رجوی و صدام متهمان استراتژیک
امید پویا / سایت مجاهدین
زمانی که سازمان مجاهدین پارامتر عراق را به دلیل قابلیتهای سوق الجیشی و سیاسی ضمیمه سرنگونی کرد خواسته یا نا خواسته سرنوشت سازمان مجاهدین و رژیم بعث عراق به یکدیگر گره خورد. مجاهدین با درک این مهم که رژیم صدام برای امریکا حداقل در منازعاتش با ایران نقش استراتژیک دارد فرض سرنگونی صدام توسط امریکا را حتی در محاسبات حداقلی خود هم متصور نبودند. مجاهدین قبل از فاز نظامی کرارا بر این مهم تاکید داشتند که حمله عراق به ایران با حمایت و خواست امپریالیسم امریکا محقق شده است.
بر این اساس مجاهدین به نقطه قابل اتکایی برای تغییر در استراتژی جنگ چریکی شهری به جنگ موسوم به نوین انگشت گذاشته بودند. این روند در مسیر تعاملات سازمان مجاهدین خلق با عراق صرفنظر از جنبه های کاربردی برای مجاهدین به یک رابطه همه جانبه و مرید و مرادی تبدیل گردید.
اینکه چه میزان از این نوع رابطه بر باورهای مجاهدین متکی و چه میزان برآمده از خصلتهای اپورتونیستی آنها بوده در ماهیت موضوع وابستگی مجاهدین و ائتلاف استراتژیک منافع آنها تفاوتی نمی کند. اجماع اصلی این ائتلاف بر امر سرنگونی جمهوری اسلامی بود. مجاهدین بر اساس این اشتراک منافع سازمان مجاهدین برای صدام سنگ تمام گذاشتند. این اشتراک منافع چنان در هم تنیده شد که رجوی تاکید داشت خدمات متقابل سازمان به عراق را به عنوان تامین بخشی از منافع سازمان تعبیر کند. رجوی در این رابطه به صراحت خطاب به ژنرالهای عراقی می گوید:
در مورد وضع خودمان فقط این جمله را می گویم: من در ذهن خودم و همان طور که در قلب خودم، نمی توانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا کنم. این ها دقیقا در هم آمیخته است.(1)
رجوی در بخشی دیگر از اظهاراتش به گونه ای متفاوت تر بر نقش و اهمیت این تنیدگی استراتژیک تاکید کرده و می گوید:
می خواهید برایتان قسم بخورم که بین العرب و العجم لایوجد شفیق صدیق نزدیک تر از همین مجاهدین خلق! چنانچه در میان عرب و عجم بگردید، هیج دوستی به اندازه مجاهدین خلق پیدا نخواهید کرد.(2)
در این که رجوی شاید تنها متحد تمام عیار داخلی و خارجی صدام بوده است تردیدی نیست. این متحد علی رغم سرنگونی صدام پس از سه سال هنوز حاضر نیست موضع شفاف و قاطعانه ای درباره عراق تحت حاکمیت صدام اتخاذ کند. در این شرایط حواس مجاهدین تنها معطوف به این مهم است که چگونه می توان متحدی از جنس صدام برای پیشبرد خط براندازی در ایران دست و پا کند.
لیكن مجاهدین باور نداشتند که این رابطه و بده بستانهای سیاسی تنها یک سوی قضیه است. در مخیله مجاهدین نمی گنجید اگر قرار باشد معادلات کمی به هم بخورد و صدام از حاکمیت عراق حذف شود فرجام این همه آمیختگی به کجا منتهی خواهد شد. اینکه مجاهدین با سقوط صدام بر جذب صاحبخانه تازه کمر بسته اند کاملا منطقی و حتی قابل پیش بینی بود. می ماند اینکه صاحب خانه تازه تا چه اندازه در استفاده ابزاری از مجاهدین مجاب خصلتهای فرصت طلبانه مجاهدین شود.
با سرنگونی رژیم عراق صدام به زندان رفت تا این زمان که در حال محاکمه است و رجوی به خفا تا اینک که پس از گذشت سه سال اثری از او نیست. درباره وضعیت رجوی گمانه های متفاوت و بعضا متناقضی پیش رو است. از محبوس بودن او در مرکوری تا رفتن به اردن و محبوس شدن در اشرف و تحت نظر بودن نیروهای امریکایی. این گمانه ها اما چیزی از سرنوشت مشترک پش روی او و صدام عوض نمی کند. صدام در حال محاکمه است و رجوی و عملکرد او طی سالهای تحت حاکمیت صدام چه در این محاکمه لحاظ شود و چه بر اساس منافع مقطعی ائتلاف نادیده و بر آن مسامحه شود شریک بخشی از جنایات صدام است. قایق مشترک صدام و رجوی اکنون غرق شده است. اگر بخش اعظمی از شهروندان عراقی در جایگاه شاکی منتظر دادخواهی از صدام هستند، از سوی دیگر بخش قابل ملاحظه ای از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق و شهروندان کرد و شیعه عراقی نیز در انتظار محاکمه متحد او (رجوی) چشم به پایان خفای او دوخته اند. برای همه کسانی که تحت ظلم و ستم و هژمونی این دو متحد بوده اند انتظار محاکمه و افشای آنچه کرده اند حداقل مطالبه است.
