تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی ، عضو جدا شده فرقه مجاهدین
حتی بدترین انسانها نیز حق انتخاب دارند و انسانیت بدینگونه خود را باز تعریف می کند و معنا می یابد.
خانم ویرجینیا وولف (نویسنده و اندیشمند انگلیسی)
با وجود دگرگونیهائی که در واقعیت های دنیای پیرامونی پدیدار است. سیطره و نفوذ انسانی بر انسان دیگر ، گروهها و سازمان ها بر افراد و عناصر تشکیلاتی هنوز به صورت رویدادی پیوسته و تاریخی ادامه دارد و اما در طی این رویدادها صرفا کیفیت بهره گیری و تسلط بر انسانها به تغییراتی سر فرود آورده است و شاید به جرأت بتوان اذعان کرد که روند نفوذ بر انسانها با توجه به ابداع شیوه های فاشیستی و روش های استالینیستی و با بهره گیری از متدها و تکنیک های پیچیده و غیر دموکراتیک چه بسا گستره بیشتری یافته است.
با تاملی ژرف در مجموعه سخنان ، حرف ها ، احساسات درونی ، خاطرات و مشاهدات خانم مرضیه قرصی در بیش از ده سال اقامت اجباری در قرارگاه اشرف به نکات بسیار تکاندهنده و ویرانگری بر می خوریم که با هیچکدام از معیارها و ملاک های به رسمیت شناخته شده حقوق بشری ملازمت و سازگاری ندارد.
واقعا جای تاسف عمیق است ، گروهی که مدعی جامعه بی طبقه توحیدی بود ، دم از دین و خدا می زد و نیز سازمان خود را در استمرار راه انبیاء می پنداشت و در سالهای اخیر ریاکارانه و متظاهرانه علیرغم اتحاد استراتزیک با منفورترین رژیم تاریخ بشری ، شعارهای دموکراتیک و آزادیخواهانه سر می دهد این چنین با جان و روان و زندگی انسان های بیگناهی چون خانم مرضیه قرصی بازی کند و انسانها را نه به مثابه موجودی مختار ، آگاه ، دارای اراده فعال ، حق تصمیم گیری برای زندگی خویش و برخوردار از حقوق ذاتی و طبیعی بنگرد و به احساسات و عواطف انسانی شان احترام بگذارد ، بلکه افراد به تور افتاده را همچون کالای ناچیزی در خدمت به اهداف پلید و زشت رهبر بیمار خویش مورد سوء استفاده وحشتناکی قرار دهد.
واقعا باید تاسف خورد که در عصر روشنگری و تحولات دموکراتیک و دوران گفتمان مدرن چنین فرقه ها و گروههایی یافت شوند که واپسگرایانه ترین افکار ارتجاعی ، غیر دموکراتیک و ضد انسانی را با خود به یدک کشند و حامل متعفن ترین رسوبات تاریخی باشند.
اشتباه است چنین پنداریم که آدمی در مناسبات درونی تشکیلات رجوی پشیزی ارزش دارد. بلکه رهبری و سایر سران فرقه مجاهدین مرده ریگ کهن را بشدت پاس می دارند و بیش از پیش منابع عقلانی و حقوق طبیعی و ذاتی انسانها را به سخره می گیرند. متاسفانه این بهره گیری روز افزون است تا بدان پایه که فرد گرفتار در این تشکیلات به صورت وسیله و ابزار مکانیکی ، بیروح و لش در آمده و مقهور نتیجه گسترش تفکر فاشیستی و قرون وسطائی وحشتناک فرقه رجوی گردیده است.
آیا می توان فروپاشاندن سیستماتیک و تدریجی خانواده خانم مرضیه قرصی با طرز رفتارها و شیوه های خاصی که ایشان در خاطرات تلخ و سیاه خویش بدان اشاره می کنند را با احساس و خرد انسانی توجیه نمود؟
آیا به تور انداختن زن و شوهر به همراه فرزند یک و نیم ساله ای که صرفا برای زیستن در رفاه و آرامش و با امید به زندگی بهتر در کشورهای اروپایی از وطن خویش خارج شده و به تور سازمان افتادند و سپس در عرض چند ماه در قرارگاه اشرف خانواده خانم مرضیه قرصی تحت فشار گوناگون دچار تلاشی روحی و احساسی و ذهنی شدند ، رفتاری انسانی بود؟‼
بنا به شهادت خانم قرصی ایشان نه تنها در قرارگاه اشرف از امکان زیستنی آزاد و دلبخواه محروم شد بلکه سران فرقه رجوی همسرش را فریب داده و به سوی مرگ فرستادند و از دیدن پسرش سعید بنا به دستور سران قرارگاه اشرف به مدت ده سال محروم ماند ، آیا این رویداد از نظر رهبری سازمان توجیه منطقی، انسانی و اخلاقی دارد؟‼
مگر مبارزه برای هدف مقدس آگاهانه و از روی معرفت و اراده آزاد نیست؟ آیا می توان با دستهای آلوده و با نیات شیطانی و فریب انسانها به هدف مقدس رسید؟
آنچه که بر زندگی خانم مرضیه قرصی گذشت مصداق عینی است از وضعیتی که بر مناسبات درونی تشکیلات مجاهدین حکمفرماست و توصیف کننده هر آنچه که در درون این تشکیلات جهنمی و فاشیستی می گذرد.
فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده در حالی که با شتاب به سوی توتالیتر محض فرو می روند پیداست با ظهور هر گونه تحولی در درون مناسبات خویش مخالفت ورزند.
باید اذعان کرد که منافع و حیات این گونه فرقه های ستیزه جو در نفوذ و تسلط آمرانه بر افراد و عناصر تشکیلاتی امکانپذیر است و به غیر از آن گزینه ای برای رهبرانشان متصور نیست زیرا اساس روابط درون تشکیلاتی و بنیان های ایدئولوژیکی فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده حامل عقب ماندگی های مفرط اندیشه ای و تفکر سیاسی ارتجاعی و منحط قرون وسطایی است.
بدینگونه در شرایط و مناسبات درونی فرقه مجاهدین انسانها و عناصر تشکیلاتی به هیچ گرفته می شوند و سنت طبیعی دیرین ، مبنی بر برده ساختن انسان به وسیله ی انسان دیگر( رهبری اسطوره ای و آمرانه ) جایی تازه می یابد.
با امید به اینکه در تاریخ فردای انسانی نظاره گر بردگی انسانها و تلاشی ذهنی و احساسی در محیط هایی چون قرارگاه اشرف نباشیم.
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات شاخه آذربایجانغربی
31 /4/1385