آیا مجاهدین خلق کماکان می خواهند برای امریکا ویتنامی دیگر بسازند!!؟

آیا مجاهدین خلق کماکان می خواهند برای امریکا ویتنامی دیگر بسازند!!؟
سایت مجاهدین، بیست و چهارم آوریل
توضیح سایت مجاهدین در باره مقاله وارده :
مقالات وارده به سایت مجاهدین الزاما با خط و مشی ما همسو نیستند. تلاش ما پرهیز از احساسات و عمق بخشیدن به موضوعات و انعکاس دیدگاهها است و در این مسیر تلاش می کنیم حرمت قلم و ادب را رعایت کنیم. مقاله وارده با عنوان آیا مجاهدین خلق کماکان می خواهند برای امریکا ویتنامی دیگر بسازند!!؟ در کلیت شاید همسویی و قرابت چندانی با این اهداف نداشته باشد، اما به دلیل طنز سیاه و زاویه دید هنرمندانه نویسنده اقدام به درج آن نمودیم. امیدواریم نویسنده مقاله این نگاه را با عمق بخشیدن بیشتر ارتقا دهد.
تاريخ :31/1/1385
مولف : سهیل کنگرانی
برای امریکا ویتنامی دیگر بسازیم ، این عنوان و تیتر بعلاوه دهها عنوان مشابه دیگر در واقع ترجیع بند و سر فصل تمامی موضع گیریهای سازمان مجاهدین خلق بیش از یک دهه بود. به زعم مجاهدین خلق این شعار مرز تعیین کننده، محور استراتژی و ملاک مشروعیت و غیر مشروع بودن بسیاری از گروههای سیاسی تلقی می شد. در ضمن مجاهدین این فاکتور را عینی ترین عامل و ملاک برای تشخیص دوستان و دشمنان خود تعیین می کردند.
با چنین گذشته ای بررسی روند تعامل یکسویه و بعضا استمالت جویانه سازمان مجاهدین خلق برای بازی با امریکا در نوع خود یکی از موضوعات قابل تعمق و در عین حال تاسف آور برای سازمانی است که همه چیزش را در قمار قدرت سیاسی به هر قیمت به تاراج داد. این قمارباز ورشکسته اما دیگر نه توان بازی کردن دارد و نه مایه ای برای ادامه بازی. همبازی های او هم مشروعیتی برایش قائل نیستند تا به وعده و وعید، بازی را ادامه دهند. از این رو که مجاهدین مثل بازیکنان آماتور خیلی زود دستپاچه شده و تمامی ورقهایشان را طی بیست و هفت سال گذشته به انحاء مختلف به باد بازی بی نتیجه داده اند.
روانشناسی قمار سیاسی بسان روانشناسی بازی ورق تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. در هر دو بازی وقتی پرنسیب لازم را برای بازی کردن از دست بدهی قبل از اینکه حتی ورقهایت هم نامهربان شوند این میز و شرایط و طرفهای بازی تو هستند که نامهربان می شوند. قماربازان حرفه ای بنا بر رعایت سنتها و پرنسیب بازیشان چندان برای بازیگران آماتور ، ناوارد و بی مایه ارزشی قائل نیستند. آنان قبل از اینکه مسئله برد و باخت برایشان حائز اهمیت باشد پرنسیب و طرف بازی است که برایشان مهم جلوه می کند. از این رو هیچگاه به بازی با حریفی که فاقد وجاهت و پرنسیب و مایه لازم باشد تن نمی دهند.
شرایط امروز مجاهدین خلق برای ادامه بازی قدرت سیاسی بی شباهت به اصل بازی نیست. وعده های مجاهدین برای تحقق چیزهایی که ماهیتا فاقد آن هستند برای غرب حکم کشیدن چکهای بی محلی دارد که بازندگان ناچارند از سر ناگزیری آنها را تعهد کنند. اما نکته جالب اینکه طرف برنده نیز به خوبی اشراف دارد که این تعهدات فی المجلس محلی از اعراب ندارند. از اینجای بازی به بعد ، بازنده در واقع حکم زنگ تفریح و اسباب خنده بازیکنان می شود.
