رجوی، مردی که می خواست سلطان باشد
بهار ایرانی، بیست و هشتم ژوئیه 2006
www.mojahedin.ws
در تاریخچه سازمان مجاهدین و به زعم رهبری آن، عملیات موسوم به فروغ جاویدان نقطه عطف محسوب می شود. در این تردیدی نیست که این عملیات هیچ گاه از حافظه تاریخی پاک نخواهد شد. نه به دلیل ابعاد نظامی و اهمیت استراتژیکی آن که دقیقا به واسطه نادیده گرفتن این فاکتورها. آیا کلید فهم شکست این عملیات را باید در تقابل نابرابر نیروهای درگیر جستجو کرد. رجوی بارها بر این نکته تاکید کرده که بر نابرابری این تقابل اشراف داشته است. با این حال کماکان اصرار دارد این عملیات را به بخشی از موجودیت سازمان الصاق کند تا آنجا که این عملیات انگار به بود و نبود آنها بستگی داشته است.
رجوی در توجیه این عملیات صرفنظر از هر توضیحی درباره نتایج حاصله از آن صرفا از جنبه سیاسی و حیثیتی برخورد کرده و معتقد است اگر این عملیات انجام نمی شد به واقع مجاهدین در عراق می سوختند. او در این رابطه می گوید:
به عبارت دیگر در آن شرایط خطیر و حساس که بر تحولات پیوسته شتابی بیشتر می گرفت، ارتش آزادیبخش ملی یا باید مات می شد و با دستاویز قرار دادن مسائلی مانند پیچیدگی شرایط و عدم آمادگی و… دست روی دست می گذاشت…(1)
آیا این دلیل به تنهایی می تواند این فرض را اثبات کند که عملیات فروغ بدون هیچ پشتوانه و توجیه منطقی صرفا بازتاب و واکنش به یک شرایط غیر قابل پیش بینی بوده است. نتایج حاصل از عملیات فروغ و همچنین چشم اندازی که قبل از عملیات رجوی آن را تصویر می کند گواه این ادعا است. رجوی قبل از انجام عملیات درباره نتایج آن می گوید:
حالا برای ثبت در سینه تاریخ و شرکت در یک چنین تصمیم گیری بزرگ و بنیادی، عاری از احساسات- اگر چه انقلابی را نمی شود از عواطفش جدا کرد – ولی با حسابگری نظامی و سیاسی محض، و با آرامش، هر کس که می گوید درست است که برویم و درست نیست که تاخیر کنیم و هر کس که می گوید رفتن به این عملیات، هر نتیجه ای که داشته باشد، به هر حال کیفا بهتر از نرفتن است، دست بلند کند. هر کس که می گوید باید که برویم و اگر نرویم خیلی بدتر است و از ما بایسته همین است که برویم، دست بلند کند، ببینم. می خواهم این لحظه ثبت شود.(2)
رجوی از یک سو با انگشت گذاردن روی عواطف نیروهایش و با علم به شکست، مسئولیت و پی آمدهای آن را متوجه افرادش می کند و از سوی دیگر برای تحمیل آن بر افراد با ارزیابی و تحلیل ساختگی از شرایط عینی و اجتماعی ایران در عرصه نبرد چشم انداز را گونه ای تصویر می کند که انگار معضل سرنگونی با عملیات فروغ به آخر خواهد رسید. رجوی با دو آرایش کاملا متفاوت در جبهه سیاسی و نظامی عملیات فروغ میزش را به گونه ای می چیند که نیروهایش هم به انجام عملیات رضایت بدهند و هم مسئولیت عواقب آن را بعهده بگیرند. موضع رجوی بعد از عملیات در مناسبات درون تشکیلاتی و صرفنظر از آنچه در عرصه تبلیغاتی مطرح می کند گواه این ادعا است که رجوی نه از موضع یک بدهکار که دقیقا از موضع یک بستانکار با باقیمانده ارتش آزادی بخش برخورد می کند.
دلیل یا دلایل اصرار مجاهدین برای درستی اقدامشان را در کجا باید جستجو کرد.
رجوی با ترسیم اهداف عملیات فروغ و مکانیزم های آن به صراحت صحبت از فتح زودرس تهران می کند. آیا باید این ادعا را به پای خوش باوری رجوی بگذاریم.
آیا به زعم رجوی، شرایط اجتماعی و سیاسی مرداد ماه 67 به نسبت سی خرداد سال 60 برای سقوط ضربتی رژیم مساعدتر بوده است.
آیا به زعم رجوی توان و پتانسیل نیروهای موسوم به آزادیبخش به نسبت هسته های موسوم به مقاومت که در سال 60 تا عمق نهادهای امنیتی و سیاسی رژیم نفوذ کرده بودند از قابلیت بالاتری برخوردار بودند.
