زهرا اسدپور گرجی که فرقۀ رجوی از او در سایت های خود به نام مادر جوشن اسم میبرد ونامش را در لیست امضاء کنندگان علیه خانواده ها و انجمن نجات قرارداده یکی ازمادران اسیر فرقه میباشد. این مادر خود ازجمله فریب خوردگان می باشد که فرقه با سوء استفاده از احساسات وعواطف مادری اش با وعده وعیدهای دروغین وی را اغفال نموده، انجمن نجات از آنجاییکه جایگاه این مادر و مادران را مقدس میشمارد و برای تمامی مادران احترام قائل می باشد خانم اسدپور گرجی را همان مادر فریب خورده خطاب نموده و هرگز مانند فرقۀ فحاش رجوی به مادران اهانت نکرده و نمیکند و به مادران مزدور نمی گوید و این ادبیات لمپنیزم و فحاشی و تهمت زدن به مادران از ویژگی های خاص فرقه رجوی میباشد.
زهرا اسدپور گرجی کیست و چگونه فریب خورد؟
از آنجاییکه یکی ازفرزندان وی به نام “احمد جوشن” گرفتار فرقه رجوی می شود وهم اکنون در اسارت ذهنی و جسمی می باشد. این مادربه دلیل اسارت فرزند سرنوشتش با ترفندهای فرقۀ رجوی رقم می خورد یعنی درحسرت دیدار با فرزندش، ناخواسته با نام سازمان رجوی آشنا و برای نجات و دیدار فرزند، درسال 1386 همراه با یکی از دخترانش به صورت غیرقانونی به عراق و قرارگاه اشرف سابق متعلق به فرقۀ رجوی عزیمت و موفق میشود احمد پسرش را برای مدت کوتاهی ملاقات نماید ودر این ملاقات مسئولین فرقه با خط مشی تولید ملاء اجتماعی در داخل وعملیات های خرابکارانه شماره تلفن های مادر و دختر و دیگر اعضای خانواده را کسب میکنند.
این دو پس از بازگشت به خاک وطن به دلیل خروج غیر قانونی از مرز توسط مقامات انتظامی دستگیر و پس از مدتی آزاد میگردند. اما فرقه رجوی همچون انگل مجددا درتلاش برای آلوده نمودن آنها می کند. لذا با ارتباطات متعدد و با پوشش و ابراز همدردی از بازداشت این مادر و دختر، فرزند دیگر این مادر به نام “رضا جوشن” که در ارتباط های سازمان یافته و هدفمند فرقه قرار گرفته بود را آلوده و وی را به شرکت در آشوب شهری هدایت کرده، رضا نیز طعمه اهداف شوم فرقه قرار میگیرد. در این سناریو فرقه رجوی قصد داشت از طعمه خود در پروژه شهید سازی استفاده کند که خدارو شکر قربانی جان سالم بدر میبرد و بدون جراحتی در آشوب های 1388 دستگیر شده و پس ازاعترافات خود به حبس محکوم گردید، با زندانی شدن رضا که فرقۀ رجوی مسبب آن بوده و با زنده بودن رضا نتوانسته بودن به اهداف پروژۀ کشته سازی تبلیغاتی خود برسند این بار دایه مهربان تر از مادر شده و بار دیگر به سراغ مادر و خواهر این دو برادر می روند و با وعده وعید های دروغین و ژست دادخواهی درکمک به آزادی رضا از زندان با گرفتن وکیل های مجرب و فشارهای بین المللی، از این مادر در ازاء آزادی فرزندش درخواستی میکند.
دراین درخواست به ظاهر ساده از مادر برای گرفتن عکس هایی از قبرستان خاوران تهران و ارسال آن به شماره و کاربر مورد نظر در فضای مجازی استفاده میشود که براحتی بتوانند پروژه دستگیری این مادر را رقم زده و در نهایت به هدف خود برای خوراک تبلیغاتی رسیده . خانم اسدپور گرجی که برایش گرفتن عکس از قبرستان و ارسال آن به کاربر فوق، مهم نبود و برای نجات فرزندش از زندان گوهردشت کرج، به این اقدام راضی و این کار را به همراه دیگر دخترش به نام فاطمه انجام میدهد تا اینکه فرقۀ رجوی با هدف دستگیری این دو و استفاده از خبر دستگیری آنها به نفع منابع تبلیغاتی خود ، عکس های ارسالی را همراه با نام این مادر و دختر به عنوان شهروند خبرنگار درتلویزیون و شبکه های اجتماعی خود رسانه ای و موجب دستگیری مجدد این مادر توسط نیروهای انتظامی امنیتی استان میگردد. پس از بازداشت این مادر، دختر خانواده به نام فاطمه با ایجاد ترس از جانب فرقه و با هدایت آنها از خانه امن پدری فرار و بدون هیچ سرپناهی آواره شهرهای استان همجوار کرج میگردد .
همانطور که ذکر شد وقتی فرقه رجوی به هدف اصلی خود یعنی پروژه شهیدسازی که همان کشتن رضا بود نرسید با دستگیری و فروپاشی خانواده دو هدف جدی را دنبال نمود یکی اینکه شانتاژ خبری راه بیاندازد که به سرعت این انعکاس خبری را انجام داده که بگوید خانوادۀ نیروهای من در ایران امنیت نداشته و باید به تشکیلات فرقه پیوسته و نیروی جوان مملکت را جذب و دیگری با هدف حفظ نیرو، پل های احساسی و ارتباطی نفرعضو تشکیلات خود یعنی احمد جوشن را برای همیشه با خانواده قطع وهمچنین فرد اسیررا ازجدایی و بازگشت به وطن مایوس نماید.
بازداشت خانم اسدپور گرجی طولی نکشید و به دلیل نا آگاهی واغفال از طرف فرقه و جایگاه مادری اش پس ازمدت کوتاهی به خانه و خانواده بازگشت، ولی دیگر کدام خانواده، خانواده ای که یک پسر اسیر فرقه، یکی در زندان، یکی دردام اهداف شوم تبلیغاتی فرقه خارج از کشور و دختری که با هدایت فرقه دیگر فراری و بی جا ومکان شده بود. این مادر که دیگر شیرازه و بنیاد خانواده اش فروپاشیده بود وهمسرش به دلیل سهل انگاری های او، وی را ترک کرده و به مکانی دیگرنقل مکان کرده بود با پشیمانی تمام یکبار به دفترانجمن نجات استان البرز، همراه نوۀ خردسالش جهت نجات خود و خانواده اش مراجعه کرده اما به دلیل فروپاشی خانواده و کهولت سن، وی نتوانست با انجمن همکاری مستمر داشته باشد لذا سرانجام مجبور به مهاجرت به کشور ترکیه و منزل دامادش گردید.
هم اکنون وی در سن 61 سالگی هر از گاهی مورد سوءاستفاده سازمان قرارمیگیرد و ازاسم و جایگاه وی به نام مادر جوشن فقط درفضای مجازی استفاده میشود. دستگاه رجوی که خانواده را کانون فساد دانسته و بارها آن را به زبان آورده. ازآن می هراسد که اسیران فرقه اش به آغوش گرم مادر و خانواده که امن ترین مکان برای هرانسانی است بازگردند و با خط مشی مرگ ومیر، فروپاشی خانواده با روشهای مختلف همچون چشم انتطاری و حسرت دیدار فرزندان بتواند به حفظ نیرو و در نهایت بقای عمر ننگین خود ادامه دهد.
بیژن