دهه 60 یادآور تلخیها و سختیهای بسیاری است. دههای که با تحمیل جنگی نابرابر علیه ملت ایران و نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران آغاز شد و با خیانتها و جنایاتهای بیشماری ادامه یافت که ماحصل آن شهادت هزاران نفر از ابرار این مرز و بوم بود. گروه مجاهدین موسوم به مجاهدین خلق نیز که سالها پیش از انقلاب، بنای مخالفت با نهضت امام خمینی را گذاشته بود، پس از پیروزی انقلاب، جنگ تحمیلی علیه این آب و خاک را فرصتی مناسب برای رسیدن به مطامع خود دانست و از 30خرداد60 بهصورت علنی و آشکارا به ریختن خون مردم بیگناه دست زد. یکی از مقاطع مهم در کارنامه مجاهدین، تظاهرات مسلحانه در اولین هفته شروع سال تحصیلی در 5مهر1360 است که از آن بهعنوان دومین شورش مسلحانه این گروه تروریستی یاد میشود. تشکیلات نفاق در این روز، تیمهای مسلح خود را در نقاط مختلف تهران بهمنظور ترور مردم بیگناه ارسال کرد. برای بررسی اهداف و چرایی این اقدام تروریستی، بنیاد هابیلیان گفتوگویی با دکتر محمدصادق کوشکی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران انجام و در اختیار روزنامه «صبحنو» قرار داده است که در ادامه متن کامل این گفتوگو را میخوانید.
انتخاب مقطع 5مهر از سوی مجاهدین برای دومین شورش مسلحانه بر چه اساسی بود؟
بهنظر میرسد که سازمان طبق برآوردی که داشت میخواست از توان دانشآموزی استفاده کند. چون بالاخره بخش زیادی از میلیشیای سازمان یا هواداران سازمان، دانشآموزان بودند و به استفاده از توان دانشآموزان امید داشتند. سازمان بهدنبال جذب آن بخش از دانشآموزانی بود که تحتعنوان فاز نظامی حضور پیدا نکرده بودند و به هر دلیلی جذب فاز نظامی نشده بودند. سازمان قصد داشت به هر دلیلی از آنها در 5مهر استفاده کند. حال اینکه چرا چهارم یا ششم اتفاق نیفتاد، شاید جزئیات خاصی هم مدنظرشان بوده باشد.
مجاهدین تجربه 30خرداد را داشتند و به قول خودشان جواب تست عنصر اجتماعی منفی بود. این عنصر اجتماعی چند بار باید تست میشد؟
واقعیتش این است که سازمان میدانست که در ۵مهر قادر به براندازی نخواهد بود ولی خب این را جزئی از پروژه خود میدانست و نه یک اتفاق. اینگونه نبود که برآورد مرکزیت این باشد که 5مهر براندازی میکنیم. آنها یک پروژه را شروع کرده بودند و این جزئی از آن پروژه بود ولو اینکه آن روز موفق نمیشدند و فقط یک اتوبوس را آتش میزدند. این تصمیم را گرفته بودند که این کار بشود. اینطور نبود که تحلیلشان غلط باشد و خیلی متوهم باشند. ماجرای 30خرداد یک تصویر واقعی به اینها داد. اینها بعد از آن میگفتند این خطی را که شروع کردیم باید تا هرجا که بشود برویم.
بنابراین الگوی تظاهرات بهمنظور سرنگونی نبود؟
اینها حتی اگر متوهم هم بودند، 30خرداد اینها را به خود آورد و واقعبین شدند. اینها در مهرماه توانشان بسیار ضعیفتر شده بود و نیروهای وفادار به نظام هوشیارتر شده بودند و حساسیت مردم بیشتر شده بود. شرایط [برای مجاهدین] در مهرماه بسیار سختتر از خرداد بود.
