تنوره های اژدهای مرده و جشن کرونای مریم رجوی

فرمان آتش
همه ساله در واپسین روزهای سال و نزدیک شدن آخرین جشن های نوروزی، سران مجاهدین خلق که با شادی و آرامش مردم سازشی ندارند، به یاد برهم زدن آسایش خلائق برمی آیند. این اولین بار نیست و طبعاً نباید انتظار داشت که پایانی بر آن متصور باشد.
از پیروزی انقلاب 57 که سازمان مجاهدین دور تازه حیات خود را آغاز کرد تا اواسط دهه 70، یعنی بیش از 15 سال، رهبری مجاهدین هیچگاه از چهارشنبه سوری به عنوان یک جشن یاد نکرد و اساساً در تفکر مسعود رجوی چنین پدیده ای جایی نداشت. وی که خود را رهبر عقیدتی مجاهدین می دانست، با هیچیک از فرهنگ و سنن ایرانی دمخور نبود و به رسمیت نمی شمرد. برای اولین بار نوروز را هم زمانی به عنوان جشن درنظر گرفت که در خارج کشور به فکر سوء استفاده از آن افتاده بود و به تبع آن، چهارشنبه سوری هم زمانی در مناسبات مجاهدین جایگاه خود را پیدا کرد که مریم رجوی خاک عراق و بازی با آتش در میدان جنگ را رها کرده بود و به عنوان “رئیس جمهور برگزیده مادام العمر” به این ضرورت رسیده بود که با زرق و برق جدیدی وارد میدان سیاسی اروپا گردد و ایرانیان خارج کشور را با فریب به سمت خود بکشاند. در چنین شرایطی، بناگاه چهارشنبه سوری جایگاه دیگری در بین مجاهدین پیدا کرد و مریم رجوی نیز لباس سبز نظامی را کنار گذاشت و وارد کارزار مدهای رنگین و آرایش زیبایی گردید.

با استقرار مریم در اروپا و تغییر فرم در نقش یک انسان صلح طلب و دمکراتیک، “فرمان آتش” وی برای پیشروی در میدان جنگ صدام علیه سربازان ایرانی، مبدل به “فرمان آتشسوزی” در هفته پایانی سال گردید تا به جای پرتاب موشک و گلوله به سوی مردم، آنان را با انفجار ترقه و بمبهای دستساز در خیابانهای شهر دچار ارعاب و استرس نماید. گویا این “دیوانگان آتش” قادر نیستند دمی دست از ویرانی وطن و سلب آسایش مردم بردارند.
از سال 1373 که مریم رجوی به باشگاه مد و لباس و زیبایی اندام اروپا پیوست، در قرارگاه اشرف مجاهدین نیز ولوله برگزاری مراسم چهارشنبه سوری شور دیگری گرفت و برنامه های متعددی برای این روز در نظر گرفته شد. قاعدتاً ما به عنوان اعضای این سازمان متوجه دلایل این چرخش نمی شدیم و آنرا بخشی از اهداف سازمان و رهبری آن در مسیر اهمیت دادن به فرهنگ و سنن ایرانی تلقی می کردیم که تاکنون به آن پرداخته نمی شد و حالا مسعود رجوی به دلیل طینت وطنپرستانه اش درصدد احیای آن است. با چنین تصوراتی تلاش می کردیم آنرا باشکوه هرچه بیشتری برگزار کنیم. اسفند 1374 یکی از همان روزهایی بود که همگان برای برگزاری چهارشنبه سوری بسیج شده بودند. با گذار از “سلسله نشست های حوض” که پیشتر به آن اشاره شد، هیچکس جرأت نداشت ذره ای از شادی و نشاط و تلاش کم بگذارد و از ترس اینکه باز هم این نشست ها تکرار شود و سوژه دیگری برای سرکوب شویم، با خنده های تلخ و دلهایی پر درد به برپایی مکان های تفریحی مثل “تونل وحشت و بازارچه” مشغول بودیم.
