اگر با ادبیات نوشتاری و گفتاری سازمان مجاهدین خلق برخورد کرده باشید، حتما واژه های بریده و مزدور و خائن را زیاد دیده یا شنیده اید. در فرهنگ فرقه ها، از جمله فرقه تروریستی رجوی، این کلمات مکرراً علیه منتقدین و جداشدگان و در جهت اهداف و منافع رهبر فرقه استفاده می شود.
دکتر مارگارت تالر سینگر در کتاب خود با عنوان “فرقه ها در میان ما” آورده است:
“فرقهها مرزهای غیرقابل عبور ترسیم کرده، اعضایشان را به طرق مختلف کنترل نموده و به کسانی که میخواهند فرقه را ترک کنند، تحت عناوین بریده، مزدور و خائن حمله می کنند.”
در دستگاه نظری رجوی، یا به هرحال دستگاهی که او توانسته به پیروان فرقه اش القا کند، او قطب عالم امکان است و تمامی کائنات به گرد او می چرخند. او محور کل هستی بوده و به قول خودش در نوک پیکان تکامل نشسته است. همه بایدها و نبایدها صرفاً با نظر او سنجیده می شوند و معیار تمامی ارزش ها و خوبی ها و بدی ها عملکرد شخص مسعود رجوی است.
تمام سازمان ها، گروه ها، احزاب و تشکلات دارای سه مؤلفه یا مشخصه برجسته هستند که با آن شناخته می شوند: ایدئولوژِی، تشکیلات و رهبری. اما این سه مؤلفه در فرقه ها تعاریف دیگری دارد که با تعاریف ارگان های معمولی (اعم از مردمی یا غیر مردمی) اساسا متفاوت است.
در فرقه ها از جمله فرقه رجوی، ایدئولوژی به معنی “یک مجموعه نظری از قبل تدوین شده که بتوان به آن استناد کرد و فرد قبل از عضویت آن را مطالعه نموده و بپذیرد” وجود ندارد، بلکه متدولوژی سیستماتیک به صورت پراتیک عصبی – کلامی وجود دارد.
افراد با بحث منطقی قانع نمی شوند و پاسخ سؤالاتشان را نمی گیرند تا موضوعی را بپذیرند یا نپذیرند، بلکه با استفاده از تکنیک های روانی در طول زمان به گونه ای سرکوب می شوند که دیگر مسأله و انتقاد نداشته باشند.
تشکیلات در فرقه ها به صورت هرمی است که رهبر در رأس هرم و مابقی اعضا و هواداران در قاعده آن قرار می گیرند. رهبر در فرقه ها دقیقاً در جایگاه خدا می نشیند. یعنی همان تنظیم رابطه ای که یک بنده خداپرست با خدا می کند، یک پیرو فرقه با رهبر فرقه انجام می دهد. رهبر فرقه مالک جان و مال و ناموس و حتی افکار و اعتقادات پیروان خود است و هیچ حدی بر میزان تسلط او وجود ندارد.
بر اساس این دستگاه فکری چنانچه مسعود رجوی . . .
– به اعتراف رسانه های خود 12000 ایرانی بی گناه را که اغلب هیچ ارتباطی با دستگاه های لشکری و کشوری نداشته اند در ترور و بمب گذاری به قتل برساند،
– در همکاری سالیان با دشمن متجاوز به خاک وطن علیه مرزبانان و مدافعان میهن وارد جنگ شود (همکاری با دشمن در حین جنگ در تمام جهان به عنوان بالاترین نوع خیانت ملی محسوب گردیده و شدیدترین مجازات ها برای آن در نظر گرفته شده است)،
– کردها در شمال عراق و شیعیان در جنوب این کشور را که علیه دیکتاتوری رژیم بعث به پا خواسته اند در همدستی با ارتش صدام حسین سرکوب نماید،
– اولیه ترین حقوق انسانی اعضای فرقه اش را نقض کند (حق ازدواج و تشکیل خانواده، حق ارتباط با خارج از سازمان خصوصاً با خانواده و دوستان، حق داشتن امور فردی و شخصی، حق خروج از سازمان، حق انتقاد به سازمان خصوصاً رهبری آن، و … )،
– در جایگاهی بنشیند که تمام زنان عالم را بر خود حلال بداند اما همسران شرعی و قانونی اعضای خود را بر آن ها حرام اعلام کند (انقلاب ایدئولوژیک و رهبری خاص الخاص)،
– در ترور دانشمندان ایرانی با دشمنان همکاری و مشارکت نماید،
– از گروه های تروریستی نظیر داعش دفاع عملی و تبلیغی بکند،
– همسو با دشمنان ایران و ایرانی توجیه گر رسمی تحریم های ظالمانه آمریکا و متحدانش علیه ملت بوده و خواهان تهاجم نظامی به کشور باشد،
– خدمات جاسوسی و ترور خود را به هر کس که بخواهد به ملت ایران ضربه بزند ارائه نماید،
– منافع کاخ سفید و متحدانش در منطقه را بر منافع ملی ترجیح دهد،
– و کلاً هر گونه مزدوری و جنایتی که در راستای منافع خود صلاح بداند را انجام دهد،
به اسلام و ایران و انقلاب و خلق (اسامی مستعار مسعود رجوی در سازمان مجاهدین خلق) خدمت کرده است.
اما در این سیستم چنانچه . . .
– یک عضو ساده فرقه بعد از نزدیک به چهل سال فراق و دوری از خانواده، دلش برای صدای مادرش تنگ شود و خواهان یک تماس تلفنی کوتاه با او گردد،
– مادر یا پدر سالخورده ای بعد از ده ها سال بخواهد صدای دختر یا پسرش که عضو سازمان است را بشنود،
– دختر یا پسری که مادر یا پدرش سالیان سال است او را رها کرده و به مجاهدین خلق پیوسته اند بخواهد خبری از آن ها بگیرد،
– همسری که در نبود شوهر منتظر مانده و فرزندانشان را بزرگ کرده بخواهد ارتباطی با عزیز خود داشته باشد،
– خبرنگاری انگلیسی یا آمریکایی مطلبی بنویسد که خوشایند سران مجاهدین خلق نباشد،
– یک وکیل آلبانیایی از حقوق جداشدگان مورد ظلم و ستم فرقه رجوی در این کشور دفاع کند،
– یک فعال بین المللی فرانسوی به نقض حقوق انسانی اعضا در درون سازمان اشاره نماید،
مزدور و عامل جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات می باشد.
در دستگاه فرقه ای رجوی هر کس که مخالف یا منتقد او باشد بریده و مزدور و خائن است – فرقی نمی کند که او ایرانی یا غیر ایرانی باشد یا عضو سابق او بوده یا نبوده باشد – و هر کس که او را تماماً تأیید کند انقلابی و میهن پرست است. خروجی تبلیغات فرقه رجوی به خوبی این موضوع را نشان می دهد که واژه های بریده، مزدور و خائن به کسانی اطلاق می شود که مطابق میل رهبران فرقه یعنی مسعود و مریم رجوی رفتار نکرده و خلاف میل آنان عمل یا صحبت نموده اند.
مریم رجوی گفته است که وظیفه یک مجاهد خلق اینست که اولاً تمایلات مسعود را بشناسد و ثانیاً آن ها را برآورده نماید. یعنی مسعود رجوی محور وجود و هستی است و تمایلات اوست که مشخص می کند راه صواب یا راه خطا کدام است. این تمایلات هم روزمره تغییر می کند.
بر اساس نظریه فرقه ای، اگر یک عضو فرقه رجوی نخواهد شرایط بردگی نوین را ادامه دهد و بخواهد از فرقه جدا شود و نظر انتقادی نسبت به رهبر فرقه داشته باشد از نظر امثال ابوالقاسم رضایی و پرویز خزایی خائن محسوب شده و مستوجب مرگ می باشد. این که مسعود رجوی دقیقاً همچون فرد نروژی خائن، در جنگ با دشمن خارجی اشغالگر که خزایی در سیمای آزادی مثال زد، با دشمن متجاوز به خاک وطن همکاری کند و روی مرزبانان و مدافعان میهن سلاح بکشد و برای دشمن جاسوسی کند، نه تنها خائن به میهن محسوب نمی شود بلکه باید او را چون خدا پرستید.
در مقوله ی وقاحت و دریدگی باید به دستگاه فرقه رجوی بالاترین نمره را داد. چقدر باید وقاحت و خصوصیات ضد مردمی از حد گذشته باشد که با استناد به یک نمونه تاریخی که آشکارا محکومیت فرقه رجوی را در همکاری با یک ارتش خارجی اشغالگر به اثبات می رساند، فتوای قتل منتقدین به رهبر عقیدتی صادر شود. خزایی و رضایی در برنامه تلویزیونی مجاهدین خلق به یک واقعه تاریخی اشاره کردند که در نروژ در خلال جنگ جهانی دوم فردی که با ارتش اشغالگر نازی همکاری می کرده توسط یک نروژی دیگربه جرم خیانت کشته شده است. بعد از پایان جنگ، دادگاه نروژ نه تنها قاتل را محکوم نکرده بلکه مورد تشویق قرار داده است. سپس از این ماجرا نتیجه گیری کرده اند که کسانی که از فرقه رجوی جدا می شوند حکم همان خائن را دارند که باید کشته شوند. در حالی که این رجوی بوده که با ارتش اشغالگر و متجاوز صدام حسین همکاری کرده است. زهی بی شرمی.
کسی نیست که نداند بریده مزدور خائن دقیقاً صفاتی است که برازنده مسعود و مریم رجوی می باشد.
این مسعود رجوی بود که . . .
– از سازمان مجاهدین خلق برید. آیا سازمان امروز تحت رهبری او هیچ شباهتی به سازمانی که محمد حنیف نژاد بنیانگذاری کرد دارد؟ او بود که از صف خلق برید و به صف ترامپ و پمپئو و هوک و مک کین و … که زمانی مجاهدین خلق به مبارزه با امثال آنان افتخار می کردند پیوست. مگر اعضای قدیمی سازمان با انگیزه های ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه جذب سازمان مجاهدین خلق نشدند؟
– مزدوری برای دشمنان ایران و ایرانی را از هر جهت به کمال رساند و هر روز به اجاره امثال صدام حسین و ملک سلمان و نتانیاهو درآمد و خدمات مزدوری خود را مرتباً برای کاخ سفید ارائه نمود.
– و بالاترین و بزرگترین خیانت و جنایت را در حق ملت ایران، در حق ملت عراق، و حتی در حق اعضای سازمان مجاهدین خلق کرد که خود حدیث مفصلی دارد.
بریده مزدور خائن در تاریخ معاصر ایران قطعاً و یقینا مسعود رجوی است که فعلا ًدر هفت سوراخ پنهان شده تا پاسخگو نباشد و نقش او را مریم رجوی به شکل علنی ایفا می کند و ادامه می دهد.
عاطفه نادعلیان