منظور شما این است که 5مهر برای مجاهدین قطعهای از یک پازل بود؟
جزئی از پروژهای بود که شروع کرده بودند و نمیتوانستند انجام ندهند. اینگونه نبود که بگوییم برآورد کرده بودند که نظام سقوط میکند و اشتباه کردند. نه! مطمئن بودند که نظام سرنگون نخواهد شد. اینکه به اعضا میگفتند فقط کافیست یک گلوله شلیک کنید و مردم دور شما جمع میشوند؛ این را به هوادار میگفتند و خودشان باور نمیکردند. مرکزیت میدانست که اینطوری نیست. توهم مرکزیت بعد از 30خرداد ترکید و فهمید که ماجرا چیست و از 30خرداد تا 5مهر هر روز سازمان تنش داشت و نیروهایش درگیر بودند. بههمین خاطر سازمان از 30خرداد تا 5مهر خیلی تحلیل رفت و ضعیف شد. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و مردم هوشیارتر شدند. بهترین دستاورد سازمان در 5مهر این بود که چهار تا اتوبوس آتش بزند.
ولی تعداد شهدای 5مهر بیشتر از 30خرداد است.
در ماجرای 30خرداد از لحظهای که اینها از خیابان ولیعصر شروع کردند تا برسند به فردوسی، کسی جلوی اینها نایستاد. مردم فکر میکردند این هم یک راهپیمایی مثل راهپیماییهای قبلی است که میآیند شلوغ میکنند و میروند، حتی نیروهای انتظامی و امنیتی گیج بودند. کسی نمیدانست که اینها خروج مسلحانه کردهاند. اینها در اردیبهشت و ماههای قبل از آن راهپیمایی داشتند و مردم فکر میکردند که 30خرداد هم مانند اردیبهشت است اما در 5مهر مردم و نیروهای امنیتی اینها را شناخته بودند و گارد مردم دیگر گارد 30خرداد نبود. در 30خرداد وقتی عوامل سازمان به میدان فردوسی میرسند، تنش و درگیری جدی میشود، ولی مثلاً وقتی بالای خیابان قرنی بودند، درگیری شدید و وحشتناکی نبود؛ اما در 5مهر اینها مسلح بیرون آمدند. نتیجهاش هم یک درگیری جدی بود. نیروهای انتظامی ما آمادهتر بودند و واکنش مردم جدیتر بود.
شباهتها و تفاوتهای ساختاری 30خرداد و 5مهر چه بود؟
من خیلی متفاوت میدانم. اصلاً 5مهر با 30خرداد شبیه نیست. دو اتفاق خیلی متفاوت هستند. نه سازمان آن سازمان است، نه میلیشیا آن میلیشیاست، نه مردم آن مردم هستند، نه نیروی امنیتی… همه چیز فرق کرده است. در عرض آن سه ماه خیلی چیزها بهشدت فرق کرده بود؛ مثلاً در 30خرداد خیلیها بودند که بهدلایل بسیار اینها را به حق میدانستند اما در 5مهر بخش زیادی از حامیان عمومی خود را از دست دادند. یک بخش از شعارشان در 30خرداد حمایت از رییسجمهوری بود که از مردم رأی گرفته بود، ولی در 5مهر چنین چیزی وجود نداشت؛ نه آن رییسجمهور وجود داشت، نه آن مردم، مردمی بودند که به بنیصدر رأی داده بودند. فضا خیلی عوض شده بود. 5مهر چند تجربه اتفاق افتاده بود که میگویم هیچ شباهتی به هم ندارند. در 5مهر اینها رییسجمهوری را کشته بودند که بالای 14میلیون نفر از مردم به او رأی داده بودند، یعنی اینها منتخب 14میلیون آدم را کشته بودند. وقتی 5مهر اتفاق افتاد، مردم یادشان بود که اینها کسانی هستند که رجایی و بهشتی و باهنر را کشتند. اصلا گارد اینها شبیه 30خرداد نبود. در 30خرداد رسماً دستشان به خون کسی آغشته نشده بود.
اشاره دقیقی داشتید به تابستان60. مردم پیکر شهدای خود را با شعار مرگ بر منافق به دوش کشیده بودند…
در 5مهر کمی مردم و نیروهای امنیتی انتظامی غافلگیر شدند، ولی اگر اسلحه در دست مردم بود، آنها را تکهتکه میکردند. اگر در مهر کسی از اینها به دست مردم میافتاد، جان سالم به در نمیبرد و خود مردم حکمش را در خیابان اجرا میکردند چون چهره واقعی سازمان در ۵مهر آشکار شده بود؛ اما در 30خرداد هنوز زیر نقاب مظلومیت بودند.
