سکتاریسم، چالش اصلی مجاهدین خلق و مردم
(در پاسخ به مقاله مهدی سامع در سایت نبرد خلق)
علی برازنده
بیش از یک قرن پیش و زمانی که کارل مارکس و انگلس اقدام به تدوین کتاب مانیفست به منزله مهمترین دستاورد قرن نوزده در خصوص جنبشهای قهری و عدالت خواهانه و به مثابه دیالکتیک تاریخی اضمحلال سرمایه داری می کردند، شاید به خواب هم نمی دیدند که مدعیان پیروی از آنها روزگاری برای عمله دست چندم شدن قدرت فرضی، سیاسی ناگزیر باشند آسمان و ریسمان را به هم ببافند تا نه تنها به تبرئه جهان سرمایه داری که به استمالت از او برای رسیدن به قدرت سیاسی در اردوگاه سرمایه داری و در نقطه مقابل مردم بایستند. آن نظریه پردازان با از دست دادن عزیزترین کسان خود و قربانی شدنشان در مناسبات سرمایه داری رویاهای اضمحلال و سرنگونی آن را ناگزیر در جبر محتوم ماتریالیسم تاریخی جستجو می کردند. اما به خواب هم نمی دیدند در ابتدای هزاره سوم شماری از پیروان خود برای دستیابی به قدرت سیاسی دست به دامن اهرم جهان سرمایه و به قیمت نابودی و قربانی کردن هزاران انسان دیگر با اهرم تحریم و تهدید و نظامی گری با اتکا به همان قدرت سرمایه در حال افول و نابودی برای خودشان، رویای قدرت سیاسی ببافند.
مقاله مهدی سامع از اعضای شورای ملی مقاومت و نماینده به اصطلاح بخش منشعب موسوم به پیروان هویت سازمان چریکهای فدایی خلق در سایت نبرد خلق با عنوان تحریم و چالشهای آن برای رژیم و مردم و متعاقب آن اقدام سایتهای وابسته به سازمان مجاهدین خلق در انعکاس آن در نوع خود از موارد قابل ذکر و تعمق به عنوان تازه ترین توجیه یک مارکسیست در قبال دفاع از مواضع سازمان مجاهدین خلق و تاکید بر ضرورت تحریم علیه ایران و درخواست تلویحی به دخالت نظامی و یکسره کردن جمهوری اسلامی با دخیل بستن به اردوگاه سرمایه داری است. اظهارات سامع را از دو منظر و مختصر می توان مورد ارزیابی قرار داد.
1- به عنوان یک مارکسیست و نسبت این اظهارات و اشتیاق با مولفه هایی که سامع ظاهرا خود را تنها مدافع اصیل آن یعنی مارکسیسم انقلابی می داند.
2- از موضع یک عضو وابسته به شورای موسوم به ملی مقاومت که ناگزیر است هر انچه شورا تصمیم گرفت بر آن گردن نهاده و حتی در توجیه آن به اصطلاح موضوع را تئوریزه کند.
لب مقاله سامع می خواهد این مهم را القا کند که:
الف- پدیده جمهوری اسلامی در مقایسه با نظام جهانی سرمایه داری خطر بالفعل جهان و مردم ایران است.
ب- برای دفع این خطر تن دادن به اهرمهای جهان سرمایه داری از جمله شورای امنیت و همچنین استفاده از آن برای تثبیت یک سیستم وابسته به اردوگاه سرمایه داری و مشخصا امریکا از تمام جهات سیاسی و ایدئولوژیک به هر قیمت در اولویت است.
ج- هزینه کردن مردم تحت هر شرایط و با هر قیمتی الزام آور و ناگزیر است. سامع در توجیه این هزینه ها بر مردم می گوید:
در چنین حالتی(تحریم همه جانبه علیه ایران) مردم نیز متحمل فشارهایی می شوند که بنا بر تجربه جلوگیری از صدور نفت در چند ماه قبل از انقلاب بهمن 57 آن را به درستی هزینه برای آزادی حساب خواهند کرد.
علیرغم پشت سر گذاشتن تجربیات گذشته ای نه چندان دور در خصوص موضع مارکسیستها در قبال جنبشهای سیاسی در ایران اما بر این باورم که این مواضع به تمامی دربرگیرنده آموزه های یک مارکسیست اصیل نیست. بواقع این ادعاها از سوی سازمانی است که اصرار دارد با اعمال هژمونی بر روی شورا خود را از زبان دیگران هم واگویه کند.
یاد دارم رجوی در گفتگوهایی پیش از اقدام به ورود به فاز نظامی در نشریه مجاهد به مارکسیستها آموزش سیاسی و ایدئولوژیک می داد. چه از موضع یک سازمان انقلابی طرفدار جمهوری اسلامی که چپ روی و سکتاریسم را نکوهش می کند و چه از موضع یک سازمان معتقد به جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی که معتقد بود امثال سازمان چریکهای فدایی اکثریت و حزب توده ستون اطلاعاتی جمهوری اسلامی شده اند. در آن زمان نیز رجوی همچون این سالهای اخیر، رهبری خود خوانده و سازمان مجاهدین خلق را ملاک و میزان برای احراز مشروعیت مارکسیستها و مسلمانان قرار داده بود.