محاکمه توامان صدام و رجوی وظیفه کسانی است که با شعار آزاد ساختن عراق از یوغ صدام و رژیم بعث او، بحران موجود را برای مردم به ارمغان آورده اند. عدالت ایجاب می کند این دو متحد در یک محکمه بابت آنچه مشترکا بر مردم عراق و منتقدین و مخالفین سازمان روا داشته اند محاکمه شوند. نامه گروهی از اعضای جدا شده تحت نام کانون آوا به جلال طالبانی رییس جمهور عراق و درخواست بازدید یک هیئت رسمی از صلیب سرخ و دیگر نهادهای حقوق بشری بعلاوه کسانی که در خاک عراق و تحت حاکمیت صدام در زندانهای رجوی ، رمادی ،ابوغریب و…مورد شکنجه و آزار قرار گرفته و حتی کشته شده اند، نمونه ای از این پیگیری هاست. جمع بندی و کلاسه کردن مستندات این جنایات در واقع بخشی از کیفر خواست رجوی را رقم می زند. چنانچه کشتار اکراد عراقی و جنایت مشترك صدام و رجوی بخش دیگری از این پرونده قطور است.
در حال حاضر صدام و رجوی حکم دو پاره خط را دارند که الزاما بایستی در نقطه ای برای همیشه یکدیگر را قطع کنند. این تلاقی نقطه عطف پایان یک دوره سیاه ائتلاف در کارنامه این دو خواهد بود. با این توضیح که این نقطه اگر هدفش اجرای عدالت و کشف حقیقت باشد می توان به آنچه حاصل شده با خوش بینی نگاه کرد. در غیر این صورت کماکان نیمی از حقیقت همچون همیشه تاریخ که قربانی مصلحت شده در محاق سانسور و زد و بندهای متداول گم خواهد شد.
هیچکس نمی تواند در ائتلاف بیش از پانزده ساله صدام و رجوی تردید کند. این فهم حداقل، برای هر کس بدیهی است که مجاهدین خلق و مشخصا رجوی نمی تواند در طی این مدت بر اساس مواضع ادعایی استقلال سازمانی از امکانات مالی و نظامی برخوردار باشد. اسناد مانده این تنیدگی سیاسی و استراتژیک را بخوبی برملا می کند. هیچ دولتی جز صدام مجاهدین خلق را به رسمیت نشناخت و جز مجاهدین هیچ دولت و تشکیلات سیاسی در سالهای پایانی عمر صدام از او حمایت همه جانبه نکرد. نادیده گرفتن این رابطه در حال حاضر و بی اعتنایی به آن از جانب هر مرجعی ظلم مضاعف به مردم عراق است.
رجوی صرفنظر از همه خیانتهایی که به مردم ایران روا داشته ، حداقل باید در این مقطع همزمان با محاکمه صدام پاسخگوی حقوق مادی و معنوی تضییع شده مردم عراق باشد. صدام و رجوی در راس حزب بعث و سازمان مجاهدین خلق قربانیان بسیاری گرفته اند و بقایای صدام کماکان در عراق قربانی می گیرند. مجاهدین نیز با درک اهمیت شرایط بحران در عراق به آن دامن می زنند. مجاهدین هنوز از اتخاذ هر موضع قاطعی در قبال عراق تحت حاکمیت صدام طفره می روند. آشکار و پنهان، مستقیم و غیر مستقیم مقابل تحولات سیاسی و انتخابات این کشور موضع می گیرند. این عملکرد را آیا می توان به چیزی جز ادای دین تلویحی سازمان به حزب بعث عراق تعبیر کرد.
رجوی ها اکنون دم از آینده دمکراتیک برای عراق می زنند. اما نمی گویند در زمانی که این مردم برای حداقل آزادی های شهروندی دست به مبارزه زده ، کشته و در گورهای دسته جمعی مفقود می شدند، آنها کجای این معادله ساده قرار داشتند.
آیا می توان در این برهه خفای رجوی را راه حل ناگزیری برای فرار از پاسخگویی جنایات مشتركش با صدام تلقی کرد.
_________________________
(1و2) ر.ک. به کتاب برای قضاوت در تاریخ