بنابراین در 5مهر تحلیل مجاهدین به میدان آوردن بدنه دانشآموزی بود؟
مهمترین تحلیل این بود که اینها بتوانند بخشی از بدنه دانشآموزی را در اینجا درگیر کنند؛ همین! چون اینها نتوانسته بودند که همه نیروهای خود را در فاز مسلحانه سازماندهی کنند. پرتعدادترین و عمدهترین نیروهای سازمان، بدنه دانشآموزی بود. اینها در فاز مسلحانه نتوانسته بودند همه آنها را جذب کنند و به خانههای تیمی بکشانند. امید داشتند که به این بهانه بخشی از اینها را جذب کنند. جذب هم نه بهمعنای جذب سازمان؛ یعنی بکشانند وارد ماجرای 5مهر کنند. سازمان خیلی دوست داشت که مثلاً 500 دانشآموز دبیرستانی طرفدار سازمان بیایند و همه آنها وسط خیابان کشته شوند. سازمان بسیار علاقهمند بود این اتفاق بیفتد. اینها در تحلیلهای خود گفته بودند که اگر بتوانیم 500 دانشآموز دبیرستانی از دختر و پسر را به خیابان بکشانیم و آنجا کشته شوند، سازمان برده است چون سازمان در آن صورت وارد موج مظلومیت، خونخواهی و انتقام میشود. اینها درواقع پروژهای را شروع کرده بودند که میخواستند طبق آن، مردم را روبهروی نظام قرار دهند که در 30خرداد بهبهانه حمایت از رییسجمهور موفق نشدند. تحلیل اینها در ۵مهر این بود که بتوانند آن بدنه دانشآموزی را به خیابان بیاورند و آن بدنه کشته شود و اینها با شعار خونخواهیِ مثلاً این تعداد دانشآموز، پرچم مظلومیت و خونخواهی آنها را بلند کنند و مجروحان و خانوادههای آنها علیه نظام گارد بگیرند. اینها میگفتند هر دانشآموزی که در 5مهر بهدست نیروهای جمهوری اسلامی در خیابان کشته شود، حداقل 20 تا30 نفر خانواده دارد. این 20 تا30 نفر علیه جمهوری اسلامی بسیج خواهند شد.
دستاورد این عملیات برای مجاهدین و استراتژی آنها بعد از 5مهر چه بود؟
هیچ دستاوردی نداشتند. مهمترین اتفاق این بود که سازمان دیگر نتوانست چنین حرکتی را مرتکب شود و وارد ترورهای یکی، دو نفری شد؛ یعنی استراتژی سازمان در حرکتی علنی به بنبست کامل خورد و سازمان دوباره به شوک رفت؛ یعنی آن ضربهای که در 5مهر خورد، هیچ دستاورد خاصی برایش نداشت. قدرت مظلومنمایی نداشت بلکه بین مردم منفورتر شد. یعنی آن ایدهای که چندصد دانشآموز در خیابان کشته شوند، اتفاق نیفتاد و اینها چیزی به دست نیاوردند و نفرت مردم به اینها بیشتر شد. اینها اتوبوس شرکت واحد را آتش زده بودند. این کار در بین مردم برای آنها محبوبیت که ایجاد نکرد، نفرت مردم را هم بیشتر کرد. واقعاً دستاوردی برای آنها نداشت و این قسم رفتارها در 5مهر دفن شد و ادامه پیدا نکرد.
بهنظر میرسد کینه مجاهدین از مردم هم از اینجا شکل میگیرد.
کینه سازمان از مردم متعلق به خیلی سال قبل بود. سازمان وقتی که در انتخابات مجلس هیچکدام از عواملش رأی نیاوردند، کینه مردم را به دل گرفت. با قویترین موج تبلیغاتی، حتی یک نفر از نمایندگان سازمان انتخاب نشد. تنها کسی که سازمان گفت مال ما بوده، علی گلزادهغفوری بود که در دو لیست دیگر هم قرار داشت و رأیآوردنش بهخاطر قرارداشتن در لیست مجاهدین نبود و چون بچهاش عضو سازمان بود، مجاهدین او را هم در لیست خود قرار داده بودند. به همین خاطر سازمان از همان زمان انتخابات اولین دوره مجلس که مردم به اینها نه گفتند، کینه مردم را داشت و این کینه باعث شد که اینها این خط را بروند که باید از این مردم انتقام گرفت.