باز هم در این میان ستاد مرکز فرماندهی 12 پیشتاز ساخت و ساز شده بود. گروه زیادی به رنگ آمیزی ساختمانها و گروهی به ایجاد تونل وحشت مشغول بودند و در نقاط دیگر این مرکز نیز بازارچه سازی و کلاس رقص لری برگزار بود تا برای جشن های نوروزی هم آمادگی لازم کسب شود. سایر مراکز نیز هرکدام مسئولیت های خود را داشتند که از جمله ساخت و ساز بازارچه در محل جایگاه رژه قرارگاه اشرف بود. چهارشنبه سوری در چنین وضعیتی فرا رسید و افراد به تفریح مشغول شدند. تونل وحشت مرکز 12 بسیار دیدنی شده بود لذا از مراکز و ستادهای دیگر هم برای دیدن آن می آمدند. “شهرزاد صدرحاج سید جوادی و عذرا علوی طالقانی” هم در میان بازدید کنندگان به چشم می خوردند.
عبور از این “تونل وحشت” برای اعضای مجاهدین فرصتی برای به فراموشی سپردن “وحشت نشستهای حوض” بود تا اگر شده چند ساعتی را بدون دغدغه بگذرانند. اما مسعود رجوی در جشن نوروزی هم به ادامه سرکوب معترضان می اندیشید و اجازه نداد این شادی ها، پایان خوشی داشته باشد. در این گیر و دار که همه دوست داشتند چند روزی را بدور از دستورات تشکیلاتی و نشست های ایدئولوژیک بگذرانند، بناگاه سخن از برپایی “نشست دیگ” وحشت و دلهره عجیبی برای ما بوجود آورد. زوج رجوی حتی از نوروز ما هم نگذشته بودند و بلافاصله “تونل وحشت دیگ” را کلید زدند. فروردین 1375 با چنین وحشتی آغاز گردید. سوژه اینبار یکی از فرمانده یگان های رسته مهندسی بود. ستاد فرماندهی این مرکز (که به سوله سوخته معروف بود) در خیابان 400 قرارگاه اشرف و در 200 متری “زندان قلعه مروارید” قرار داشت. همان زندان وحشت آفرینی که آقای محمدحسین سبحانی در کتاب “روزهای تاریک بغداد” به آن اشاره کرده و شامل دخمه های تنگ و تاریک برای حبس و شکنجه معترضین به صورت انفرادی بکار می رفت. این زندان مخوف پس از سقوط صدام بکلی ویران گردید تا هیچ نشانه و مدرکی از آن باقی نماند.

با وجود تلخندهایی که بر لب داشتیم، زیر چشمی به ترددات داخل مقر نگاه می کردیم که چطور فرمانده یگان ها و رسته ها در آمد و شد هستند و خود را برای برگزاری “نشست دیگ” آماده می کنند (نشست دیگ که از سال 1374 برای سرکوب مخالفان و منتقدان برگزار گردید و از آن پس مستمر و دوره ای تشکیل می شد، مکانی بود برای سرکوب طولانی مدت سوژه هایی که معترض و یا در معرض جدایی از فرقه بودند. در این جلسه، فرد معترض مورد محاکمه و هجمه گروهی قرار می گرفت تا زمانی که اعتراف کند هرآنچه از سازمان و استراتژی آن مورد انتقاد قرار می داده، ناشی از مشکلات جنسی خودش بوده است).
نشست بسیار محدود و در سطح فرماندهان یگان ها و رسته ها برگزار گردید. نعره ها و فریادهایی که از درون اتاق بگوش می رسید نشانگر حمله لفظی به سوژه بود که ساعت ها به طول انجامید و در پایان، چهره بشدت فروریخته و درهم شکسته وی که از محل به سمت اتاق کار خویش می رفت نشان می داد که تا چه حد زیر ضرب و فشارهای روحی قرار داشته است. او تا مدتها قادر نبود به چشم دیگران نگاه کند و به نظر می رسید در دلش خون گریه می کند. دیدن چهره و نگاه های افسرده و توأم با خشم او، حقیقتاً غم انگیز و ترحم برانگیز بود. سالها بعد که همان شخص را در اسارتگاه آمریکایی ها می دیدم، همچنان افسرده و شکسته می نمود. گناه اش این بود که نمی خواست خود را ریاکارانه در یک بهشت جلوه دهد و در نشست ها برای خودنمایی به کسی هجوم نمی برد تا خود را مدافع “انقلاب مریم” نشان دهد و این نوع مناسبات از نظر مسعود و مریم رجوی غیر قابل تحمل و نشانگر ضدیت با انقلاب! بود… چهارشنبه سوری و نوروز این سال با چنین وحشت و نگرانی به پایان خود نزدیک می شد. وحشت عجیبی در بین دیگر افراد بوجود آمده بود و همه منتظر نشست های بعدی دیگ و سوژه شدن خودشان بودند. با وجود اینکه تظاهر نمی کردیم اما در دلهای ما دلهره عجیبی موج می زد. یادآوری نشست های حوض و رفتن در این دیگ، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت و طبعاً از شیرینی نوروز و شادی تونل وحشت چهارشنبه سوری هیچ اثری باقی نمانده بود.
پس از این نشست، و در حالی که هنوز به “سیزده بدر” نرسیده بودیم، چندین نشست مشابه به ریاست “حکیمه سعادت نژاد” که اخیراً به عنوان رئیس ستاد مرکز انتخاب شده بود، برگزار گردید. در این نشست ها نیز چندین نفر سوژه شدند و سوژه می باید به این نقطه می رسید که وضعیت نابسامان تشکیلاتی اش، ناشی از فساد ذهنی و بی اخلاقی هایی بوده که از درون جامعه با خود به درون مناسبات مجاهدین آورده و آنجا را به لجن کشیده است! فرد باید اقرار می کرد که حضورش در سازمان مجاهدین نشانگر پاکی طینت خودش نبوده، بلکه سازمان مجاهدین دست او را گرفته و از منجلاب فساد بیرون کشیده و با لطف بیکران رهبری، وی را زیر پر و بال گرفته و با انقلاب مریم به این نقطه رسانیده است! لذا جدایی وی از سازمان، چشم اندازی جز همان فساد و بی اخلاقی نخواهد داشت. برای نمونه یکی از سوژه ها تحت فشار مستمر در همان نشست گفت: “من در تهران یک جوان بی هدف بودم که تمام عشق من داشتن یک کیف سامسونت و خودنمایی جلوی دختران بود. و اگر سازمان دست مرا نمی گرفت که از آن زندگی بیرون بکشم، الان مثل همه مردم عادی توی همین مرداب غرق بودم. با اینحال من قدر سازمان را ندانستم و در این مدت همه اش مناسبات را شخم زده ام.”… این مسیر را همه سوژه ها باید طی می کردند، یعنی خود را عنصری ناپاک جلوه می دادند که سازمان آنها را نجات داده است، و اگر از سازمان جدا شوند، دوباره همان عنصر کثیف و فاسد خواهند شد. هدف مسعود رجوی دقیقاً کشانیدن افراد به همین نقطه بود که بگویند انقلاب ایدئولوژیک مریم باعث پاکی آنها شده و خودشان ذاتاً انسان های شایسته و ذیصلاحی نبوده و نخواهند بود. و فردی که به این نقطه می رسید، مدام یک احساس گناه در وجودش زبانه می کشید و تلاش می کرد خود را به منبع پاک و آسمانی چون مسعود رجوی متصل نگه دارد. (توضیح: در این مرحله مسعود رجوی آموزه های اولیه انقلاب مریم را هم زیر سوآل می برد، چون وی آن زمان چنین تفکری را برآمده از دستگاه جنسیت معرفی می کرد که “نظام” منادی آن است. وی در مباحث بند الف انقلاب مدعی بود که انقلاب مریم برآمده از یک “دستگاه توحیدی” است که مجاهد خلق را در گناهان فردی خود فرو نمی برد، چون رهبری مجاهدین خود را معصوم نمی داند. اما در اینجا همه باید تلویحاً معصومیت مسعود رجوی را تأیید می کردند.)
