قرار دارند. همانطور که دایره المعارف بریتانیکا اشاره می کند گروههایی که رازی در راز دیگر نهفته دارند بخصوص خطرناک هستند. این دایره المعارف در ادامه توضیح می دهد که اعضای بالارتبه با استفاده از اسامی مستعار ویژه، آزمایشات سخت و یا افشای اطلاعات می خواهند خود را در طبقه ممتاز قرار دهند و بدین ترتیب افراد پایین رتبه را برای رسیدن به چنین مقامی، تشویق به انجام کارهای بخصوص کنند. واضح است که عضویت در چنین گروههایی خالی از خطر نیست. افراد پایین رتبه ممکن است قبل از رسیدن به مقامی که به آنان اجازه دسترسی به اطلاعات سازمان را بدهد، کاملاً از اهداف اصلی آن غافل باشند. اشخاص براحتی در تله گروههایی میفتند که تنها بخشی از اهداف و یا خط مشی آنها مشخص است و شاید همان بخش کوچک را هم کاملاً برای شخص توضیح ندهند. اما افرادی که درگیر چنین گروههایی شده اند بعدها آزاد شدن از بند آنها برایشان مشکلات بسیاری به همراه داشته است چون در واقع به صورت حلقه ای از زنجیر اسرار سازمان در آمده اند. خطر سازمانهای سری بویژه وقتی بزرگتر می شود که بدنبال اهداف غیر قانونی و جنایتکارانه حتی موجودیت خود را هم مخفی نگهدارند. یا اگر وجود سازمانی مخفی و اهداف کلی آن شناخته شده باشد، این سازمان تا حد ممکن سعی می کند اعضا و یا اهداف سری کوتاه مدت خود را مخفی نگهدارد. این موضوع بخصوص در مورد گروههای سرسخت تروریستی که گهگاه با اقدامات تروریستی خود رعب و وحشت در دل جهانیان می اندازند کاملاً مشهود است.
رمز و راز و مخفی کاری نه فقط برای خود شخص بلکه برای کل جامعه می توانند خطرناک باشند. باندهای سری جوانان را در نظر بگیرید که به وحشیانه ترین روشها به شکار قربانیان خود می پردازند، همچنین باندهای جنایی چون باند مخفی مافیا، و یا برای مثال کوکلوکس کلان ها* که به برتری نژاد سفید معتقدند و بسیاری گروههای تروریستی که در گوشه و کنار جهان مانعی بر سر راه امنیت و صلح جهانی هستند.
امروزه چه کار می کنند؟
بین سالهای 1950 و 1960 محصول جنگ سرد در چند کشور اروپای غربی گروههای سری بودند که بصورت هسته هایی برای نیروهای مقاومت در مقابل هجوم احتمالی شوروی به اروپای غربی بوجود آمدند. برای مثال به گزارش مجله آلمانی زبان فوکوس 79 آمادگاه سری نظامی در طی این سالها در اتریش پدید آمد. بسیاری کشورهای اروپایی از وجود این گروهها بی خبر بودند. یک مجله خبری در اوایل دهه 1990 این مسئله را با واقع بینی چنین ابراز کرد:
اینکه امروزه چه تعداد از این گروهها مشغول فعالیت می باشند و اینکه هم اکنون چه کارهایی می کنند، هنوز در پس پرده ای از ابهام قرار دارد.
واقعیت امر هم چنین است زیرا هیچکس نمی داند که هم اکنون چه تعداد از این گروههای سری واقعاً خطرناک می باشند. شاید خطری چنان بزرگ که حتی نتوان تصورش را کرد.
رمز و راز به نام خدا؟
در مارس سال 1995 گازی سمی در متروی شهر توکیوی ژاپن 12 تن را کشت و هزاران نفر را مسوم کرد و بعلاوه رازی نهفته را آشکار ساخت. فرقه ای مذهبی معروف به آم شیرینریکیو(حقیقت اعلی) پنهانی گازی سمی به نام سارین را انبار کرده بود، و سپس آنرا برای مقاصد مرموز خود استفاده کرد.
یک ماه بعد نیز انفجار بمب یکی از ساختمانهای دولتی شهر اکلاهمای آمریکا را منهدم ساخت و مرگ 167 نفر را به دنبال داشت. شواهد ظاهراً نشاندهنده آن است که این جریان به نحوی به دنبال رودررویی خصمانه ای بود که درست دو سال پیش از آن در شهر وکو واقع در ایالت تگزاس بین دولت ایالات متحده و یک فرقه مذهبی به نام برنج دویدین اتفاق افتاده بود. در این درگیری 80 نفر از اعضای این فرقه کشته شدند. انفجار این بمب همچنین در برابر چشمان بسیاری پرده از رازی بزرگ کنار کشید و آن اینکه تعدادی بسیاری گروه شبه نظامی در ایالات متحده فعال می باشند و در بین اینها تعدادی در خصوص طرح ریزی نقشه های سری در مخالفت با دولت مورد سوء ظن قرار دارند.
در اواخر سال 1995 در جنگلی نزدیک شهر گرنوبل فرانسه 16 جسد سوخته یافت شد. آنان اعضای دسته معبد خورشید بودند، فرقه مذهبی کوچکی که حتی در اکتبر 1994 به دنبال خودکشی، و یا شاید قتل 53 نفر از اعضای آن اخبارشان در سویس و کانادا شنیده شده بود. اما حتی پس از این فاجعه نیز این فرقه به فعالیتهای خود ادامه داد. انگیزه ها و اهداف این گروه هنوز در پشت غباری از اسرار پنهان است.
خطر سری بودن مذاهب
با در نظر گرفتن این وقایع، آیا هنوز هم برایتان تعجب آور است که چرا بسیاری از مردم به گروههای مذهبی مظنون می باشند؟
مسلماً کسی مایل نیست از گروه سری ای طرفداری کند که از اعتماد اشخاص سوء استفاد کرده آنان را مجبور به دنباله روی از اهدافی می کند که با آنها موافق نیستند، حال چه این گروه مذهبی باشد، چه غیر مذهبی. چگونه افراد می توانند مانع افتادن د ر تله گروههایی شوند که ماهیتی مشکوک دارند؟
واضح است که هر کس که در فکر است به عضویت گروهی سری در آید عاقلانه است که در مورد اهداف اصلی گروه اطلاع کامل حاصل کند. باید در مقابل فشار دوستان و آشنایان مقاومت کنیم و تصمیمی می گیریم باید بر اساس حقایق باشد نه بر پایه احساسات. به خاطر داشته باشید که مشکلات و پیامدهای احتمالی این کار گریبانگیر خود شخص است نه هیچکس دیگر…!
پاورقی*:
این گروه آمریکایی با استفاده از صلیبی شعله ور به عنوان سمبول، یکسری ویژگیهای مذهبی گروههای مخفی پیشین خود را به میراث برده است. در گذشته اینان در شبیخونهای خود عبایی بلند بر تن می کردند و خود را با پارچه ای سفید می پوشاندند و خشم و تنفر خود را بر سر سیاه پوستان، کاتولیکها، یهودیان، خارجی ها و اتحادیه های کارگران خالی می کردند