در جریان حملات نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به عراق طبق آمار رسمی سازمان :
” مقرات مجاهدین گاه تا ۱۲۰بار در شبانهروز هدف حملات سنگین هوایی قرار گرفتند. نزدیک به ۵۰تن از مجاهدین در این حملات شهید و دهها تن مجروح شدند...”
مجاهدین همه خلع سلاح شده و در قرارگاه اشرف گردآوری شدند، پرچم های سفید روی خودروهای سازمان نصب شد، بزودی ترددات نیز متوقف شده و سکوتی سنگین بر اشرف حاکم شد!.
رهبران سازمان این اعمال را تسلیم نمی دانستند و خود را نیز اسیر نمی نامیدند! می گفتند ما شهروند حفاظت شده هستیم، اما کسی نبود بپرسد که مگر شهروند توپ و تانک دارد؟
این در حالی بود که مریم رجوی بهمراه حدود 300 نفر قبل از شروع حملات از طریق مرز اردن، عراق را ترک کرده و به قلب بورژوازی ! گریخته بود! ( چند سال بود که بر طبل سرکوب می کوفتند که بورژوازی ” اخ ” است و بد است، اما وقتی نوبت به حفظ جان خودشان رسید، یهوئی بورژوازی ” قاقا لی لی ” شد !).
مسعود رجوی هم معلوم نبود مرده است یا دستگیر شده است ، یا در رفته است !
اما از قول رجوی هر بار پیام هائی می خواندند که باید در عراق و اشرف بمانید ، می گفت : اگر کوهها بجنبند ، اشرف ز جا نخواهد جنبید!
گویا مسعود رجوی و دیگران ، هنوز باور نکرده بودند که صدام حسین سرنگون شده و آنها یتیم شدند!
در داخل اشرف ، ما نیز سردرگم و بی تکلیف بودیم! فضای سنگینی حاکم بود و همه منتظر بودیم که کی از عراق و اشرف خلاص خواهیم شد؟ اما تصمیم گیرنده ما نبودیم، باید مسعود یا مریم تصمیم می گرفتند که چه بلائی باید بر سر ما بیاید؟
در تابستان ۱۳۸۷ آمریکا خبر داد که برای خروج نیروهایش از عراق با دولت عراق توافق کرده است.
در این راستا آمریکا اعلام کرد حفاظت قرارگاه اشرف هم به نیروهای عراقی تحویل داده خواهد شد.
رجوی می گفت : “اعضای مجاهدین بر اساس کنوانسیون ۴ ژنو از حفاظت بینالمللی برخوردار بودند که بر اساس آن از کلیه حقوق پناهندگی برخوردارند و هر گونه تعرض به حقوق آنان جرم محسوب میشد ”
در نهایت هم دولت عراق کنترل اشرف را بعهده گرفت و حملات به اشرف از سوی عراقی ها آغاز شد . تعداد زیادی از ساکنان اسارتگاه اشرف ، کشته و زخمی شدند! اما باز هم رجوی ها بر طبل ماندن در اشرف می کوبیدند! حتی در مناسبات می گفتند که شاید آمریکا سلاح هایمان را نیز برگرداند و راه ما را برای حمله به ایران باز کند!!!
روزی نبود که در اشرف خونی بر زمین ریخته نشود! اما رجوی دنبال اخذ پناهندگی یا شهروندی در عراق بود!
مغز منجمد شده ی رجوی ها ، هنوز تغییر دوران و تغییرات پیرامون خود را نمی خواست باور کند! اما در این میان خون اعضای بینوا بر زمین ریخته می شد!
بارها با بچه های جداشده در کمپ آمریکائی و زندان تیف ، صحبت می شد که چرا رجوی قبل از شروع جنگ بجای دادن مختصات قرارگاهها و اعلام بی طرفی، همه ی اعضاء را به مرز اردن نبرد و آنان را نجات نداد؟
چرا عده ای از خواص بهمراه مریم رجوی ، آن راه کار برایشان انتخاب شد، اما برای کسانی که اعضای عادی بودند، تصمیم درستی اتخاذ نشد؟! این بود معنای برابری در مناسبات مجاهدین و جامعه بی طبقه ی توحیدی رجوی !
خصومت و دشمنی با مردم ایران تا کی ادامه خواهد داشت؟
تعدادی از خانواده های اسیران رجوی ، خواهان تحویل گرفتن عزیزان خود و رقم زدن آینده ای بهتر برای فرزندان خود هستند، چرا باید این آخر عمری این اسراء با مرگ هم آغوش شوند؟ آیا بهتر نیست برای یکبار هم که شده رجوی ها، خصومت خود با مردم ایران را کنار گذاشته و به خواست مردم تن بدهند؟ این چه سیاستی است که با همه سر جنگ دارند؟
رجوی ها کی می خواهند واقعیات را پذیرفته و به اعضای سالخورده ی خود حق انتخاب داده و آنان را به حال خود واگذارند؟
صدها و بلکه هزاران بیگناه در بیراهه های رجوی، جان خود را از دست دادند و مرگی بی ثمر را تجربه کردند!
تک تک اسرای رجوی، حق زندگی کردن دارند و باید بتوانند آزادانه ، راه خود را انتخاب کنند، همه ی تلاش رجوی ها معطوف به در اسارت نگه داشتن اعضاست .
اصرار بر پیمودن راه غلط این رهبران برای چیست ؟
رجوی نه یک نسل، بلکه چند نسل را قربانی مطامع جاه طلبانه ی خود کرده است ، بدون اینکه قطره ای آزادی برای مردم آورده باشد، دیگر مسلم شده است که مغز رهبران فرقه ی رجوی ، در 40-30سال قبل منجمد شده است و فاقد عقلانیت و منطق می باشد ، باید نیروئی از خارج مناسبات، برای آنان واقعیت ها را بقبولانند، این امر وظائف خانواده ها و مجامع حقوق بشری را سنگین تر کرده است ، برای نجات آخرین بازماندگان در فرقه ی رجوی ، تلاشی مضاعف و شبانه روزی لازم است تا بلکه بتوان این انسان های گرفتار را آزاد کرد. همه این امید را داریم که با تلاشهای انسان دوستانه ی خود ، بقایای اسیران در مناسبات استبدادی رجوی را آزاد کنیم، با این امید است که خانواده ها و فعالان حقوق بشر، بر روی این فرقه متمرکز شدند . . .
فرید