اعضای فرقه رجوی در ۴۰ سال گذشته با یونیفورم های نظامی متحد شکل و ساختاری نظامی در کمپ های واقع شده در بیابان های عراق و درکشور آلبانی هم در خارج از شهر تیرانا در کمپی دیگر موسوم به اشرف سه روزگار می گذرانند تا دسترسی آنان به دنیای بیرون بیشتر قطع شود.
اعضای زن ملزم به استفاده اجباری از پوشش اسلامی هستند و حق آرایش و استفاده از زیورآلات و رنگ های روشن در هیچ دوره ای از زندگی را نداشته اند. چه زمانی که دخترانی جوان بودند و چه آنان که به مرز ۵۰ و ۶۰ سالگی رسیدند. بی لبخند و بی احساس و بی مواهب یک زندگی طبیعی هستند و مردانی که ملزم به داشتن تیپی خاص از دهه پنجاه هستند که حتی اجازه ندارند لباس های آستین کوتاه پوشیده و یا مدل موی خود را تغییر دهند در کمپ یا خانه های سازمانی محبوس هستند.
اما بنا به شرایط روزگار و درست به دلیل ریزش نیرو و فشارهای طاقت فرسایی که بر روی همه اعضا از جمله زنان و دختران جوان در کمپ های فرقه وجود دارد سران مجاهدین و شخص مریم قجر در اروپا رنگ عوض می کنند و دستورالعمل های جدیدی برای به چنگ آوردن اعضای جوان و به خدمت گرفتن آنان به کار می گیرند.
در اروپا و امریکا به خاطر پیوستن و همراه نمودن جوانان با تحصیل یا ولنگاری ، بی حجابی و یا نحوه گذران زندگی شخصی این جوانان کاری ندارند و مهم به خدمت گرفتن و شکار اولیه است.
در مراحل اولیه جذب، آنان ازهمه گونه آزادی های متفاوت از جمله پوشش ، رفتار و شرکت در برنامه های رقص و موسیقی تا دست در دست جنس مخالف می توانند برخوردار باشند و در برنامه ها و راهپیمایی های فرقه شرکت نمایند و از آنان نیز استقبال هم می نمایند تا با سو استفاده های فراوان و به خدمت گرفتن شبانه روزی و بیگاری های متعدد اگر موفق شوند آنها را به خانه های تیمی و یا کمپ ها منتقل و به عضو ثابت تبدیل نمایند که آن زمان معادله فرق می کند.
آنهایی که در اروپا جذب فرقه می شوند در سال ها و مراحل اولیه تفاوت های ظاهری با سایر اعضا تشکیلاتی دارند و حداقل امکانات ارتباطی و یکسری موارد از آنها سلب نمی شود ولی اغلب بیگاری و شستشوی مغزی به صورت افراط گونه ای بیش از اعضای درون کمپ وجود دارد. و آنها نیز می بایست مستمرا تا ۱۸ ساعت در روز به کار و امر گدایی دریافت اعانه موسوم به (کارمالی اجتماعی) یا شرکت در اعتصابات و تظاهرات خیابانی مشغول باشند و در نهایت سرنوشت ها تفاوت زیادی ندارند. افرادی که عضو فرقه می شوند شخصیت و هویتی از خود نباید داشته باشند. کم کم از اشتغال، تحصیل و ارتباط با خانواده محروم و منع خواهندشد و یکی یکی امکانات شخصی و هویتی افراد گرفته می شود.
سرنوشت افراد درون کمپ ها نیز بسا غمگین تر و تراژیک تر است بعد ده ها سال بی هویتی و سرنوشت های موهوم در اثر کار طاقت فرسا و فشار های عصبی مختلف با انواع بیماری های متفاوت و خاص به مرگ های زودرس دچار می شوند یکی یکی می میرند از خاطره ها محو می شوند بدون آنکه قبل از آن هم نمود خاص و یا حضوری داشته باشند قریب به نود درصد اعضای بخت برگشته سازمان مجاهدین چنین سرنوشت شوم و رقت انگیری دارند که تنها پس از مرگ، برخی از آنان شاید این شانس را داشته باشد که نیم صفجه ای را به آنان اختصاص بدهند و زندگینامه ای موهوم و بی و سر وته که دو سومش را تعریف و تمجید از رهبر فرقه ـ شکل می دهد همراه با عکسی از وی منتشر کنند. که در ۹۹ درصد، اعلام مرگ به علت ترس از حسابرسی وشکایت خانواده است و الا حتی بعد از مرگ نیز رهبران فرقه تمایل به مطرح شدن هیچ عضوی را ندارند.
آنها نه قبل از مرگ و نه بعد آن هویت دارند و نه وجود خارجی، و تنها در اسارت گاه های فرقه به روزمرگی و مرگی دردناک محکومند.
نه عکسی از آنان منتشر می شود و نه خبری درج می شود و نه حتی اجازه تماسی با خانواده و دنیای بیرون از فرقه دارند
یکی از قوانین مهم و خاص فرقه به شرح زیر است: « شما مال خودتان نیستید ، مال و جان و روح شما بایست درخدمت رهبر باشد. هر فرد هویت خود را از رهبر می گیرد. و بدون او ما هیچ هویتی نداریم. سمبل زنده و شهید سازمان رهبر است… فرد در زندگی تشکیلاتی معنایی ندارد و همه چیز جمع است. خون شما متعلق به مسعود و نفس تان متعلق به مریم است.»
تحلیل از: مریم سنجابی