دوست عزيز ابراهيم، سلام،
اميدوارم که خوب باشي و زندگي پر ثمری را پيش روی خود داشته باشي. در نامه ات شوخي ای کرده بودی که بي مناسبت نديدم که اين ايميل را با آن شروع کنم. و آن مناظره با سازمان بود. بنظر ميرسد که چند سال دوری از سازمان تو را دچار فراموشي کرده و از ياد برده ای که منطق فکری سازمان بر چه پايه ای استوار بوده و هست؟”منطق يا با من يابرعليه من” از کي تا به حال اهل بحث، مناظره و مذاکره و تفاهم بوده است که الان باشد؟ چند روز قبل به اراجيف يکی ازمدعيان باصطلاح آپوزیسيون در خارج گوش ميدادم، بنظرم آمد وی از ديگران صادق تر بود چرا که رک و پوست کنده گفت: هدف ما برقراری دموکراسي نيست بلکه سرنگوني رژيم و برقراری حقوق بشر است. بعد از آن مردم ميتوانند تصميم بگيرند که چه نوع حکومتي را خواهان هستند که داشته باشند. درست است هدف اين آقايان تخريب است و بعد از آن هرچه پيش آيد خوش آيد. حال معلوم نيست اينها (ببخشيد) با شکمهای گنده شان چگونه ميخواهند سرنگوني را محقق کنند؟ لابد با تيرغيب و يا درستتربا بمبهای اتمي عمو سام. تازه اينها يک سر و گردن ازسازمان منطقي تر و بعبارتي دموکرات تر هستند.
در نامه اول و يا دوم خودم نوشته بودم که بنظرم هواداران مجاهدين اعضاء واقعي سازمان هستند. نميدانم با آن موافق هستي و يا نه ؟ اين مطلب را همينطوری ننوشته بودم، به آن دراثر تجربه دهساله گذشته رسيده ام. همانطور که ميداني من در ميان هواداران دوستان بسياری داشتم و اين يکي از اتهامات من در سازمان بود که ميخواهم”منتخب شما” باشم. بعد از جدائي هم تعداد نسبتا” زيادی از آنها بخصوص آنها که با سازمان مسئله داشتند ابراز تمايل کردند که با من دررابطه باشند. در ميان آنان من به چند نفری که بنظر ميرسيد که ديگر با سازمان در تماس نيستند و درعين حال دارای فکر و منطق هم هستند پاسخ مثبت دادم. جدا از دوستي هدفم اين بود که با کمک آنها تحقيق کرده و بفهمم که ما چه نوع از آزادی و دموکراسي ای را در چارچوب استقلال و اسلام ميتوانيم در ايران و کشورهای اسلامي خواهان باشيم. در اثر ميزان مطالعه اي که خودم به تنهائي کرده بودم به اين رسيده بودم که اين يک کار يکنفره نيست و يک تيم تحقيق ميخواهد. فکرميکردم که اين موضوع برای کسانيکه بهر صورت و بهرميزان بخشي اززندگي خود را برای اين ارزشها داده اند نه تنها جالب بلکه يک نياز باشد.
شايد بد نباشد چند برخورد را برايت بنويسم. درامريکاهفت هشت نفری که حتي مدعي مخالفت با سازمان هستند و تمامي بالای ليسانس هستند بعد ازرد و بدل محبتهای دوستانه ازمن سئوال کردند که خوب حالا که ديگر با سازمان نيستي طرفدار که هستي؟ بزودی متوجه شدم که آنها دچاربيماری مارک زني به ارث برده از سازمان هستند و بدون آن همچون گربه سبيل بريده تلو تلو خورده ونميدانند با فرد مقابل خود چگونه وارد بحث و گفتگو شوند. بشوخي گفتم من ليبرال شده و هوادار بازرگانم. قصد داشتم که با آنها وارد بحث شوم که نگرششان را تا حدودی دستخوش تغيير کنم که ديدم با من وارد بحث خائن بودن بازرگان شدند و از اين زاويه که چرا دعوت رجوی را برای مقيم شدن در خارج نپذيرفت. طي اين بحث فهميدم که ازاين جنابان خيری برای مردم ايران ديگر درنمي آيد و همان بهتر که بدنبال کار و کاسبي خود باشند و بيشتر از اين اسباب شر نباشند………… باری اينهمه حرف برای يک جواب به پيشنهاد مناظره تو با سازمان!
و اما فرقه و خدا. بر عکس تو من معتقدم که هرکس که به فرقه ای وصل شده باشد بطور قطع اگر از خدا فاصله نگرفته باشد حداقل از توحيد فاصله گرفته، چرا که برای پيرو يک فرقه رهبر آن فرقه هيچ از خدا کم ندارد مگر نام. تازه رهبر فرقه از خدا هم قدری قدرتش بيشتر است چرا که خدا حداقل برای بندگانش حق اختيار قائل شده که رهبر فرقه آنرا هم منکر ميشود وبرفکر و روح و لحظات زندگي پيرو خود نيز حاکم است. البته اگر بحث تو اين باشد که ما هويت و شخصيت و اعتقادات خود را بصورت مغلوب در جائي از ضمير نا خود آگاه خود حفظ ميکنيم و همانها در شرايط مناسب باعث نجات و بازگشت ما بخود ميشوند با بحثت کاملا” موافقم.
درباره فرقه بعد از ديدن بخشي از ترجمه تو دوباره به کتاب مربوطه بازگشتم و ديدم وسط آن صفحات بسياری درباره کارکردهای فرقه های آمريکاست که بکل با بحث فرقه در ايران و دراويش ما متفاوت است و راستش تا حدودي خسته کننده است و شايد حتي اين احساس را برای خواننده ايجاد کند که اينها بمن چه که وقت خود را تلف خواندن آنها کنم. درنتيجه گر چه از صداقت ترجمه بدوراست اما برای اينکه قسمتهای مهم آخر کتاب فدای قسمتهای نا مانوس وسط نشود ميخواستم بتو پيشنهاد کنم که برای خوانندگانند در وب سايتها، قسمتهای آخر را جلوتر از قسمتهای وسط بياور. بخشهای آخر بخصوص از جهت درماني افراد جداشده از فرقه بسيار مفيد هستند و شايد بشود آنها را در وب سايتي گذاشته و صفحه ای برای گذاشتن نمونه ها در زير هر سر فصل ايجاد کرد که افراد مختلف بتوانند نمونه های مربوط به خود و مشگلات خود را بنويسند. فکر ميکنم اين به درمان آنها کمک بسياری خواهد کرد. باری از اينکه زيادی وقتت را گرفتم پوزش ميطلبم و ترا به خدا ميسپارم. قربانت مسعود.