هزیمت اسراییل و تأثیر آن بر روی مجاهدین

هزیمت اسراییل و تأثیر آن بر روی مجاهدین
ایران‎دیدبان
از آنجایی که چه از منظر یک انسان متعهد و مسؤول در قبال سرنوشت مردم خاورمیانه و چه به عنوان کسی که متعلق و ساکن در منطقه‎ی پرالتهاب خاورمیانه است، نمی‎توان جنگ روانی امریکا و اسراییل و ادعاهای آنها در مورد صحنه‎ی سیاسی – نظامی منطقه را پذیرفت و اصولاً موارد متعدد خلاف دعاوی آنها را می‎شود مشاهده کرد، باید در ابتدای هر بررسی و تحلیل سیاسی، حدود و مرزبندی دقیقی بین دعاوی صهیونیستی و حق‎طلبی‎های مردم منطقه ترسیم کرد. اما برای درک جامع از صحنه‎ی نبرد و شناخت قوت‎ها و ضعف‎ها، می‎توان و باید از پشت عینکی که دشمن مسایل را می‎بیند، نگریست و حوادث را مورد ارزیابی قرار داد.
از سوی دیگر آنچه ضرورت نگاه از زاویه‎ی دید دشمن را در بررسی حاضر اجتناب ناپذیرمی‎سازد این است که مبنا و پایه‎ی تحلیل‎ها و موضع‎گیری‎های گروه تروریستی مجاهدین را، دعاوی و جنگ روانی اسراییل تشکیل می‎دهد و منافع اسراییل است که نحوه‎ی ورود باند رجوی به مسایل را تعیین می‎کند.
از این منظر بی‎تردید اصلی‎ترین مانع در برابر افزون‎خواهی‎های امریکا و ساختن خاورمیانه‎ی دلخواه ایالت متحده که در آن امنیت تاخت و تاز اسراییل تأمین و تضمین شود، کشور ایران است که پس از انقلاب سال 57 به‎عنوان کشوری مستقل، مانعی در برابر نفوذ امریکا و بهره‎برداری یک‎سویه از منافع ایران و حتی منطقه ایجاد کرده است. گرچه امریکا و اسراییل، پس از پیروزی انقلاب سال 57 حتی یک لحظه از ضربه زدن به ایران غافل نبوده و انواع توطئه‎ها را علیه آن امتحان نموده‎اند، اما همچنان این کشور مزاحمی در راه تحقق برنامه‎های آنان است.
امریکا و صهیونیست‎ها با پروپاگاندا در مورد ظرفیت نظامی و اقتدار اسراییل، بسیاری از کشورها را در برابر رژیم نژادپرست و اشغالگر اسراییل مرعوب ساخته و به سازش و سکوت کشانده‎اند، اما همچنان نتوانستند ایران را در برابر این ابهت کاذب به زانو در آورند.
از منظر امریکا و اسراییل (و ایضاً مجاهدین)، لبنان و حزب‎الله خط مقدم مقابله با ایران است و برای نابودسازی ایران باید مقاومت مردمی لبنان را نابود سازند.
حدود یک ماه پیش اسراییل در نقشه‎ای طرح‎ریزی شده برای نابودی حزب‎الله، اقدام به تهاجم نظامی سنگین به لبنان نمود، با این امید که ظرف سه روز حزب‎الله را نابود خواهد ساخت و مناطقی را که مقاومت مردمی لبنان در سال 2000، اسراییل را از آنها بیرون راند، دوباره به اشغال در خواهد آورد.
(عجب مشابهتی، صدام در فکر فتح سه روزه‎ی تهران بود. رجوی سه روزه می خواست حکومت را به‎دست گیرد و اسراییل پرادعا و تا بن دندان مسلح و متکی به حمایت‎های امریکا در فکر نابودی سه روزه‎ی خط مقدم ایران بود!)
اما حدود یک ماه است که سومین ارتش پیشرفته‎ی جهان همچنان در گل مانده است و کار به آنجا کشیده که سرفرماندهی خود را خلع مسؤولیت و تنزل درجه می‎دهد.
اکنون امریکا، اسراییل و دار و دسته‎ی رجوی، مبلغان پر کار قدرت منطقه‎ای ایران شده‎اند و از حضور و نفوذ ایران در لبنان و عراق و افغانستان و سوریه و… و خصوصاً میان مردم کشورهای منطقه خبر می‎دهند.
نگاهی به اظهارات مقامات این کشورها و هم‎چنین نگاهی به جدیدترین پیام مریم رجوی در سالگرد مشروطیت، مؤید این ادعا است.
البته این نحو موضع‎گیری را می‎توان در چارچوب یک قاعده‎ی مسلم ارزیابی کرد که به همان میزانی که افسانه‎ی شکست ناپذیری – اسراییل – بی‎اعتبار می‎شود، اقتدار ِ مقاومت کنندگان اثبات می‎شود. قاعده‎ای که قبل از همه منکران آن مجبور به اعتراف به آن می‎شوند.
دار و دسته‎ی رجوی نیز مجبور به چنین اعترافی هستند، ضمن آن که در راستای یک سیاست ابلهانه می‎کوشند با نشان دادن تهدیدات ایران برای اسراییل، امریکا را تحریک به حمله‎ی نظامی به ایران کنند.
اما تأثیر هزیمت اسراییل بر دیدگاه مجاهدین را از دو جنبه می‎توان بررسی کرد:
1- ایران مقتدری که امروز مریم رجوی درباره‎ی خطرات آن برای امنیت اسراییل مرتباً به امریکا هشدار می‎دهد، ایران متزلزل و رو به سقوطی که در برنامه‎های تبلیغی این گروه (برای جلب حمایت غربی‎ها و جمع‎آوری اعانه) معرفی می‎شود نیست.
2- از آن مهم‎تر وقتی اسراییل در خط مقدم مقابله با ایران اینچنین به گل نشسته است، دار و دسته‎ای که سعی دارد ورشکستگی خود را رنگ کرده و به امریکا به‎عنوان آلترتانیو حکومت ایران قالب کند، از مدار محاسبات و توجه خارج شده و صرفاً به سطح یک بلندگوی فارسی زبان ِ بی‎جیره و مواجب تنزل پیدا می‎کند.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا