مریم قجر رئیس جمهور پوشالی
تشکیل دولت در تبعید و انتخاب رئیس جمهور آن بایستی از سوی همه گروه های مخالف و به اصطلاح اپوزیسیون صورت گیرد، اما رجوی در سال 72 مریم قجر ( رجوی ) را به عنوان رئیس جمهور دوران انتقال معرفی کرد! و خوب می دانیم که این انتخاب نه تنها مورد توافق و حمایت همه ی گروه های اپوزیسیون نبود، بلکه هیچ کس دیگری جز مسعود در این تصمیم گیری شریک نبود! مانند تمامی تصمیماتی که در فرقه گرفته می شود. البته این جای تعجب و شگفتی ندارد، چرا که ریشه ی این تصمیم و انتخاب هم به آن روحیه ی خودخواهانه و خود برتربینی رجوی بر می گردد که جز جاه و مقام و قدرت به چیز دیگری نمی اندیشد!
در 6 شهریور ماه 1372، شورای خودساخته ی فرقه پس از انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک، مریم را به عنوان رئیس جمهور معرفی کرد و باعث شد که اعضای قدیمی و ذوب شده، کوله پشتی انزوا را بر دوش گرفته و بدون هیچ اعتراضی به کار در صنف های تدارکاتی و غیره پرداختند چرا که می ترسیدند اگر اعتراضی بکنند، دولت ایران از انتقادشان نسبت به رسیدن یک شبه ی خانم به این مقام ، سوء استفاده بکند! و با این سکوت نابه جایشان اول به خود بعد به دیگران خیانت کردند! البته ناگفته نماند که عده ای هم بار این فضاحت و رسوایی را به دوش نکشیدند و از فرقه جدا شدند و برای همیشه خود را رها کردند.
اما این انتخاب ، نه تنها زن را به جایگاه حقیقی اش نرساند، بلکه او را از ابتدایی ترین و زیباترین عناصر وجودی اش هم خالی کرد! خانم قجر که ادعای پرچمداری دفاع از حقوق بشر به ویژه زنان را داشت ، عملیات های تروریستی فراوانی را در داخل و خارج از کشور فرماندهی و هدایت کرد و ثابت نمود به تنها چیزی که نمی اندیشد دفاع از حقوق زنان است.
وقتی به بررسی دوران ارتجاعی ریاست جمهوری مریم قجر می پردازیم، هیچ چیز جز خشونت، قدرت طلبی و رسوایی نمی بینیم. او قبل از هر چیز مردان عضو و قدیمی را به انزوا و سکوت کشانید و بعد ا ز آن شخصیت زنان را تا آن جا که می توانست در زیر پا له کرد، او با دادن سلاح به زنان و مجبور کردنشان برای نگهبانی از آن تسلیحات اسقاطی صدام، ذره ذره عاطفه و محبت را از زنان گرفت و به جای آن کینه و نفرت و خشونت در وجود آن ها نشاند، تا بتواند به راحتی مادر بودن، همسر بودن… را از آنان بگیرد و آن قدر آنان را از وجود شخصیت، فکر و اندیشه خالی کرد که حاضر شوند به خاطر آزادی سیمرغ رهایی دست به خودسوزی بزنند! چرا که قبل از آن مریم و مسعود ، هستی اینان را در آتش قدرت طلبی و جاه طلبی خود سوزانده بودند! مریم خود از قرار گرفتن نام فرقه اش در لیست تروریستی، تعطیلی مراکز فرقه به جرم کلاهبرداری های مالی و اغتشاش و ناامنی و حتی دستگیری خودش در سال 2003 در فرانسه به جرم توطئه چینی، خلاف های اقتصادی و… نه تنها ناراحت و سرافکنده نیست، بلکه این ها را از ثمرات رئیس جمهوری خود خوانده و معتقد است اگر مسعود در پاسخ به درخواست خودسوزی از سوی اعضا تعلل نمی کرد این کار خیلی زودتر انجام می گرفت! پس نتیجه می گیریم که همه ی این اعمال تروریستی مطابق با اهداف مریم و مسعود بوده که به خاطرش خوشحال هم هستند!
البته خانم قجر به رسوایی عادت کرده و حالتش به فوتبالیستی می ماند که از تیم حریف 10 گل خورده و فقط چند دقیقه تا پایان بازی وقت دارد، بنابراین با وجودی که به شکست خود ایمان دارد ،اما بدون این که ذره ای عقلش را به کار بگیرد و شرافتمندانه شکست را بپذیرد، خود را به آب و آتش می زند و هر کاری را می کند تا حداقل به خیال خودش دلش خنک شود؛ بله قربان گوهایش رابه استقبال و ملاقات با خاخام های اسرائیلی می فرستد، از امریکا تقاضای تحت فشار دادن ایران را می کند و…
انگار خودش هم در شعارهایی که این همه سال برای اعضایشان می بافته ،ذوب شده و فراموش کرده که خانه اشان از اول سست و عنکبوتی بود و هنوز هم هست!