وزن مجاهدین در تعاملات فرضی ایران و امریکا
علیرضا نیکنظر/ سایت مجاهدین
مقاله بهارایرانی با عنوان مذاکرات ایران و امریکا، چالش استراتژی بقا در شکاف در سایت مجاهدین به روند آتی مذاکرات ایران و امریکا در خصوص حل مشکلات عراق و نقش سازمان مجاهدین خلق در این رابطه پرداخته است. محور این مقاله بررسی این فرض است که سازمان مجاهدین خلق با توجه به روند تشدید چالشهای سیاسی میان امریکا و ایران و استحاله تمام و کمال در محتوای لیبرالیستی و تلاش برای راه حل میلیتاریستی پرونده هسته ای ایران که به هر ترتیب ممکن دنبال می کنند، تا چه میزان قادرند این مذاکرات را تحت الشعاع استراتژی خود قرار بدهند. مشکل اساسی نگاه بهار ایرانی در این مقاله این است که وزن یک گفتمان کلان سیاسی و تعیین کننده برای حل یک بحران منطقه ای را تا حد یک شوخی سیاسی تنزل می دهد. این وزن فرضی برای مجاهدین ناشی از توهمی است که بیشتر از هر چیز رسانه های تبلیغاتی، روانی آنها بر القاء آن اصرار دارند.
برای بررسی واقع بینانه این وزن ابتدا بایستی قابلیتها و توانایی های موجود سازمان مجاهدین خلق را مورد ارزیابی قرار داد. این قابلیتها را در دو محور می توان ارزیابی کرد.
1- توان نظامی.
مجاهدین خلق کماکان ارتش موسوم به آزادیبخش را به عنوان یکی از ابزارها و اهرمهای بالقوه مورد تاکید قرار می دهند و به جد بر این باورند که می توان از این امکان در جهت فشار نظامی به ایران استفاده کرد. این در واقع تمام پتانسیل تعیین کننده مجاهدین برای تاثیر گذاری و متقاعد کردن امریکا برای پذیرش مجاهدین به عنوان آلترناتیو است. کمتر از چهار هزار عضو و هوادار که بسیاری از آنها پیر و فرتوت و دچار سرخوردگی و انفعال و شماری از آنها نیز مترصد تعیین تکلیف افراد تیف هستند تا برای آینده خود تصمیم جدی اتخاذ کنند. آیا امریکایی ها عمیقا بر این باورند که می توان با تکیه بر این تشکیلات از هم پاشیده و به فرض مسلح کردن و حمایت از آنها تغییری در شرایط حاصل کرد. مضاف بر اینکه مجاهدین کماکان بر طبل راه حل دمکراتیک می کوبند و خود بر این مهم اشراف دارند که راه حل تغییر دمکراتیک بیش از هر چیز محصول ناگزیری ، ناتوانی و شکست استراتژی مسلحانه برای مسئله سرنگونی است. پتانسیلی که خود مجاهدین بر ناکارآمدی آن اشراف دارند به نظر نمی رسد از منظر امریکایی ها وزن قابل محاسبه ای تلقی شود.
2- توان سیاسی.
مجاهدین در وجه سیاسی نیز کماکان شرایطی مشابه وضعیت نظامی دارند.
از منظر اتحادیه اروپا و بسیاری از کشورهای اروپایی و وزارت امورخارجه امریکا مجاهدین کماکان یک گروه و سازمان تروریستی هستند. تلاش پیگیرانه آنها برای خروج از این شرایط تا کنون نه تنها حاصلی نداشته که با صدور دومین بیانیه دیده بان حقوق بشر و تاکید دوباره بر نقض حقوق بشر در مناسبات درونی سازمان این مشکل را مضاعف کرده است.
صرفنظر از حمایتهای توام با تردید و شک شماری از پارلمانترها در غرب این سازمان نتوانسته حمایت رسمی هیچ کشوری را متوجه خود کند. در نظر داشته باشیم که حمایت پارلمانهای اروپایی از سازمان فاقد وزن لازم برای تغییر در سیاستهای رسمی کشورهای اروپایی است. مریم عضدانلو و بخشی از اعضاء و کادرهای سازمان در پاریس منتظر محاکمه هستند. موضوع هسته ای ایران که مجاهدین اصرار دارند آن را محصول فعالیتهای افشاگرانه خود وانمود کنند در ماهیت امر هیچ تاثیری در مواضع غرب نسبت به مجاهدین به جا نگذاشته است. غرب رسما هنوز به تاثیر این ادعاها صراحتا اعتراف نکرده است. این موضع گیری بیش از هر چیز نشان از بی اهمیتی این ادعاها است. در چنین وضعیتی ریشه این توهم ناخواسته را باید در بزرگ نمایی رسانه ای و روانی مجاهدین تلقی کرد.
