شکاف در اردوگاه اپوزیسیون سرنگونی خواه
ایراندیدبان
در اردوگاه اپوزیسیون سرنگونیخواه ِ ایران، همواره ضرورت همبستگی و اتحاد و ایجاد یک جبههی واحد مطرح بوده است و همیشه صاحبنظران این طیف، راه حلهای گوناگونی را برای این ضرورت اجتنابناپذیر که بدون آن رسیدن به هیچکدام از اهدافشان میسر نمیشود را ارائه نموده و نسبت به عدم تحقق آن زنهار دادهاند!
مجاهدین و سایر نیروهای رادیکال، از ابتدا مرزبندی خود را با نیروهای سلطنتطلب و مشروطهخواه مشخص کرده و چنین ائتلافی را بدون حضور آنها ممکن و عملی دانستهاند. این در حالی است که از گوشه و کنار و از جانب برخی سلطنتطلبان و یا اصحاب رسانههای لسآنجلسی، همسویی و اتحاد با مجاهدین و کمونیستها را در صورت دست برداشتن از برخی شعارهایشان ممکن و حتی لازم دانستهاند.
در قسمت اول، مجاهدین معتقدند همین شورای ملی مقاومت میتواند مجموعهی مناسبی برای همبستگی باشد و هر کس به سرنگونی با شرایطی که آنان میگویند قائل است میتواند با آنها در چارچوب این شورا همبسته و همراه شود. بهقول خودشان توپ را در زمین دیگران انداخته و منتظر دراز شدن دست سایر نیروها و افراد بهسوی خود میباشند.
فرمایشی بودن این شورا و تحت هژمونی مجاهدین بودن آن، البته امری نیست که از چشم سایر نیروها پوشیده بماند و بههمین دلیل هم هست که تاکنون طرفین، عاجز از ایجاد یک جبههی واحد درون خود بودهاند.
ضرورت اتحاد برای اپوزیسیون سرنگونیخواه از یکسو و پوشالی بودن مناسباتی که مجاهدین به اسم شورا بهراه انداختهاند، حتی باعث گردید که در یک دورهی زمانی از سوی مجاهدین طرح همبستگی ملی ارائه شود. طرحی که هیچگاه تحقق نیافت و عملاً تبدیل به یک سوژهی تبلیغاتی کوتاهمدت برای مجاهدین گردید.
از آن تاریخ بهبعد نیز افراد خوشخیال که بیشتر گرایشات چپ یا لیبرالی داشتند و یا برخی افراد که مستقلاً به هواداری از مجاهدین میپرداختند، بهدلیل همان مرزبندی ابتدایی که مجاهدین با سلطنتطلبان ترسیم کرده بودند، به گمان اینکه مجاهدین ماهیتاً ضدامپریالیست بوده و یا ملی میباشند، بهدنبال راههایی برای برداشتن موانع چنین اتحادی برمیآمدند.
اما مقطع اخیر (حملهی رژیم فاشیست اسراییل به لبنان و کشتار مردم بیدفاع این کشور توسط سربازان اسراییلی) به بسیاری از این خوشباوران فهماند که اساساً اتحاد با مجاهدین بهمعنی زیر پاگذاشتن تمام اصول و ارزشهای انسانی و انقلابی است و از این رو منجر به پیدایش شکافی جدی در این اردوگاه شده است.*
مواضع اخیر مجاهدین علیه مردم مظلوم لبنان و در تأیید جنایات اسراییل، به تمامی این خوشباوران که تاکنون چشم خود را بر ماهیت واقعی این گروه بسته نگه داشته بودند تفهیم کرد که ریشهی اختلاف مجاهدین با سلطنتطلبان نه در سیاستهای استعماری و ضدخلقی رژیم پهلوی، بلکه بر اساس رقابتی است که بر سر بهدست آوردن حمایت امریکا بین آنها و فرزند شاه در جریان است.
و نیز به آنان تفهیم کرد که مجاهدین دقیقاً خواستار بازی کردن نقش سگ زنجیری امریکا در منطقه بوده و راضی به بهتاراج دادن سرمایههای ملی ایران هستند. و وابستهی تام و تمام به سیاستها و برنامههای امپریالیست در منطقه میباشند.
___________________________________
* نگاهی به بیانیههای بیژن نیابتی، کوروش عرفانی، وحید نوابی و مقالات منتشره در سایت دیدگاه و نظرخواهیهای انجام گرفته، نمایی از این رویداد را بهنمایش میگذارد.
کوروش عرفانی در مقالهی رواج مظلوم کشی در اپوزیسیون ایرانی با تکیه بر چنین دریافتی چنین مینویسد:
« براستی تا چه حد باید حقیر بود که شیعیان فقیر لبنان و ستمدیدگان فلسطینی را که به خاطر نداشتن هیچ پشتیبانی در جهان ستم سالارکنونی مجبورند رو به ظالمان مظلوم نمای رژیم آخوندی بیاورند« فاشیست» و «مزدور» و… دانست ؟
آیا این است نمود درک انقلابی ؟ آیا این است فهم مردم گرا از پدیده های سیاسی ؟ آیا این است حس همنوعی و انسان دوستی ما که عربده ی انقلابی گری ضد آخوندیمان گوش دنیای حقیرمان را پر کرده است ؟
آیا نباید در باره ی لبنان، سوریه، عراق و افغانسان یک بار هم که شده در ورای مزخرفات رسانه های امپریالیستی و صهیونیستی از خود بپرسیم « کی ظالمه ؟ کی مظلوم ؟ »
آیا ارزش حفظ تابوهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی مان به حدی است که باید چشم بر انسانیت هم ببندیم ؟ آیا نباید خبر تکه پاره شدن مادرلبنانی با سه فرزندش در زیر بمبهای آمریکایی هواپیماهای اسرائیلی قلبمان را به درد آورد و در ورای جنگ های سیاسی گرگ ها ی صهیونیسم و ارتجاع به عمق این جنایت بیاندیشیم ؟ به چه حقی باید به شنیدن روزانه ی خبر کشته شدن چند فلسطینی در تجاوزگری های اسرائیل عادت کرده باشیم ؟
… آیا اینقدر مصالح فردی و تشکیلاتی و ایدئولوژیکمان مهم است که باید در مقابل این همه جنایت روزانه خفه شویم، که هیچ، به بلندگوی تبلیغاتی این جنایتکاران تبدیل شویم ؟ آیا نه اینکه به تدریج ما نیز داریم درهمان دستگاه اندیشه ی جنایت پیشه درمورد انسان ها فکر می کنیم ؟ آیا همینکه چند جرثومه ی آدمکشی مثل بوش ورایس یا بلر عده ای را تروریست معرفی می کنند کافی است تا ما نیز حرف های آنها را در سایت و روزنامه و رادیو و تلویزیون مان دهها بار در روز تکرار وبازتولید کنیم، تا شاید از این طریق، ایالات متحده ی جنایتکار به همگرایی ما نظر لطفی بیاندازد و ما را ازغضب خویش دور بدارد ویا فلان لابی یهودی غارتگر به حمایت از ما اقدام کند ؟ کجای این عمل و اندیشه انقلابی است ؟ از کجای آن بوی انسانیت می آید ؟ »