تشدید بحران درونی باند رجوی با اقدام شورای امنیت
ایران دیدبان، اول اوت 2006
سرانجام پس از ماه ها کشاکش سیاسی بر سر مسأله ی فعالیت های هستهای ایران، امریکا توانست با سوءاستفاده از جنگ افروی های اسراییل در لبنان که افکار عمومی تمامی جهانیان را به خود معطوف داشته، قطعنام های ضدایرانی را در شورای امنیت ملل متحد به تصویب برساند.
شورایی که طی 20 روزی که از آغاز نفرت انگیزترین جنایات توسط اسراییل میگذرد، تحت فشار سیاسی امریکا حتی از محکومیت اقدامات اسراییل نیز ناتوان بوده است.
البته سوابق امریکا مشحون از اینگونه تمایلات ناعادلانه و زورگویانه است. قدرتی که به دنبال تصویب کاپیتولاسیون در کشورهای متعدد بوده و هم اکنون نیز اختیار محاکمه ی سربازان متجاوز و متخلف امریکایی را به دولت عراق نمی دهد و صدها نمونه ی دیگر که در رأس آن میتوان به استفاده ی امریکا از تمامی ابزارهای دیپلماتیک برای حمایت از جنایات اسراییل نام برد.
قطعنامه ی ضدایرانی از آن جهت در حیطه ی رفتارهای غیرعادلانه ی امریکا می گنجد که بر خلاف قانون بین المللی به رسمیت شناختن توسعه کشورها است و باید تمامی کشورها به آن پایبند باشند.
گذشته از ضعف ها و ایرادات حقوقی این قطعنامه، بیشتر میتوان تصویب آن را در چارچوب تلاش امریکا برای منحرف نمودن توجهات از جنایات اسراییل ارزیابی نمود، کما اینکه بولتون نماینده ی امریکا در سازمان ملل نیز تصریح کرد که مسأله ی هسته ای ایران از بحران لبنان دارای اهمیت بیشتری است!
اما نکته ی جالب توجه اینکه مریم رجوی به نمایندگی از دار و دسته ی وطن فروش رجوی، سراسیمه برای نشان دادن میزان پایبندی به منویات امریکا (که امید دارد پس از صدام نقش حامی مجاهدین را بازی کند) به استقبال چنین قطعنامه ی ننگین و عمیقاً ضدایرانی شتافت.
البته هدف اصلی مریم رجوی، دادن روحیه به نیروهای سرخوردهای است که سالها به امید تصویب چنین قطعنامه ای در اردوگاه اشرف محصور شده اند.
در حالی که حتی تصویب کنندگان این قطعنامه، خود اذعان به بی نتیجه بودن تحریم ها علیه ایران دارند و به لحاظ سیاسی نیز این قطعنامه از قدرت اثرگذاری بسیار پایینی برخوردار است، گردانندگان مجاهدین میکوشند آن را یک اتفاق مهم جلوه دهند که میتواند راه نجاتی از غرقاب بحران های لاعلاج برای این گروه باشد.
لیکن از این پس باند رجوی با بحرانی به مراتب جدی تر روبه رو خواهد شد، چرا که پیش از این به نیروهای درمانده و سردرگم خود روزنه ی امید و فرصت بقایی را معرفی میکرد که اصل و اساس آن با رفتن پرونده ی ایران به شورای امنیت و صدور قطعنامه علیه ایران گره خورده بود.
اما اکنون پس از تصویب قطعنامه ی ضدایرانی در شورای امنیت، مهار کنندگان تشکیلات مجاهدین، پس از شور و فتورهای اولیه، باید انرژی مضاعفی برای ماندگار کردن نیروها به کار ببرند، تا آنها را به مرحله ی موهوم بعدی امیدوار سازند. در حالیکه آستانه ی تحمل و ظرفیت های نیروهایی که بیش از 18 سال است در عراق قفل شده اند و قادر به هیچ کاری نبوده اند کاملاً پایین آمده است، به گونه ای که اصلی ترین بحران درونی این گروه را از یکسو تلاش نیروها برای جدایی و از دیگرسو کوشش تشکیلات برای مهار آنها تشکیل میدهد.
پیشبینی تحولات آینده بستگی به عوامل متعددی دارد که هم اکنون آن را دشوار میسازد، اما به سختی میتوان گفت که راه های دیپلماتیک در موضوع ایران از دستور کار خارج شود.
از سوی دیگر با یک قیاس بی تناسب، حتی اگر پروسهای شبیه به کره شمالی و یا عراق را در مورد ایران انتظار بکشیم، باز هم دار و دسته ی رجوی برای حداقل 10 سال آینده باید فکری به حال به زنجیر کشیدن نیروهای معترض، روحیه باخته، بی انگیزه و به گل نشسته در اشرف بکنند، زمانی که دولت عراق هیچگاه فرصت سپری شدن آن را به این دار و دسته ی وطن فروش نخواهد داد.