سالها از آن رویداد گذشت و طی این مدت چهارشنبه سوری های متعددی برگزار گردید، اما درست از زمانی که جنگ افروزی رجوی با خلع سلاح به بن بست رسید، آتش چهارشنبه سوزی او در ایران هم زبانه کشید و سالی نیست که وی جوانان ایرانی را به آتش زدن خیابانها و شهرها تشویق نکرده باشد.

تنوره های “چهارشنبه سوزی” اژدهای مرده!
طنزآمیزترین حرکت مجاهدین در چند هفته اخیر، بیرون کشیدن مسعود رجوی از تابوت شکسته و صدور پی در پی فتوا برای مردم ایران است!. این اژدهای مرده که سالهاست حتی یک تصویر جدید از خود به نمایش نگذاشته و چهره او در همان عکس 30 سال پیش منجمد مانده، باز هم تلاش می کند رو به سوی مردم ایران تنوره بکشد و آتش به جان مردم بیندازد، هرچند در این مدت جز مشتی دود از تابوتش بیرون نزده است. فتوا دادن برای عدم شرکت در انتخابات، فتوای نحوه غسل و کفن جان باختگان کرونا و یا فراخوان خیزش در چهارشنبه سوری برای به آتش کشیدن شهرها و ایجاد رعب و وحشت بین شهروندان، بخشی از نمایش این اژدهای گور بگور است. درست در زمانی که مردم برای پایان دادن به پروژه کرونا نیازمند آرامش و آسایش هستند و هزاران تن از مدافعان سلامت در بیمارستان ها برای بهبودی مردم ایران به استقبال خطر رفته اند، این زوج آتش افروز (همانند چهل سال گذشته که آتش کینه، تفرقه، جنگ خیابانی، خودسوزی، بمبگذاری، مردم کشی و خانمانسوزی را به مردم تحمیل کرده بودند) باز هم درصدد افزایش تعداد قربانیان به شیوه ارعاب و وحشت هستند!.

تردیدی نیست که آنچه همیشه برای زوج رجوی در اولویت بوده، سوار شدن بر موج حوادث طبیعی و مصنوعی بوده است تا شاید از طریق آن، با بحران سازی، در مسابقه خیانت و خودفروشی، گوی سبقت از سایر اپوزیسیون وابسته به سعودی-سیا بربایند! و به آرزوی دیرینه شان برای رسیدن به قدرت از طریق ارتش آمریکا نائل آیند و یا حداقل کمک های بیشتری دریافت کنند.
مریم در جشن کرونا!
با شیوع بیماری کووید 19 در ایران، مریم نیز که در دوران جنگ فرمان آتش علیه “مدافعان وطن” صادر می کرد، اینک سوار بر ویروس کرونا در صدد برآمده اینبار “مدافعان سلامت” را هدف آتشباری خود بگیرد، و مردم را قربانی فتنه های جدید خود سازد. در این رابطه وی همه روزه مسابقه افزایش آمار جان باختگان کرونا برپا میکند و به صورت تصاعدی آنرا را افزایش می دهد. در فتنه آبان نیز مجاهدین به صورت شگفت آوری به آمار و ارقام کشته شدگان می افزودند!. اگر به آمارها دقت شود، به طور ثابت توسط مریم رجوی ضریب 8-10 به خود می گیرد.

ظاهراً رنج و درد مردم ایران از این ویروس، جشن بزرگی برای مریم رجوی شده تا عقده شکست های خود را بر سر آنان تخلیه کند، اما گسترش کرونا در آلبانی و اروپا، این شبهه را تقویت می کند که بخشی از مجاهدین بخاطر نمایش های خیابانی و ارتباط نزدیک با یکدیگر به کرونا مبتلا شده باشند، لذا این احتمال وجود دارد که مریم رجوی از این پس مجبور باشد به جای پرداختن به مسائل داخل ایران، به آمار مبتلایان فرقه اش رسیدگی کند، و این مسئله آتش چهارشنبه سوری را به دامان مریم خواهد افکند که بیشتر نیروهای فرقه اش را کهنسالان تشکیل می دهند.
حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا