جنگ هشت ساله و خیانت رجوی

در هفته دفاع مقدس بسر می بریم. دفاع جانانه ای که مردم ایران و به ویژه جوانان در تاریخ ایران زمین رقم زدند و پیش بردند. سرانجامی بسیار افتخار آمیز که النهایه به پیروزی مردم ایران انجامید. قهرمانی ها، شجاعت ها، فداکاریها، افتخارات بی حد و حصر، شهادتها، جراحت ها، مفقود الاثری ها، اسارت ها، حتی ناکامی ها، وهمه و همه ناشی از یک انبساط جمعی و غرور آفرین بود که توسط همین مردم ایران رقم خورد و به ثبت در دل تاریخ رسید.

براستی در زمانه ای که مردم ایران با پیروزی در یک انقلاب نو و شکوفا در حال تصمیم گیری برای آینده خود بودند، و در این اثناء خون زیادی بر اثر بی رحمی های شاه خائن بوجود آمده بود و مردم تن شان زخمی و نیاز به التیام و مداوا داشت، ناگهان یک فرد از خدا بی خبر با نام صدام حسین جنگی را به مردم ایران تحمیل کرد که همین نام بر تاریخ این جنگ به ثبت رسید، “جنگ تحمیلی”.

به هر حال جنگ تحمیلی آغاز شده بود و باید به سرانجام میرسید، اما مردم ایران همانطور که عرض کردم تازه یک انقلاب همه جانبه را پشت سر گذاشته بودند و آمادگی برای آغاز یک جنگ خارجی نداشتند.

تهاجم عراق به ایران در 31 شهریور ماه 1359 شروع شد و روز به روز بر ابعاد ویرانی های آن افزوده می گشت. دشمن بعثی بی مهابا شهرهای مرزی ایران را تصرف میکرد و مردمانش را آواره میکرد یا به اسارت می برد. شهرهای دور دست نیز از خشم و نفرت جنگ در اَمان نبودند و ابتدا توسط هواپیماهای شکاری دشمن و بعدها توسط موشک های دوربرد و میان برد عراقی ها مورد هدف قرار میگرفت. هیچ نقطه ای از ایران نبود که آسیب ناپذیر باشد. کسی از سرنوشت خود و خانواده اش خبری نداشت و نمیدانست که فردا را خواهد دید یا نه.

اما در وانفسای شروع جنگ، موضوعی بود که قابل هضم نبود. موضعگیری گروه های به ظاهر انقلابی و وطن پرست یکی پس از دیگری علنی می شد و همه در دفاع از میهن شعار میدادند و خود را برای دفاع از میهن آماده میکردند. همه چیز در ابتدا روشن می نمود و چیزی در ابهام نبود، ولی به مرور که قضایای جنگ به جلو میرفت مسائل روشن تر می شد. دوست از دشمن جدا می گشت.

در این مختصر می پردازم به سازمان مجاهدین خلق که در آن زمان به رهبری مسعود رجوی شناخته می شد.

در شروع جنگ مواضع این سازمان ظاهرا روشن بود و کسی ابهام نداشت، زیرا مواضع ضد امپریالیستی سازمان مجاهدین خلق برای کسی پوشیده نبود. آنان کسانی بودند که در زمان شاه چند مستشار و بازرگان آمریکایی را ترور کرده بودند و این از افتخارات آنها محسوب می شد.

مسعود رجوی در ابتدا ضمن محکوم کردن تجاوز صدام حسین، اقدام حاکمیت عراق را در راستای منافع امپریالیزم امریکا تحلیل کرد واز همه هوادارانش خواست که برای دفع تجاوز به جبهه ها بروند و علیه عراق و صدام حسین بجنگند.

اما بعد ماهیت خود را آشکار کردند و وانمود کردند که در جبهه های جنگ علیه تجاوز خارجی به صورت مستقل عمل می کنند و در سنگرهای مستقل می جنگند که یعنی در عمل در جنگ شرکت نمی کنند. بعد از آن حضور نفرات سازمان در جبهه ها صرفا به منظور دزدیدن سلاح و جاسوسی صورت می گرفت. حدود 9 ماه بعد از آغاز جنگ، مسعود رجوی با سازمانش اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی داد و کار را به درگیری های خیابانی در شهرها خصوصا تهران کشاند. بدین وسیله میزان قابل توجهی از نیروهای مسلح که می بایست در جبهه ها حضور می یافتند درگیر مشکلات امنیتی بوجود آمده توسط عناصر مسلح رجوی شدند که کاملا همسو با دشمن خارجی بود. صدام حسین نیز از این وضعیت سوء استفاده های خودش را برد و بر پیشروی های خود افزود و تعداد اسرای ایرانی در اردوگاه های عراق رو به افزایش گذاشت.

