سرآغاز نوکری رسمی مجاهدین برای آمریکا، افتخار نیست
آخرین نشست مسعود رجوی در سالن اجتماعات اشرف ، در ماههای پایانی سال 1381 برگزار شد، باز هم مسعود معتقد بود حمله به عراق اتفاق نخواهد افتاد!
همه در نشست های سیاسی داخلی ، مخالف رجوی رای می دادند! اکثر بچه ها به تابلو ” جنگ ” ، آری می گفتند! اما مسعود رجوی در آن نشست باز هم می گفت : چون اجماع جهانی برای حمله به عراق وجود ندارد و سازمان ملل هم رای به جنگ نداده است ، پس آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد!
مسعود رجوی اضافه کرد : در صورت حمله به عراق ، از همین الان یک کار بیشتر نداریم و آن حمله ی نهائی برای آزاد کردن ایران است. از همین الان فرمان حمله را صادر می کنم!
دیگر آخرین نفرات هم آرزو می کردند ای کاش جنگ عراق شروع شود و همه به ایران برویم!
نشست تمام شد و همه برای آماده سازی زرهی ها جهت نبرد آخر ، به مقرها برگشتیم و همه چیز شروع شد.
چند روز به نوروز 1382 مانده بود که در قرارگاه اشرف ، رفت و آمدها زیاد شد، مسئولین و فرماندهان به نشست های توجیهی متعدد رفت و آمد داشتند. خیلی زود همه به سالن غذاخوری فراخوانده شدیم. دستور خروج از قرارگاه و رفتن به پراکندگی صادر شد. همه در اکیپ های مختلف سازماندهی شدیم و من هم یک کامیون آیفای پر از مهمات تحویل گرفته و در یک ستون عازم منطقه کوهستانی قره تپه شدیم.
حملهٔ ائتلاف بینالمللی به عراق در آخرین روزهای سال۱۳۸۱ آغاز شد؛ حمله ای که در آن جنگافزارهای پیشرفته و بمبارانهای مهیب، سقوط حکومت وقت بغداد را در مدتی کمتر از سه هفته امکانپذیر کردند.
در روز ۲۰فروردین82 دیگر حکومت بغداد بر سر پا نبود. سرنوشت بار دیگر دقالباب کرده بود. مجاهدین در برابر آزمایشی دیگر قرار گرفته بودند. اما باز هم طبق معمول سرفصل ها ، رهبری مجاهدین غائب بوده و در پس تحولات قرار داشت.
در یکی از شب ها ، فرمان حرکت به سمت مرز ایران صادر شد!
همه تانک ها و زرهی ها روشن و حرکت آخر شروع شد ! هیچ کدام نمی دانستیم که آنطرف مرز چه خبر است ! من بعنوان راننده و دژبان مسیر همراه یک فرمانده ارشد در مسیر قره تپه به امام ویس در حرکت بودیم و تردد ها را کنترل می کردیم !
روز دوم بعد از حرکت به سمت امام ویس و مرز ایران ، پیکی از اشرف سراغ فرمانده ارشد عملیات که بعنوان مسئول من بود رسید! آورنده ی پیک فردی بنام سعید بود! فرمان از طرف مسعود رجوی بود ! پیک فرمان اعلام کرد که برادر( منظور مسعود رجوی ) فرمان برگشت به اشرف را صادر کرده است و همه ی نیروها بلادرنگ باید به اشرف برگردند!
همه شوکه شدیم! هیچ کس با یک بار شنیدن فرمان ، باور نمی کرد که همه رویاهایش نقش بر آب شد! برگشت به اشرف آغاز و بمباران ما توسط هواپیما ها هم شروع شد!
در پیامی که در اشرف برای ما قرائت گردید ، مسعود رجوی ، اعلام کرد: که من بین سلاح و سلاح دار ، سلاح دار را انتخاب کردم وهمه باید تمامی سلاحهای خود را تا آخرین فشنگ تحویل بدهند!
این یک تسلیم تمام عیار بود، سلاحهائی که تا دیروز، ناموس هر مجاهد خلق نامیده می شد بدون کمترین مقاومتی به آمریکائی ها تسلیم گردید!
موضوع یک چیز نبود ، ما در قبال جان مسعود رجوی ، باید همه ی شرف و سلاح و … دو دستی تقدیم آمریکائی ها می کردیم ، مسعود رجوی در پیامش صراحتا اعلام کرد که اگر لازم باشد دامن هم برای آمریکائی باید بپوشیم! اعلام شد این یک حرکت به موازات خط وخطوط آمریکائی ها است !
سازمان اعلام کرد:
” ارتش آزادیبخش با هوشیاری و درایت فرمانده کل خود(!) در این درگیری نه وارد شد و نه حتی یک گلوله شلیک کرد، در حالیکه خبرگزاری آسوشیتدپرس روز ۲۰اردیبهشت ۸۲ اعلام کرد: «نیروهای آمریکایی گفتند آماده درگیری تمامعیار با مجاهدین میباشند».
نهایتا هم بعد از ۱۵ساعت ملاقات بین فرمانده ارشد آمریکایی با فرماندهی قرارگاه اشرف در حالیکه با تانک و هلیکوپتر و فضای جنگی بالایی آمده بودند که تسلیم مجاهدین را مکتوب کنند، بهدلیل خط و خطوط درست و حقانیت مجاهدین ورق به نفع مجاهدین چرخید “!!!
پرچم های سفید برروی خودروهای ما به اهتزاز در آمد!
بعد از تسلیم اتفاق مهم دیگری هم در صدر اخبار قرار گرفت:
” در ساعت ۶صبح۲۰۰۳ برابر با ۲۷خرداد۸۲ در گستردهٔ زمینی با شرکت ۱۶سرویس فرانسوی، ۱۳۸۰مأمور پلیس، نیروهای امنیتی و ژاندارمری، دولت فرانسه به اورسوراواز، مقر مریم رجوی یورش برد. مریم رجوی به همراه ۱۶۵تن از اعضای مجاهدین دستگیر شدند. هلیکوپترها از هوا و قایقهای مسلح از رودخانهٔ «آواز» در مجاورت اورسوراواز آمادهٔ ورود به صحنه بودند.”
ما در قرارگاه هرگز فکر نمی کردیم مریم هم از عراق فرار کرده است !
ما اعضای سازمان مانده بودیم و فقط ما !!! نه از رهبری خبری بود و نه از ریاست جمهوری منتخب!!!
نوکری سازمان برای آمریکا ، رسما از این نقطه کلید خورد و تا الان هم ادامه دارد، سازمان برای بقای ننگین خود ، ننگ و ذلت سازش را پذیرفت و از این زمان به بعد سازمان به بازیچه ای در دست سران سلطه تبدیل شد.
بارها مریم رجوی صراحتا از آمریکائی ها تشکر کرد و حیات سازمان را مدیون آنان دانست!
اما در خبرهای داخلی اعلام کردند که :
” راستی مجاهدین چگونه دوام آوردند؟ چرا از بین نرفتند؟ چه نیروی معجزهآسایی به مدد آنها شتافت؟ چگونه این آزمایشهای نفسگیر را به سکویی برای جهش به مرحله نوین تبدیل کردند.
این مجموعه سؤال را اگر در پیش مجاهدین بگذاریم. یک پاسخ یکسان برای همهٔ آنها دارند: «انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین» که تجسم مادی آن مریم رجوی و اندیشه رها و پاک اوست.!!!
وقاحت و دریدگی رهبران مجاهدین تا این حد است که سازش و نوکری برای آمریکا را به انقلاب درونی خود نسبت دادند و این درحالیست که این انقلاب فقط برای در بند نگه داشتن اعضاء بوده است و اهرم سرکوب داخلی مجاهدین است و بس…
فرید