موقعیت سازمان مجاهدین خلق در حال حاضر بی واسطه و مستقیم ترجیع بند چنین شرایطی است. چریکهای سبیل در رفته اورکت پوش دو دهه پیش که مدام برای امریکا خط و نشان می کشیدند و او را به مسلخ ویتنام دیگری رجرز می خواندند، امروز حاضرند تا کمر مقابل سلاحهای ویتنام و شیلی و…خم شوند تا عجالتا از بابت اثبات ندامت و استغفار یک فقره عکس نصف و نیمه جمعی جهت پز دیپلماتیک انقلابی بگیرند. حاضرند مسئولیت همه رجزخوانیهای سالهای نه چندان دور را به گردن بچه محلهای خود بیندازند تا باورشان بشود که آنها از اول هم طرف بچه های کوچه داچ سیتی بوده اند و آنچه حاصل شده ناشی از یک سوء تفاهم تاریخی بوده است.
جوجه چریکهایی که مثل جوجه جاهل فیلم قیصر تا دیروز همه زبونی و فرار و ترس خود را یکسره در پس لاف و لمپنیسم و لات بازی و… پنهان می کردند و همه تیغ و تیغ کشی های کرده و ناکرده را گردن می گرفتند و با چرب کردن سبیل رفقا به چند چای قند پهلو در قهوه خانه بازارچه نواب القاء می کردند، ما هر کجا رسیدیم گفتیم زدیم شوما هم همینو بگین
اما غافل بودند از این که زمانه لامروت چنان پس گردنشان می زند که هر چه خورده و نخورده را بالا بیاورند تا جایی که توی راهروها و لابی ها برای اثبات استغفار بست بنشینند و ادعا کنند که ما از اولش هم نسبت به تیغ و تیزی و تیر و ترور… حساسیت ژنتیکی داشته ایم و نعل وارونه جاهلی بزنند به همان شرط و شروط جوجه جاهل قهوه خانه نواب که: ای بابا… ما نزدیم، داشهای منصور آقامنگول زدند. شوما هم همینو بگین.
روزگار غریبی است.
واقعش هم همین است. آدم عاقل که دیپلماسی را با سرب و تیر و تانک و… عوض نمی کند.گیرم وسوسه ویتنام کردن ایران را هنوز در سر داشته باشی. می شود طور دیگری هم آن را بر طرف کرد.
با کمی تفاوت!! که اینبار فقط وضع و تکلیف خودمان را کمی!! تغییر بدهیم. در این معرکه جدید اما دیگر امریکا نه امپریالیست است و نه جهانخوار و نه دشمن شماره یک خلقهای مظلوم که ناجی بشریت و دمکراسی و صلح و امنیت جهان و نگران حقوق بشر. ما ششلول بندهای دیروز هم که نمازمان را به نیت مبارزه واجب با این جهانخوار قضا می خواندیم، امروز قبله مان کمی از بیت المقدس به اورشلیم و واشنگتن متمایل می شود و کعبه آمالمان می شود لیبرالیسم و می ایستیم کنار منجی آن و به استمالت و استعانت از او می خواهیم که از ایران ویتنام دیگری بسازد.
ما که تا دیروز شعارمان این بود که بیایید تا از ایران ویتنامی دیگر بسازیم امروز شعارمان این است که بروید از ایران ویتنامی دیگر بسازید. میلیشیایی که تا دیروز شعارشان حفر قبرهای تاریخی برای دفن امپریالیست بود امروز اما آماده اند تا در کنار دشمن خلقهای جهان رویای مدینه فاضله جهان بدون استثمار!! را محقق کنند. مرز دین و دینداری که تا دیروز فقط در مرزبندی با این دشمن تاریخی تعیین می شد اما امروز در ایستادن کنار آن مشخص می شود. دمکراسی غربی که تا دیروز به منجلاب بورژوازی تعبیر می شد اما امروز به کعبه اول شناخته شده، و جهانخواران دیروز اما به مماشات گران امروز تبدیل شده اند و…!
روزگار غریبی است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا