رجوی با تاسی از تقی شهرام چه در زمینه تئوریک و چه در پهنه پراتیک از وی برای حفظ منافع و جایگاه خودش الگوبرداری کرد . رجوی فریبکار خیلی از مسائل را از تقی شهرام آموخت به ظاهر خودش را منتقد معرفی می کرد اما در عمل در بعضی از موارد که به نفعش بود با سبک و سیاق تقی شهرام عمل می کرد چه بسا وسیع تر و وحشتناکتر .
اگر تقی شهرام مخالفین درونی خودش را با تهدید و ترور حذف می کرد مانند قتل مجید شریف واقفی و مرتضی صمیدیه لباف ، رجوی هم خیلی پیچیده تر در سر فصل های مختلف به روش های متفاوت و پیچیده تر منتقدان خویش را بطور فیزیکی از صحنه حذف می کرد مانند علی زرکش و فرمانده کمال ( تقی حدادی ) و … .
رجوی با اندیشه اقتباس شده از تقی شهرام به اسم “انقلاب ایدئولوژیک ” سازمان سیاسی را به یک “فرقه ” و تشکیلات بسته و مخوف تبدیل نمود به طوری که در خدمت اهداف و امیال رجوی کار می کرد .
اگر بخش مهمی از نیروهای سیاسی چه در بدنه سازمان و چه در بدنه شورا از آنان جدا می شدند محصول انقلابی بود که رجوی برای تشکیلات به ارمغان آورد .
ریزش ها اگر همچنان حتی در آلبانی ادامه دار است از عواقب انقلاب طلاق وی می باشد او بر خلاف نظر مریم قجر که می گفت انقلاب آدمی را جوان می سازد!!! درست به عکس انقلاب باعث تفرقه و جدائی ، خودکشی و سرخوردگی نیروها شد. وی در عمل ثابت کرد بزرگترین ضربه به تشکیلات ناشی از عوارض انقلاب طلاق وی بوده است .
ناگفته نماند یک فرقی به لحاظ شخصیتی بین تقی شهرام با مسعود فریبکار وجود داشت این که وقتی تقی شهرام از زندان ساری فرار کرد تا 4 سال در حالی که عکسش در دست همه ماموران ساواک و راهنمائی و رانندگی و پلیس بود در سخت ترین شرایط به زندگی مخفی ادامه داد اما رجوی فرصت طلب به محض شروع مبارزه مسلحانه فرار نمود. جان بی مقدار خودش را نجات داده و پناهنده فرانسه شد.
در حالی که در همان هنگام خیلی از نیروهای تشکیلاتی جوان و نوجوان حتی سر پناهی نداشتند شب ها را در زیر پل ها و قبرستانها سپری می کردند . رجوی به بهانه تشکیل شورای به اصطلاح ملی مقاومت از ترس این که دستگیر شود به فرانسه گریخت .
لازم است در همین جا اشاره کنیم مهدی افتخاری که مسئول فرار وی بوده بعد از انقلاب طلاق مریم قجر منزوی و در نهایت به بدترین شکل دق کرد و مرد .
در سر فصل دیگری وقتی صدام سقوط کرد مریم رجوی با تعداد بسیار زیادی عراق را ترک نمودند و مسعود هم بالاخره معلوم نشد در کدام غار بسر می برد هنوز هم از ترس خودش را نشان نمی دهد .
اگر بخواهم به لحاظ شخصیتی تقی شهرام را با وی مقایسه کنیم علاوه بر نظرات فرقه گرائی که برای رجوی خرجی نداشت زیرا لاجرم از جیب نیروهایش پرداخت می شد نه از خودش ، خصوصیت دیگر تقی شهرام با مسعود این بود تقی شهرام مخفی بود و بعد از دستگیری در سال 58 به اعدام محکوم شد اما رجوی همواره از ترس جانش از مرگ می گریخت . وی به خاظر حفظ منافع خود حاضر شد دست به هر کاری بزند مانند جاسوسی چه برای صدام و بعدش هم برای آمریکایی ها .
تقی شهرام برای رسیدن به هدف از شانتاژ و زور و تهدید و انزوا استفاده می کرد رجوی هم با ابزار انقلاب طلاق همه را مجاب می کرد تا او را بستایند و رهبری را با اجماع فرمایشی به بقیه تحمیل نمود .
رجوی خودش را پیرو حنیف نژاد می داند اما در عمل دیدیم با حنیف نژاد خیلی اختلاف دارد زیرا حنیف نژاد همه را به وحدت تشکیلاتی توصیه می نمود اما رجوی فریبکار با این منطق بیگانه است او اگر در تاکتیک یا استراتژیک مرتکب اشتباهی می شد به هیچ عنوان روی خودش نمی برد بی پروا روی بقیه اعضاء مصادره نموده و خودش را بی عیب و ایراد جا می زد در حالی که حنیف نژاد وقتی زندان بود از سوی ساواک اتهام همه را به جان خرید و بقیه اعضای را بی گناه خواند آیا رجوی ذره ای دارای چنین فداکاری است ابداً و اصلاً او خود خواه و دارای کیش شخصیت است کسی را در دنیای مادی بالاتر از خودش نمی بیند .
گلی
تقی شهرام خودش ته دودره بازی بود ببینید این رجوی چقدر کلاهبرداره که سر قضیه دادگاهیش بخاطر شریف واقفی سر اونم کلاه گذاشته بود