نگارنده اگر با تمامی دیدگاههای بهار ایرانی موافق باشد به استناد همین دلایلی که به آن اشاره کردم با میزان وزنی که برای مجاهدین خلق فرض شده هم عقیده نیستم و نظر ایشان را بر نمی تابم. وزن واقعی سازمان مجاهدین خلق در حال حاضر حتی نسبت به دیگر گروههای اپوزیسیون و مشخصا جناح های مشروطه خواه در سطح نازل تری قرار دارد. در این میان حتی اگر حمایتهای مقطعی غرب و مشخصا جناحهایی از پارلمانترهای آن را جدی بگیریم به این دلیل است که مجاهدین خلق در مقایسه با همتاهای خود فاقد حداقل پایبندی به اصول و پرنسیب های لازم هستند. غربی ها تحت هیچ شرایطی به دلیل رفتارهای تروریستی مجاهدین و مواضع پارادوکسیکال آنها و نفی بخش قابل ملاحظه ای از تاریخچه خود برای کسب مشروعیت سیاسی، هیچگاه نسبت به پذیرش مجاهدین به عنوان آلترناتیو اجماع نمی کنند.
غربی ها و مشخصا امریکایی ها این حقیقت را کرارا مورد تاکید قرار داده اند که مجاهدین خلق تنها قادرند به اقداماتی دست بزنند که سایر نیروهای اپوزیسیون و حتی خود امریکایی ها از انجام آن شرم دارند. به عنوان نمونه تفاوت مجاهدین خلق و دیگر گروههای اپوزیسیون را می توان در واکنش خشم آلود بسیاری از این گروهها به کمک تصویبی وزارت امور خارجه امریکا مشاهده کرد. در حالی که بسیاری از آنها این اقدام را توهینی آشکار به پرنسیب های اخلاقی خود تلقی می کنند، مجاهدین اما با ترفندهای خاص تلاش می کنند توجه وزارت امورخارجه امریکا را معطوف به اختصاص تمام این کمک ها به خود کنند. این رویه بر بی وزنی و فقدان حداقل اصول اخلاقی و سیاسی تاکید دارد. این فرض درست است که امریکا به دنبال یک آلترناتیو قابل و کارآمد است اما به آن معنی نیست که هر آلترناتیوی که به تمامی خود را به کسب مشروعیت امریکا بفروشد مطلوب امریکا باشد. امریکایی ها می دانند مجاهدین خلق فاقد حداقل پایگاه و مقبولیت سیاسی در ایران هستند. حتی می توان این فرض را نیز محتمل شمرد که یکی از دلایل پافشاری امریکا بر حفظ نام سازمان در لیست گروههای تروریستی درک این حقیقت است که خروج نام سازمان از لیست مورد نظر نه تنها تاثیری در موقعیت کنونی سازمان در ایران نمی گذارد، بلکه چالش های موجود میان مردم ایران و امریکا را عمیق تر می کند.
امریکایی ها به این امر نیز واقف هستند که هر گونه سرمایه گذاری روی مجاهدین خلق منجر به بروز چالشهای جدی در هیئت حاکمه امریکا خواهد شد. بحران عراق برای امریکا حداقل این پیامد را به همراه داشته است که تحت هیچ شرایطی تن به تشدید آن در اشکال و نسخه های مشابه ندهد. خط فعلی مجاهدین خلق ماهیتا، برای امریکا نسخه پر هزینه و کم اثر و فزاینده بحران کنونی عراق است. اگر چه امریکایی ها این راه حل را منتفی نمی دانند اما فرض این رویکرد را می توان غیر ممکن ارزیابی کرد. از این مهم می خواهم به این نتیجه برسم که نقش مجاهدین برای امریکا آنگونه که خود مدعی هستند کم اهمیت تر از آن است که امریکایی ها منافع فرضی آتی خود را قربانی آوانتوریسم و ماجراجویی های بچگانه مجاهدین خلق کنند. اگر مجاهدین در حال حاضر دارای وزنی به هر اندازه برای امریکایی باشند باید این اهمیت را در سیاست های جانبی و کم اهمیت تر امریکا جستجو کرد. در جایی که به زعم سیاستمداران کهنه کار امریکایی پتانسیل بی شرمی در مفهوم پلیتیکی آن بتواند محور هر گونه تغییر احتمالی در ایران باشد.