چه کس بخارد پشت من؟!
به بهانه سالگرد عملیات فروغ جاویدان
ابراهیم خدابنده، بیست و پنجم ژوئیه 2006
مرداد 1385
ماه مرداد یادآور خاطره عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین خلق و تهاجم ارتش آزادیبخش ملی از خاک عراق به ایران با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی است. در 3 مرداد سال 1367 متعاقب پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت ملل متحد از طرف ایران، و آماده شدن شرایط برقراری آتش بس بین دو کشور بعد از 8 سال جنگ، چند هزار نفر نیروهای سازمان مجاهدین خلق، که بسیاری از آنها از نظر رزمی افرادی کاملا مبتدی و بی تجربه بودند دست به تهاجمی که در دستگاه نظامی به هر شکلی که نگریسته میشد پایانی جز شکست نمی داشت زدند. نتیجه این عملیات بیش از هزار کشته از اعضا، بر اساس ارقام خود سازمان مجاهدین خلق، بود.
امروز که از آن واقعه فاصله گرفته و از نقطه فعلی به آن می نگریم، خیلی بهتر میتوانیم نتایج این اتفاق را که البته بهای سنگینی برای آن پرداخته شد مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم. الان که 18 سال از آن زمان میگذرد سؤالات بسیاری مطرح میگردند که قطعا خیلی بهتر و عمیق تر میتوان به آنها پرداخت. آیا استراتژی جنگ مسلحانه خصوصا از خاک عراق و با حمایت این کشور که در حال جنگ با ایران بود درست بود؟ الان مسعود رجوی به عنوان طراح و صدام حسین به عنوان حامی عملیات فروغ جاویدان کجا هستند و به لحاظ سیاسی در چه نقطه ای قرار دارند؟ آیا اهدافی که، البته بعد از عملیات، اعلام گردیدند واقعی بوده و نهایتا بدست آمدند؟ آیا بقا و استقلال و پیروزی سازمان مجاهدین خلق بیمه و تضمین گشت؟
* * * *
ضرب المثلی كه مسعود رجوی به كرات تكرار مي نمود ( کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من ) را حتما خیلی ها بیاد دارند. منظور این بود که سازمان مجاهدین خلق در عملکرد و استراتژی خود کاملا مستقل عمل کرده و انتظار هیچگونه کمکی از احد الناسی در دنیا ندارد. این البته در حالی بود که همانطور که بعدا ثابت شد سازمان مجاهدین خلق و ارتش آزادی بخش ملی برای جزئی ترین مسائل خود نیز به صدام حسین و رژیم دیکتاتوری او وابسته بود که نوارهای ملاقات های سران سازمان با سرویس های امنیتی عراق، که بعد از اشغال این کشور کشف شدند، بخوبی عمق این وابستگی را نشان داد. عملکرد سازمان طی این سالها چنین نشان داده است که گویی سازمان لازم و ضروری میداند تا یک حامی و پشتیبان برای خود دست و پا نماید و حتما کسی پشتش را بخاراند!.
چرا سازمان باز به دنبال یافتن صدامی دیگر و تکرار همان استراتژی و انجام عملیات فروغ جاویدان دوم، البته اینبار با یاری جناح جنگ طلب آمریکا، می باشد؟ چرا باز میخواهد همه تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار داده و همچنان بر طبل جنگ بکوبد؟ چرا تحت عناوینی چون راه حل سوم میخواهد با انواع خوش خدمتی های هسته ای و غیر هسته ای به دامان آمریکا آویخته و صدام حسین دیگری برای راه انداختن جنگ دیگری بیابد؟ در این میان نقش مردم و خواست آنان در کجای معادله قرار میگیرد؟
* * * *
3 مرداد 1367و عملیات فروغ جاویدان، ادامه 30 خرداد 1360 و آغاز مبارزه مسلحانه بود که نتیجه نهایی آنرا باید در 27 خرداد 1382 (17 ژوئن 2003) و تهاجم به مقر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در اوور سور اواز، که بعد از اشغال عراق و انتقال مقر فرماندهی رهبری سازمان به پاریس صورت گرفت، جستجو کرد. داستان امروز رهبری سازمان مجاهدین خلق در جستجوی دائم برای یک حامی قدرتمند – فرقی نمیکند که صدام حسین، ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، یا هر کس دیگر باشد – جهت راه اندازی جنگ علیه نظام خلاصه شده است که البته دائما نیز دست رد به سینه اش خورده و ناامید میشود و ظاهرا کسی پیدا نمیشود تا پشتش را بخاراند!.