در طی سالهای 60 تا 67 اساسا چه تغییرات محسوس و تعیین کننده ای چه در درون حاکمیت و شرایط عینی آن و چه در توان و قابلیتهای نظامی سازمان مجاهدین خلق افتاده است که تاکتیک جنگ چریکی شهری به عنوان پاسخ قطعی و لاجرم مجاهدین خلق به مسئله سرنگونی، جای خود را به یک نبرد رودروی کاملا نابرابر با تکیه بر ارتش موسوم به رهایی بخش می دهد.
آیا شکست جنگ چریکی شهری مجاهدین خلق در سال 60 با احتساب زمینه هایی که در ارزیابی تئوریک ظاهرا کفه برتری را به سود مجاهدین سنگین می کرد نتوانسته بود رجوی را متقاعد کند که مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی آن گونه که بر اساس یک ذهنیت پرت و سکتاریستی ارزیابی می شود با آنچه قرار است در واقعیت و عمل اتفاق بیفتد فرسنگها فاصله دارد.
آیا می توان پذیرفت که رجوی حداقل در رابطه با ارزیابی و تحلیل شرایط عینی و حمایت توده ای اش در همه شرایط و مقاطع دچار توهم بوده است.
به گمان من برای فهم این عملیات و درک اهمیت آن در کارنامه مجاهدین خلق باید بر یک اصل اجماع کنیم ، اینکه برای رجوی و حتی لایحه های بالای رهبری سازمان فرجام و پی آمدهای عملیات فروغ کاملا روشن بوده است. این خوش باورانه ترین و در عین حال واقع بینانه ترین فرض ممکن برای ارزیابی این عملیات است. تمسک مجاهدین خلق و رجوی به این نکته که نیروهای عراقی از پشتیبانی سازمان دست کشیده و تا نقطه مورد توافق آنها را مورد حمایت توپخانه ای قرار نداده اند به نظر می رسد با آنچه در فرجام این عملیات تحت هر شرایطی حاصل می شد تاثیر چندانی در نتیجه عملیات نداشت. ذهنیتی که رجوی قبل از عملیات به نیروهایش انتقال می دهد، یک ذهنیت توده ای و در اصطلاح تشکیلاتی بهمن وار است. به این معنی که با فتح اولین شهر بخشی از توازن لازم نیرویی میان مجاهدین و نیروهای مدافع جمهوری اسلامی با پیوستن مردم به ارتش مجاهدین تامین می شود. رجوی ظاهرا با اتکا به این حرکت بهمن وار نیروهایش را برای رسیدن به تهران توجیه می کند.
واقعیت این است که رجوی بر تمامی این فاکتورها اشراف کافی دارد. مجاهدین تا قبل از پذیرش قطعنامه با شعار صلح و تحمیل آن بر جمهوری اسلامی معتقد بودند مسئله سرنگونی تسریع و در کوتاهترین زمان ممکن با بروز تضادهای میان حاکمیت از یک سو و عمده شدن تضاد نظام با مردم محقق خواهد شد، اما با پذیرش قطعنامه به اعتراف خود دچار غافلگیری شدند. پذیرش قطعنامه به منزله پایان راه حل موسوم به رهایی با تکیه بر ارتش آزادیبخش بود. به علاوه اینکه فاکتور حمایت ارتش عراق از مجاهدین خلق در موقعیت جنگی بخش تعیین کننده استراتژی به اصطلاح جنگ رهایی بخش بود که با خاتمه جنگ این امکان عملا منتفی شد. بیژن نیابتی در رابطه با اهمیت این فاکتور می گوید:
جنگ آزادیبخش نوین پاسخ ویژه مجاهدین به مسئله تمرکز نیروی کلان با هدف بر هم زدن معادله نیرو به کارگیری آتش برتر و استفاده ضروری از امکان عراق بود که هیچ ربطی به استراتژی کلاسیک جنگ خلق نداشت. (3)
رجوی اما می خواست علیرغم شعارهای صوری مبنی بر خاتمه جنگ حالت جنگی کماکان به عنوان محملی برای آزمون ارتش رهایی بخش باقی بماند. در واقع خاتمه جنگ به منزله قفل شدن کامل تاکتیک جدید رجوی بود. درباره اهمیت شرایط جنگی برای مجاهدین می خوانیم:
رهبری مجاهدین خلق که در مقابل یک عمل انجام شده ( پذیرش قطعنامه) به سختی غافلگیر شده بود تصمیم به مقابله می گیرد. واقعیت این بود که در کادر استراتژی جنگ آزادیبخش نوین اساسا جایی برای صلح و یا آتش بس وجود نداشت.(4)
تن دادن رجوی به عملیات موسوم به فروغ جاویدان از این منظر نیز قابل توجیه است. به این معنی که مجاهدین در آخرین روزهای موقعیت نه جنگ نه صلح می خواستند از شکاف زمانی حاصل از این موقعیت برای یکبار توان رزمی خود را به آزمایش بگذارند. اما نتیجه این آزمون نیز به اعتراف رجوی از پیش مشخص بود. رجوی ظاهرا و در خوش بینانه ترین حالت و فرض برای توجیه این انتحار قابل پیش بینی چشم به دستاوردهای سیاسی و غیر واقع بینانه دوخته بود. به بیان سرراست تر رجوی ارتش موسوم به آزادیبخش خود را به گوشت دم توپ برای دستاوردهای تبلیغاتی حاصل از این انتحار جمعی تبدیل کرده بود. او می خواهد بار دیگر موجودیت سازمان و هژمونی طلبی فردی خود را با قربانی گرفتن بیمه کند.
به زعم او دستاوردهای عملیات فروغ جاویدان علی رغم شکست کامل نظامی اما به لحاظ سیاسی او را متقاعد کرده است که بیشترین ضربه ممکن را به حاکمیت وارد آورده است. این اظهارات در مرداد سال 1380 یعنی پس از گذشت سیزده سال از این عملیات در مقایسه با آنچه او بعد از عملیات فروغ و در نشستهای توجیهی برای شکست عملیات مطرح نمود حاوی دو تحلیل کاملا متفاوت و متضاد است. انقلاب ایدئولوژیک راه حل عاجل رجوی برای برون رفت سازمان از وضعیت بن بست، انفعال و شکست کامل استراتژی موسوم به ارتش خلق بود.
افزودن بندهای انقلاب ایدئولوژیک بعد از این عملیات و متمرکز شدن روی مسئله توان فردی و قابلیتهای رهبری که بر اساس ادعای رجوی از سقف موجود نیروها بسیار فراتر توجیه می شد، گواه این معنی بود که افراد سازمان اساسا به لحاظ فردی در مقایسه با آنچه انتظارات رهبری تعریف می کند دچار مشکل و به اصطلاح گیر نفسانی بوده اند.
اما مقایسه اهداف فرضی قبل از عملیات فروغ با آنچه بعد از آن مطرح شد نشان می دهد که اساسا انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان فقط یک محمل ایدئولوژیک بجای برخورد صادقانه رجوی به شکست فروغ بوده است. رجوی در نشست درون تشکیلاتی به مناسبت سالگرد عملیات فروغ در شهریور سال 80 تنها به این دستاوردها بسنده می کند که این عملیات ثابت می کرد مجاهدین خلق به هیچ وجه به عراق وابستگی مالی و نظامی و سیاسی ندارند و از سوی دیگر با اشاره به اظهارات پاره ای از مسئولین جمهوری اسلامی در این رابطه نتیجه می گرفت نفس این عملیات سبب شد تا جمهوری اسلامی کماکان مجاهدین خلق را به عنوان تنها نیروی جدی تهدید علیه خود به رسمیت بشناسد. دستاورد دیگر این که عملیات فروغ غرب را نسبت به مشروعیت آلترناتیو دمکراتیک خود یعنی مجاهدین خلق متقاعد کرد.
در پس همه این توجیهات اما آنچه از همه برجسته تر و واقع بینانه تر مکانیزم این عملیات را شناسه می کند، به اصطلاح رجوی زدن به سیم آخر است. همان استراتژی ای که علی رغم همه تحلیلهای سازمان از شرایط عینی و اهمیت استراتژیک سی خرداد برای سرنگونی اما در نهایت با غلط درآمدن همه محاسبات، رهبری چاره ای نداشت جز اینکه این استراتژی!!! را با نام مستعار شرایط عاشورایی!! به نیروهای خود حقنه کند. عملیات فروغ روی دیگر سکه سی خرداد است. و به زعم رجوی روی دیگر شرایط عاشورایی.
دستاوردهای مورد ادعای رهبری مجاهدین از این دو مقطع نیز در حکم آیه های نازل شده ای است که هر گونه شک و تردید و اما و اگر در آن به منزله نفی شاخص عنصر رهبری خلص و یگانه مجاهدین خلق یعنی مسعود رجوی است.
منابع
(1) ر.ک.دهمین سالگرد فروغ جاویدان انتشارات خارج از کشور. سازمان مجاهدین خلق. جلد اول ص 12.
(2) مسعود رجوی، اول مرداد 1367. نشست توجیهی عملیات فروغ. همچنین ر.ک. دهمین سالگرد فروغ جاویدان جلد اول. متن پشت جلد.
(3) ر.ک. نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق. بیژن نیابتی. ص 70.
(4) همان. ص 79