مریم قجر، آیا تابحال از خودت پرسیده ای؟
آقای صامتی پور، بیست و نهم اکتبر 2006
تازه یکساعت است که از تبریز برگشته ام از مراسم غمناکی که انجمن نجات آذربایجان شرقی برای قربانی فرقه ی رجوی یاسر اکبری نسب برگزار کرده بود.
یاسر اکبری نسب که در ۱۶ سالگی به عراق برده شده بود اخیرا در واکنش به شرایط ناگوار حاکم بر تشکیلات منجمله اینکه قادر نبود آزادانه به کشور مبدا خود آلمان بازگردد دست به خودسوزی زد.
گزارش این مراسم در سایت انجمن نجات خواهید خواند. عکس هایی هم گرفته ام که به مرور در این وبلاگ استفاده می کنم.
نکته ی قابل بحث مربوط به بیانیه انجمن است که توسط بنده در مراسم فوق قرائت شد و در آن پیمان بسته شده که انجمن به وکالت از خانواده ی محترم اکبری نسب در هر نقطه ی دنیا پیگیر خون بناحق ریخته و بدن نحیف سوخته ی یاسر باشد. من به عنوان یک عضو انجمن این وظیفه را بر عهده دارم که بر پیشگیری از جرایم سازمان یافته ی فرقه علیه اعضای خود و دیگران پای فشاری کنم.
مریم قجر آیا تا به حال از خود پرسیده ای در برابر سوختگان به آتش حرص و حسد تو در پیشگاه خداوند چه جوابی خواهی داشت؟
شنیده ام که مصرف قرص های آرامبخش را به روزانه ۷-۸ عدد رسانده ای. آیا درک درستی از جنایت خودسوزی ندا حسنی و دیگران داری؟ آیا هرگز با خودت خلوت کرده ای تا بدانی ندا در لحظات سوختن چه دردی می کشید؟ چگونه می سوخت؟
برای درک این موضوع کافی است انگشت خود را کمی به شعله ی کبریت نزدیک کنی و اگر توانستی اثر و درد آن را تحمل کنی برای روح ندا فاتحه بخوان.
ولی بعید می دانم تویی که روزانه ۷ یا ۸ قرص آرامبخش مصرف می کنی بتوانی تحمل کمتر از اینها را داشته باشی. تازه از درد ها و رنج های خودم نگفتم که راز های آن بین من و خدایم نهفته است.
در عین نامردی بیا و یک بار مردانگی کن:
حاصل و بنیان خشت کجی که یکروز شخصی بنام احمد حنیف نژاد پایه گزارده و شوهر سابقت (وظیفه ی همسری شرعا و قانونا بدلیل غیبت او از عهده ی تو ساقط است) آن را به انحراف بیشتر کشانده را منحل کن و دستور بده افراد آزادانه زندان اشرف را ترک کنند.
شاید بدینگونه خون ندا و دیگران از گردن تو ساقط شود.