مسعود رجوی به همراه رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر که در سرنگون کردن جمهوری اسلامی ناکام مانده بودند از ایران فرار کرده و به فرانسه پناهنده شدند. یعنی نه تنها در ایران در دفاع علیه دشمن متجاوز خارجی شرکت نکردند بلکه از کشور خارج شده و در جبهه دشمن فعالیت می کردند. جوانان و مردم زیادی روزانه در حال کشته شدن در جبهه ها بودند و خاک زیادی در حال اشغال، ولی مسعود رجوی به وطن فروشی اشتغال داشتند.
رجوی باز هم پا را فراتر گذاشت و در سال 1361 با آقای طارق عزیز وزیر خارجه وقت عراق در فرانسه دیدار و گفتگو کرد. البته مدارک بدست آمده بعدی نشان دادند که ارتباط مسعود رجوی با رژیم بعث عراق به قبل از آغاز جنگ بر می گردد.

این دیدار همه را شگفت زده کرده بود زیرا یک خیانت بارز محسوب می شود. رجوی در آن دوره نه سر پیاز بود و نه ته پیاز. هیچ مقام و منسبی در دولت ایران نداشت، ولی طوری وانمود کرد که گویا رئیس جمهور ایران و در حال امضاء قرارداد صلح بود. خیلی ها نمیدانستند بخندند یا بخاطر این همه وقاحت و وطن فروشی آه و ناله سربدهند. کمتر کسی بود که این صحنه را ببیند و سخنی نگوید. حتی سلطنت طلب ها از این اقدام رجوی بهت زده شده بودند و آنرا محکوم نمودند و حاضر نشدند که از این دیدار و امضاء قرارداد ننگین حمایت نمایند. رجوی تمام پرده ها را کنار زده و خیانت را آشکار کرده بود.

کسی نمی توانست این خیانت را ببیند و ساکت بنشیند و موضعی نداشته باشد. ولی به طور واقعی این اتفاق افتاده بود و شروعی بود بر خیانت های پی در پی رجوی در طی سالیان بعد. در ادامه دیدیم که رجوی به عراق رفت و چندین پایگاه مرزی درست کرد و علیه نیروهای مرزی ایران عملیات متعددی کرد که هدفش تضعیف نیروی مسلح ایران بود تا بلکه بدین وسیله نیروهای بعثی بتوانند کشور و مردمش را کمر شکن کرده و از مقاومت قهرمانانه دست بشویند. اما دشمنان کشور کور خوانده بودند.

از آن زمان تا کنون رجوی و اعوان و انصارش بی مهابا و بی وقفه در هر جایی که توانسته اند از انجام خیانت به کشور ایران و مردم قهرمان ایران دریغ نکردند.

زمان جنگ تحمیلی برای صدام حسین مزدوری و جاسوسی کردند و اکنون در این زمان برای سعودی و اسرائیل این کار را می کنند. البته در ریشه که بنگریم متوجه خواهیم شد که نوکر دست چندم آمریکای جهانخوار بوده و کماکان هستند. این نوکری برای دولت های سرمایه داری و امپریالیستی اروپایی هم بوده و در هر مرحله متوجه می شویم که این خدمات فرقه رجوی با شتاب روزافزون ادامه دارد. صدام حسین یا نتانیاهو یا بن سلمان یا هر کس دیگر فرقی نمی کند. رجوی برای کسب قدرت حاضر است دست به هر جنایت و خیانتی بزند و هر روز به اجاره یک ارباب جدید در بیاید.

فعلا شاهد هستیم که چهره نفاق فرقه رجوی چگونه خواهان تحریم حداکثری مردم ایران است و تلاش می کند توجیه گر اقدامات خصمانه دشمان ایران و ملت ایران باشد. روزانه در بیمارستان ها بخاطر تحریم و ممانعت از ورود دارو و سایر مایحتاج درمانی ده ها هموطن بی گناه با مرگ های تلخ مواجه می شوند. و فرقه رجوی از بابت تحریم هرچه بیشتر از دشمنان ایران تشکر می کند.
بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا