مجاهدین خلق و مقاومت بعد از صدام
سایت کتابات/ عبداللطیف الحرز – سیدنی – استرالیا
مخالفت با هر حکومتی از دو راه ممکن است، فعالیت در درون حكومت و یا اتخاذ روشهای پنهان و زیرزمینی. سازمان مجاهدین خلق قبل از اینكه آیةالله خمینی انقلاب اسلامی را به پیروزی برساند راه مخالفت با شاه را میپیمود و یكی از گروههایی بود كه در نابودی شاه شركت داشت. سازمان بعد از پیروزی انقلاب ایران به مخالفت خود ادامه داد و انتقادات شدیدی را نسبت به حكومت اسلامی ایران مطرح میكرد. اگر خواستههای سازمان، خواسته های بهحقی بود باید همانطور كه ملت از امام خمینی حمایت میكردند حمایت خود از این گروه نیز را اعلام میداشتند، ولی شاهدیم كه برعكس بود.
مجاهدین خلق راه ترور و خونریزی را كه متأثر از ایدئولوژی و تفكرشان بود در پیش گرفتند. این همان تفكری است كه امروز در گروههای مافیایی اینچنینی وجود دارد. مجاهدین خلق به پستترین و خفتبارترین عملیات تروریستی دست زد كه این امر در هیچ یك از احزاب و گروههای دیگر سابقه نداشت، عملیات انفجار مرقد امام علیابن موسیالرضا در شهر مشهد.
این امر از یك اشتباه معمولی برای این سازمان گرانتر بود زیرا كه خود را در مقابل افكار عمومی و وجدان پاك مردم قرار داد. نخبگان هر چند كه منتقد فرهنگ غالب باشند هیچگاه بهخود اجازه نمیدهند كه دست به كشتار دستهجمعی مردم بیگناه بزنند. گذشته از اینكه این موضوع با روح ملت و هویت آنان در تضاد است، و هر گروه یا حزب سیاسی هر چند كه از نظام موجود نفرت و غضب داشته باشد محال است كه در اجرای این حملات به اهداف خود دست یابد.
سازمان مجاهدین فرصت همكاری با ملت را از دست داد و خود را در مقابل انتقادات شدید مردم قرار داد. آیا ملت جدا از مسؤولان از این اشتباهات فاحش و عمل شنیع چشمپوشی خواهد كرد؟
این مسأله را در عراق نیز شاهدیم. هیچكس منكر این امر نیست كه در هر كشوری باید منتقدی وجود داشته باشد، ولی چه منتقد و مخالفی؟
آیا ما به گروهها و احزابی نیاز نداریم كه مانع رسیدن اشخاص بیلیاقت به مناصب حساس شوند؟
آیا ما نیاز به افرادی نداریم كه در مقابل سوءاستفادهی خانوادگی و رانتهای اقتصادی در وزارتخانهها بایستند؟
بله، منتقد و مقاومت در هر كشوری باید حضور فعال داشته و باید در میان مردم جای داشته باشد، خصوصاً زمانی كه برخی از مسؤولان آن قدرت لازم را در حیطهی كار خود ندارند و برخی دیگر نیز به غارت و چپاول بیتالمال میپردازند.
ولی افرادی که اكنون اسم مقاومت را بر خود مینهند با گروههای مزدور و اعضای رهبری حزب بعث و تاجران سلاح و تروریستهای تندرو ارتباط دارند. در نتیجه دست به ترور فیزیكی مردم میزنند و همان كاری را انجام میدهند كه مجاهدین خلق انجام داد. جالب است كه انفجارات و حملات حزب بعث و گروههای وهابی در عراق بهشكل چشمگیری با عملیات این گروه شباهت دارد. علاوه بر این، گروه مجاهدین خلق از گذشته تاكنون ارتباط تنگاتنگی با حزب بعث داشته و دارد.
به هر حال ما حقیقتاً از یك مقاومت محرومیم و بهنظر میرسد كه همان نتیجهای كه در ایران بهدست آمد در عراق نیز تكرار میشود.
بعد از انفجارهایی كه در كربلا، نجف، بغداد، سامراء و مساجد دیگر شهرها رخ داد، حماسهی مردمی راه خود را از این گروهها جدا كرد. هر چند كه برخی از مسؤولان از آن بهعنوان پوششی بر اعمال و مفاسد خود استفاده میكنند.
آیا زمان آن فرا نرسیده است (خصوصاً بعد از طرح آشتی ملی) كه مسؤولان سیاسی حاكم نگاهی تازه به منتقدان خویش داشته باشند و منتقدان نیز دیدگاه خود را در مقابل مسؤولان تصحیح نمایند؟
بله این امر امكان دارد بهشرطی كه هر یك از طرفین موارد زیر را در مقابل طرف دیگر برگزیند:
1- دولت عراق و نخبگان سیاسی باید راههایی را برای شنیدن جدی انتقادات بگشایند و به نقد خود و فعالیتهایشان بپردازند.
2- معترضان نیز باید بنا بر طرح دولت جدید سلاح خود را كنار بگذارند و با دولت و حكومت گفتوگو و مذاكره كنند.