پیشینه!
با شروع جنگ مسلحانه و عملیات های تروریستی توسط مجاهدین خلق که آغاز محدودیت حضور آنان در خاک ایران بود، مسعود رجوی به ایجاد پایگاه در خاک کشورهای همسایه (ترکیه، عراق، امارات، پاکستان) مبادرت کرد. این پایگاه ها با اهداف مختلفی ایجاد شده بودند که به طور خیلی خلاصه می توان به این موضوعات اشاره کرد:
ترکیه: جذب پناهجویان و هواداران فراری از ایران و اعزام آنها به عراق تحت عنوان کارگزینی و دریافت کارت پناهندگی. این پایگاهها در دهه 70 ضربه خوردند و پس از سقوط صدام نیز تعطیل و یا از دور استفاده معمول حذف شدند.
امارات: از این پایگاه جهت جذب نیروهای ایرانی و غیرایرانی و اعزام آنان به عراق مشابه ترکیه استفاده می شد. همزمان نقش شرکت تجاری نیز ایفا می کرد و بخشی از دلارهای اهدایی صدام و سعودی در این شرکت ها سرمایه گذاری می شد. پس از سقوط صدام این شرکت ها همچنان فعالیت های تجاری خود را ادامه دادند و به جاسوسی نیز مبادرت کردند.
پاکستان: در این کشور پایگاه های مجاهدین دو نقش کلیدی بازی می کردند. نخست جذب هواداران و پناهجویان و اعزام آنان به عراق، دوم اعزام تیمهای تروریستی به داخل ایران برای حمله به مرزداران و نیروهای نظامی… این پایگاه ها در سال 1366 با موشک های آر پی جی مورد حمله قرار گرفتند و تعدادی از مجاهدین کشته و زخمی شدند. از آن پس به مرور پایگاه مجاهدین در پاکستان نقش کمرنگ تری به خود گرفت و عملاً بعد از سقوط صدام نیز تعطیل شد. با اینحال گروهک های تروریستی چون “جیش العدل و جندالله” با ایده گرفتن از مجاهدین خلق و تجارب آنان تشکیل گردیدند که همیشه مورد حمایت مریم رجوی قرار داشتند.
عراق: همانگونه که همگان مطلع هستند، پایگاه های مجاهدین در عراق تماماً جهت آموزش های نظامی و تروریستی، و همچنین اعزام نیرو به داخل ایران جهت انجام عملیات های مرزی و تروریستی مورد استفاده قرار می گرفت.
افغانستان: در این کشور به دلیل جنگهای داخلی و خارجی و حضور “احمد شاه مسعود” در رأس قوای مجاهدین افغان، مجاهدین خلق حضور علنی و مادی نداشتند اما چریک های فدایی به دلیل حضور نظامی شوروی در این کشور و حاکمیت نیروهای وابسته به آن، روابط دور و بعدها نزدیکتری با برخی جریانات چپ داشتند و از داخل پاکستان نامه نگاری های “شخصی” بین چپ ها و احمد شاه مسعود در جریان بود که خود را به وی متصل کنند. در هرصورت مجاهدین خلق پایگاه خاصی در افغانستان نداشتند اما برخی از ترددات خود را از طریق این کشور به استان خراسان انجام می دادند و برخی از هواداران سازمان نیز از طریق افغانستان خود را به پایگاه های مجاهدین در پاکستان می رساندند.
البته مجاهدین از همان ابتدای انقلاب در برخی کشورهای اروپایی نیز فعالیت های خود را با نام دانشجویان مسلمان آغاز کرده بودند که به مرور به تشکیل پایگاه های مختلف در سراسر اروپا و آمریکا منجر شد که اهداف سیاسی را دنبال می کرد و در این مقاله مورد نظر نیست.
سقوط صدام و آغاز حضور مادی مجاهدین در افغانستان
با شروع برنامه ریزی برای اخراج مجاهدین از خاک عراق، مریم رجوی درصدد برآمد تا دریچه دیگری به سمت ایران بازگشایی کند. این دریچه در جایی می توانست به بهترین وجه گشوده شود که حضور آمریکا و سعودی پررنگ تر باشد، لذا برخلاف عراق که نیروهای آمریکایی نتوانستند به مدت طولانی حاکمیت آنرا برای خود حفظ کنند، افغانستان مکان مناسبی برای جایگزینی بود. حضور پررنگ آمریکا در این کشور و تحت سلطه بودن دولتمردان آن، زمینه مناسبی برای حضور مجاهدین خلق فراهم می آورد که به عنوان کورسویی در شب تاریک، مناسب به نظر می رسید. با استقرار کامل مجاهدین خلق در آلبانی و فراهم شدن فرصت های تازه برای گسترش فعالیت، مریم رجوی با هماهنگی و اطلاع مقامات آمریکایی گام به گام نفراتی را به افغانستان اعزام نمود تا شرایط را بررسی و شیوه نفوذ در آنجا را طراحی کند.
اگرچه سازمان مجاهدین پیش از آن حضور مادی در افغانستان نداشت و رجوی تجربه کافی برای نفوذ و استحکام موقعیت در آنجا بدست نیاورده بود، اما مسئولین سازمان در کشورهای اروپایی با جذب شهروندان افغانستانی، توانسته بودند روزنه هایی برای نزدیکی بیشتر به مردم افغانستان و بدست آوردن اطلاعات از آن مناطق باز نمایند. برای مثال “هارون هاشمی” متولد 1341 تحصیل کرده آلمان، در سال 1358 به مجاهدین پیوست و در عملیاتهای “چلچراغ و فروغ جاویدان” مجاهدین شرکت داشت و در همانجا کشته شد. وی فعالیت های سیاسی خود را در آلمان شروع کرد و مدتی نیز مسئول روابط خارجی مجاهدین در آلمان بود. همچنان که “سمیرا اقبال میرزا” نیز تبعه پاکستان بود که در حین تحصیل در انگلیس با مجاهدین آشنا و به آنان پیوست و در نهایت حین عملیات کشته شد. لذا از طریق اینگونه افراد، مجاهدین می توانستند نفوذ گام به گام در جوامع کشورهای شرقی داشته باشند. مسعود رجوی از طریق کسانی چون هارون هاشمی توانسته بود با برخی جریانات داخل افغانستان نیز ارتباط پیدا کند. هارون یکی از چندین تبعه افغانستان بود که در ارتش آزادیبخش رجوی فعالیت می کرد. پس از سقوط صدام، تلاش بیشتری در جهت ارتباط گرفتن با جریانات داخلی افغانستان صورت گرفت تا هرچه بیشتر بتوانند در آنجا نفوذ داشته باشند و زمینه را برای گسترش فعالیت های اطلاعاتی و نظامی آماده کنند.
این تلاش ها بالاخره در سال 2011 میلادی به صورت تأسیس “چند انجمن پوششی که تحت عنوان حزب به مخاطبین القا می شد” به نمایش درآمد. مسئولیت این گردهمایی برعهده یکی از شهروندان افغانستان به نام “حاج نجیب الله کابلی” بود. در این نمایش، تشکلهای چند نفره ای تحت عنوان “حزب صلح ملی اسلامی افغانستان – حزب صلح ملی اقوام افغانستان – حزب مشارکت ملی افغانستان” معرفی شدند و اعلام کردند که از مریم رجوی پشتیبانی می کنند!.
گردهمایی این گروه چند روز بعد از سخنرانی مریم رجوی در ویلپنت صورت گرفت که نشان می داد رهبران این جریان با مریم قجرعضدانلو ملاقات داشته اند و برنامه آنها در کابل با هماهنگی و هزینه مجاهدین به انجام رسیده است.
تحرک جدید مجاهدین در افغانستان بعد از آشوب های 96
با خروج مجاهدین از عراق و آغاز دور جدید توطئه ها علیه ایران بخصوص در دیماه 96، مریم رجوی که بازی با “کانونهای شورشی” را کلید زده بود، فعالیت های بیشتری را در افغانستان آغاز کرد. این دور تازه فعالیت ها، پس از انتقال فرماندهان داعش از عراق و سوریه به افغانستان توسط آمریکا شدت بیشتری گرفته است. همکاری مجاهدین با داعش رخداد تازه ای نیست، پس از سقوط صدام گروه زیادی از مدیران استخبارات که همگی عضو حزب بعث بودند، به استخدام مجاهدین درآمدند و می دانیم که بعثی ها هسته اولیه داعش در عراق بودند. انتقال داعش به افغانستان این ضرورت را ایجاب می کرد که بیش از گذشته از مجاهدین در این کشور استفاده شود تا بتوانند در آینده طراحی برخی عملیاتهای تروریستی در استان های شرقی را پیگیری و شیوه های بهتر کار را مورد بررسی قرار دهند.
از آغازین روزهای تحرک مجاهدین در خاک افغانستان، رسانه های متعددی در این زمینه مطلب نوشتند و با بررسی این رخدادها، از تهدیدات احتمالی که مردم این کشور را در برخواهد گرفت، هشدارهایی دادند. در سالهای 1387 و 1391 “شبکه اطلاع رسانی افغانستان” و سایت “پیام آفتاب” در این مورد که مجاهدین خلق ایران در افغانستان چکار می کنند و چرا از عراق به این کشور منتقل شده اند، نکاتی را طرح کرده بودند.
در سالهای بعد که شایعه آموزش نظامی گروهی از اعضای مجاهدین خلق در پایگاه “شیندند” هرات به گوش رسید، روزنامه “الامه” چاپ پاکستان مطلبی در این زمینه نقل کرده بود که سخنگوی رئیس جمهور افغانستان و بعد سخنگوی والی هرات آنرا تکذیب نمودند. خبرگزاری صدای افغان در همین رابطه به چند نکته اشاره داشت. علاوه بر این، یکسال پیش نیز شایعه سفر مریم رجوی به کابل بر سر زبان ها افتاد و شبکه اطلاع رسانی افغانستان حول آن توضیحات دیگری مطرح کرد.
طبیعی است که این سلسله مطالب در طی یک دهه نمی تواند برآمده از یک شایعه باشد و بدون تردید مجاهدین خلق در تمامی این سالیان راه حلهای آلترناتیو برای خروج از عراق را بررسی کرده اند. ترکیه و پاکستان برخلاف دهه 60 و 70 نقطه امنی برای حضور تشکیلات مجاهدین نیست و کشورهای شمالی ایران نیز اساساً امکان مبارزه مسلحانه علیه ایران در آن وجود ندارد. کشورهای حوزه خلیج فارس نیز اگرچه بهترین امکان برای حضور مجاهدین را می توانند به دلیل ضدیت با ایران فراهم کنند، اما مشکل اصلی مجاهدین در آن، نداشتن مرزهای خاکی است. لذا تنها کشوری که در آن آمریکا حضور پررنگ نظامی دارد و حکومت آن تحت کنترل کامل آمریکاست و هیچ کنترلی بر پولشویی در آنجا نیست و مجاهدین در آن می توانند تشکل های مسلح خود را بدون نظارت دولت داشته باشند، افغانستان می باشد. پرواضح است که این کشور هرگز جایگزین عراق دوران صدام نخواهد شد چون دولت مقتدر و مستقلی بر آن حاکم نیست و از طرف دیگر آمریکا نیز هرگز نمی تواند یک دولت قابل اتکا باشد و ممکن است هرلحظه حمایت خود را از گروه های تروریستی قطع کند و آنها را وجه المصالحه قرار دهد، همانطور که با بسیاری گروه های دیگر هم چنین برخوردی داشته است (نمونه آن مجاهدین خلق در عراق که ابتدا مورد حفاظت آمریکاییها بودند اما خیلی زود عراق را ترک کردند و مجاهدین را بدون هیچ تعهدی تنها گذاشتند. در سوریه نیز روژاوا با همین مسئله مواجه شد. مابقی گروههای تروریستی در سوریه را هم می توان در این لیست گنجاند).
مریم رجوی که خود تجربه زیادی در این زمینه دارد، می داند که در افغانستان تحت سلطه آمریکا نمی توان همانند عراق احساس امنیت و قدرت داشت و به ثبات رسید. با اینحال به عنوان یک فرصت از آن استفاده خواهد کرد و از گروه های موجود دستساز که در آنجا آموزش و به آنان مشاوره می دهد می تواند استفاده ببرد.
کانون های شورشی و نیاز مریم رجوی به افغانستان
سال گذشته مریم رجوی در حین سخنرانی برای برخی لابی های فرانسوی اش، تشکیل کانون های شورشی را یک تحول مهم در ایران خواند و اشاره کرد که این کانون ها، فعالیت های خود در ایران را تشدید کرده اند. آنچه مریم رجوی مطرح کرد، مجموعه فعالیت های تبلیغی برخی هوادارانش بود که از شعارنویسی و پخش پلاکارد و نمایش های مشابه فراتر نمی رفت اما در واقع عطف به آینده و آنچه در چشم انداز برای خود متصور می دید بود. از زمستان گذشته نیروهای امنیتی ایران اطلاع داشتند که یک فتنه بزرگ در سال 98 رقم خواهد خورد که در آن مجموعه ای از جریانات مختلف شرکت خواهند کرد. جزئیات این فتنه مشخص نبود اما از سلسله اخبار امنیتی که در منطقه کسب می کردند و واکنش هایی که سران آمریکا و سعودی داشتند و همچنین سخنانی که از زبان اپوزیسیون ورشکسته بیرون می پرید، می توانستند پیشبینی کنند که اتفاقاتی در راه است.
به هرحال آبان ماه امسال از بولیوی و هنگ کنگ تا عراق و لبنان و ایران آشوب هایی به وقوع پیوست که چندان از هم جدا نیستند و حرکت جدیدی است که جبهه امپریالیسم آنرا علیه دولت های مستقل و یا رقیب خود سازمان داده است. نقش مجاهدین خلق در آشوبهای داخل عراق و ایران انکار کردنی نیست. دستگیری شخصی به نام مسعود (ابوسیف) در کوفه که از وابستگان مجاهدین و از مسببین حمله به سفارت ایران در نجف بوده است، نشانگر همین مسئله است. در ایران نیز تعدادی از هواداران این تشکل دستگیر شدند. همزمان برخی شهروندان افغانستانی برایشان سوآل شده که مجاهدین خلق در “هرات، بدخشان و کندز” چه می کنند، بخصوص که کندز از شهرهای ناآرام و ناامن افغانستان است. اشاره آنها به تردد مجاهدین خلق با هواپیماهای آمریکایی به این مناطق است.
با توجه به این گونه مستندات و گزارشات که رد پای مجاهدین از عراق تا افغانستان را به نمایش می گذارد، و مجموعه همکاریها که در سالهای گذشته مریم رجوی با تروریست های سوری داشت، باید دانست که فرقه مجاهدین خلق هم اکنون خط جدیدی را در منطقه و ایران دنبال می کند و با توجه به محدود شدن شان در فرانسه، انرژی خود را معطوف به این مناطق کرده اند. هوشیاری هرچه بیشتر مردم ایران و خانواده های ایرانی، می تواند توطئه جدید غربی عبری عربی را در هم بکوبد و اجازه ندهد که جریانات خارجه نشین با کمک اربابان غربی خود، ایران را به آشوب بکشند و دوباره اقدامات تروریستی دهه 60 را به شکل جدید رقم بزنند و زنده کنند.
حامد صرافپور