ابتدا لازم می دانم فقدان این مادر دردمند و فراق کشیده را خدمت بازماندگان و بخصوص دوست عزیزم آقای حمید آتابای ، تسلیت عرض نمایم و برای بازماندگان صبر جزیل آرزومندم.
دیروز که سری به سایت انجمن نجات زدم با کمال تعجب خبر فوت جانگداز مادر محترم آقای حمید آتابای را دیدم!
حمید محمد آق آتابای، از دوستان عزیز و سابق من در سازمان بود. من و حمید سالها تن واحد بودیم، تن واحد بدین معنی که در زرهی و کارو مسئولیت همیشه با هم بودیم، حمید مسئول من در سازمان بود. حمید یکی از بچه های عاطفی بود و بسیار احساسی هم عمل می کرد، اما اینکه چرا تلاشی برای گرفتن خبری از مادر خود نکرد، بر می گردد به بحث های مفصل فرقه ای!
در فرقه اکثر کسانی که ماندگار شدند، قدرت ” نه ” گفتن نداشته و ندارند! حمید هم یکی از این دست بچه هاست که در پشت پرده ی حجب و حیا ، گیر کرده است ! اما پرداختن چنین بهای سنگینی آیا ارزش ، ایستادن در پشت حصارهای مخوف فرقه ی رجوی را دارد؟
امروز اگر آن مادر مهربان در کنار ما نیست و بدون دیدار فرزند ، دیدار حق را لبیک گفت، باید به سران مستبد این سازمان مجاهدین! گفت که :
ننگ ابدی نثار شما که ، صدها و بلکه هزاران مادر را داغدار کرده و مادران بیشماری را چشم براه فرزندانشان گذاشتید، این چه مبارزه ای است که سالهاست مرگ های بی ثمر ، تنها دستآورد آنست!
گناه این مادران چیست که می بایست ، داغ فراق جگرگوشه های خود را سالها بدوش بکشند و عاقبت هم به وصل عزیزان خود نرسند!
من اطمینان دارم که سازمان، حائل اصلی میان خانواده ها وفرزندان آنان در تشکیلات مخوف می باشد، بی شک اگر حمید از بیماری ها و کهولت سن مادر بخوبی آگاه می گشت، عطای رجوی را به لقایش بخشیده و به نزد مادر برمی گشت! اما حیف که سازمان هرگز اجازه نمی دهد ،هیچ خبری از بیرون به اسیران فرقه برسد .اما من امیدوارم پیام تسلیت من به حمید جان ، دوست قدیمی ام رسیده و تلنگری به او بوده باشد و با یک انتخاب جسورانه ، خود را از شر رهبران فاسد این فرقه ی مخوف و قرون وسطائی نجات دهد.
عضو جداشده از فرقه ی مجاهدین – محمدرضا مبین