دم و دنبالچه های صدام حسین، که به نوکری خود طی سالیان به او افتخار می کنند، امروز پس از صدام حسین به دم و دنبالچه های آمریکا بدل گشتند و باز هم به این نوکری مفتخرند!
کسانی که با کمک های سالیانه ی 20 میلیون دلاری آمریکا، به آلبانی رفتند، امروز از ژست اپوزیسیونی خود دفاع می کنند!
این وطن فروشان با طرح یک سئوال و جواب دادن دلبخواهانه ی خود به آن ، به دنبال مشروعیت یافتن خود هستند.
و اما آن سئوال:
“لطفاً بگویید نظر شما در مورد سازمان مجاهدین خلق ایران و مبارزه ۵۶سالهٔ آنها با شاه وجمهوری اسلامی ایران چیست؟”
نوع پاسخ به این سؤال مشخص خواهد کرد که مدعی در کدام صف قرار دارد؛ آیا اپوزیسیون نظام حاکم بر ایران است یا چیز دیگر؟
سئوال غلط است! افتادن دردام این سئوال انحرافی ، از بنیان غلط است!
ابتدا باید به ماهیت سئوال پرداخت، خود سئوال مشکل دارد، چرا که مبارزه ای در کار نبوده است تا آنرا به سازمان مجاهدین ربط داد!
بنابراین باید این سئوال را کرد که ، کدام سازمان ؟ کدام 56 سال؟
سازمان مجاهدین ، عملا بعد از اعدام بنیانگذاران، متلاشی شد. سازمانی هم که مسعود رجوی مدعی رهبری آن بود، دیگر آن سازمان نبود، ماهیت عوض کرده بود ، در فاز سیاسی هم که در تقسیم قدرت بدلیل آن تغییر ماهیت قبلی ، همه چیز را باخته بودند، با اعلام جنگ مسلحانه ی نابهنگام، خود را بیشتر ایزوله کرده و از جامعه منزوی تر گشتند! بعد از فاز سیاسی و سال 1360 که از کشور خارج شدند، استقلال سازمان از بعد از رفتن به عراق و هم پیمانی با دشمن مردم ایران، کاملا ازدست رفت وبه یک آلت دست و ستون پنجم عراق مبدل گشت.
این فرقه ، با فریفتن عده ای از جوانان و زندانیان آزاد شده و … آنان را در عراق جمع کرد و سپس با تمام توان خود سعی در محبوس کردن و نگه داشتن آنان در اسارتگاههایش نمود، خروج از این فرقه ممنوع بود و مشت آهنین رهبر فرقه تضمین مبارزه ی کشکی این مبارزان ! بود.
شروع سرکوب فرقه ای تحت پوش ” انقلاب ایدئولوژیک “، سرآغاز انحرافی بزرگ و مبدل گشتن یک گروه نظامی وابسته به یک فرقه ی مخوف بود! سازمان مجاهدین رجوی ها ، یک فریب و دروغ بزرگ است که زمان بر حقانیت آن مهر باطل زد! رهبر خود منتسب این فرقه، گم و گور شد، مریم، زن سوم مسعود در فرانسه به جرم تروریسم و پولشوئی ، دستگیر و زندانی شد، بدنه ی اصلی فرقه و اکثریت اعضای آن از فرقه جدا شدند، مردم عراق بارها با حملات نظامی ، مقرهای این فرقه را در عراق مورد تهاجم قرار دادند و نهایتا این قضایا ، منجر به اخراج بقایا و ته مانده های این گروه فرقه ای از عراق شد!
پس اساسا سازمانی وجود ندارد که مبارزه ای با آن تعریف گردد، اپوزیسیون نمائی که امروز با نام رجوی ها از آن نام برده می شود، فاقد شاخص های یک اپوزیسیون است ، در نقطه ی مقابل، مردم هم این گروه را طرد کردند. مردم ایران به این گروه، خائن و وطن فروش می گویند.
افشاگری های جداشدگان از این فرقه ، مهر بطلان دیگری بر همه ادعاهای گروه زد! انتشار صدها کتاب روشنگر در مورد تاریخچه ی این گروه، هزاران ساعت مصاحبه وافشاگری جداشدگان، اعلام انزجار خانواده های قربانیان و اسراء از این فرقه ، ماهیت اصلی این مدعیان دروغین آزادی را بیش از پیش، برملا ساخت.
صفی که امروز این مدعیان اپوزیسیون ، در آن قرار دارند، صفوف وطن فروشان و دستمال های بی مصرفی است که در دستان کثیف سران سلطه ، دست به دست می شود. جالب هم اینکه به این دست به دست شدن افتخار هم می کنند! امروز رجوی ها در کنار سرویس های امنیتی دشمنان مردم ایران، هر روز سعی می کنند به رنگی درآیند، در مراسم های مختلف زیر بیرق های دشمنان مردم ایران ، با سخنران های دلاری این دشمنان سعی در کسب مشروعیت برای خود می باشند ، غافل از اینکه یک اپوزیسیون واقعی باید مشروعیت اش را از مردم خود کسب کند نه از سخنرانان دلارهای کثیف خارجی!
کدام اپوزیسیون در جهان، خانواده ی اعضای مفلوک خود را سنگباران می کند؟
کدام اپوزیسیون در تاریخ جهان، در حصارهای بسته و با سیاست های فرقه ای اعضاء را در بند نگه داشته و با تجرد اجباری ، مغزشوئی و اعمال فرقه ای، برای خود نمایشات مسخره و مضحک اجرا می کند!
این چه اپوزیسیونی است که هیچ خبرنگار آزادی را به درون اسارتگاههای خود راه نمی دهد؟
این اپوزیسیون، چرا اجازه نمی دهد اعضایش آزادانه با دنیای بیرون در ارتباط باشند؟
با خانواده های خود آزادانه تماس داشته باشند و یا ملاقات ساده ای انجام بدهند؟
شاید مردم عامی و عادی و اقلیتی بسیار کم را با این ژست ها که در سیمای کذابین خود نشان می دهند ، بتوان فریفت! اما هرگز نمی توان دیدگاههای مردم آگاه و فهیم را منحرف کرد!
هر وقت که دربهای این فرقه به روی اسیرانش باز شد و آنها آزادانه توانستند از آن خارج شده و دوباره آگاهانه به آنجا برگردند، می توان امید واری هایی داشت !
البته! سران فرقه در خلوت خود خوب می دانند که اعضاء را با اجبار و تهدید در درون فرقه نگه داشتند، همه چیز اجباری است و اعضاء را با حیله و فریب نگه داشتند، وگرنه در دل همه آشوبی برپاست برای رفتن به بیرون و گشت و گذار در جامعه ی عادی!
با این حسرت به دلی ها، دیگر انرژی نمی ماند برای فعالیت های دیگر !
نگه داشتن یک عده افراد سالخورده و خسته وافسرده با نگهبانان مسلح خارجی در یک محیط بسته و دورافتاده ، که هنر نیست! به این وضعیت صفت اپوزیسیون نمی گذارند. در بهترین حالت و شیک ترین تفسیر این کار را برده داری مدرن می نامند و بس …
فرید