هیچ گاه اما در مخیله ام نمی گنجید که یکی از همین مارکسیستها پابپا و قدم به قدم توجیه کننده استراتژی و ایدئولوژی فرقه ای بشود که حتی راست ترین احزاب سیاسی نیز حاضر به تعامل و نزدیکی با آن نشوند. بدون تردید یکی از مهمترین عواملی که وضعیت امروز مجاهدین را رقم زد نادیده گرفتن مردم در محاسبات و معادلات خود بود. این خودمحوری بیمارگونه سبب شد سرنوشت بسیار دیگری از اپوزیسیون نیز به مجاهدین خلق گره بخورد. به گونه ای که حتی در توجیه هر شرایط و رویکردی پیش تر از آنکه متکی به شرایط عینی و اجتماعی ایران باشند یا اسیر ذهنیت مجاهدین گردیدند و یا اینکه آشکارا از موضع استمالت جویانه مجاهدین و دخیل بستن آنها به هر اردوگاه و اهرم قدرتی برای کسب قدرت سیاسی دفاع کردند. موضع مهدی سامع در خصوص دفاع و حمایت از اعمال تحریم های همه جانبه علیه ایران و بعضا تائید تلویحی دخالت نظامی متاثر از همین شرایط ناگزیر است. شرایطی که صرفنظر از دیدگاه های واقعی، امثال سامع ناگزیر به تکرار پژواک آواهایی است که از دل رهبری فرقه در فضای پیرامونی منعکس می شود. غافل از اینکه این دنباله روی محض تا چه میزان می تواند مشروعیت خود را از جنس و ماهیت واقعی یک مارکسیست کسب کند. بر اساس آموزه های مارکسیستی، این سازمانها و احزاب سیاسی انقلابی هستند که بهای فهم بیشتر و عشق به توده ها را باید با قربانی کردن خود و منافع فرضی اثبات کنند و نه توده های مردم خود را قربانی سازمانهای انقلابی. نسخه کپی بردارانه و دنباله روانه آقای سامع می گوید، قربانی شدن مردم به هر قیمت یک گام استراتژیک برای دستیابی به قدرت سیاسی است.
ظاهرا پدیده سکتاریسم(پرت گرایی) و جدایی از مردم همانگونه که گریبان رهبران سازمان مجاهدین خلق را کماکان می فشارد، متحدان استراتژیک سازمان مجاهدین از جمله آقای سامع را نیز بدنبال خود می کشد. آقای سامع فراموش می کنند بر اساس آموزه های مارکسیستی (که مشخص نیست تا چه اندازه تحت تاثیر انقلاب ایدئولوژیک رجوی تغییر ماهیت داده) هر اتفاق کیفی در هر پدیده ای الزاما باید از پروسه فعل و انفعالات درونی آن پدیده ناشی شود. توسل به عامل و یا عوامل بیرونی از نمونه آنچه آقای سامع با عنوان اعمال تحریمهای همه جانبه بر مردم ایران و برای سرنگونی جمهوری اسلامی اشاره می کنند نوعا با آنچه آموزه های مارکسیستی بر آن تاکید دارد در تناقض آشکار است. آقای سامع در نوشته شان ضمن تاکید بر این مبنای ایدئولوژیک برای هر گونه تغییر در مناسبات سیاسی و اجتماعی اما در نهایت برای توجیه استفاده از اهرم بیرونی یعنی تحریم و بعضا قشون کشی نظامی می نویسد:
این که مردم ایران خود باید سرنوشت خود را تعیین کنند بدین معنی نیست که عوامل خارجی نمی تواند تاثیر مثبت یا منفی در مبارزه آنان داشته باشد.
آقای سامع توجه ندارند هر گونه قشون کشی و توسل به عامل بیرونی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی هزینه هایی کمتر از حمله و قشون کشی شوروی به کشورهای شرقی اروپا و صدور سوسیالیسم استالینی در جنگ دوم جهانی و بعد از آن به جا نخواهد گذاشت. آقای سامع شاید بهتر از هر کس دیگر به دلیل تعامل نزدیکتر با اهداف پنهان و آشکار سازمان مجاهدین خلق بر این حقیقت واقف هستند که رویکرد سازمان به تشدید چالشهای سیاسی میان امریکا و ایران ابتدا به ساکن در جهت کسب قدرت سیاسی به هر قیمت است و بس. و بهتر از هر کس می دانند که مجاهدین در راستای مادی کردن این خواست چه بهایی تاکنون پرداخته اند. شما چه اذعان کنید و چه کتمان به جنس این مناسبات و ماهیت آن وقوف کامل دارید. شرط اساسی تن دادن به چنین مناسباتی بی پشتوانگی داخلی است. اگر نبود حداقل به همان میزان مورد ادعایتان مبنی بر بلوغ سیاسی مردم اجازه می دادید آن تحولات فرضی و مورد ادعا از یک بستر و پروسه به اصطلاح دیالکتیکی به نتیجه برسد.