مهارت های زندگی مجموعه ای از توانایی ها است که زمینه ی سازگاری و رفتار مثبت و مفید را برای فرد فراهم می آورد. این توانایی ها فرد را قادر می سازد ، مسئولیت های فردی و اجتماعی خود را بپذیرد و برای زندگی موفق تر و شکوفایی توانایی هایش آماده شود. خود شکوفایی در حقیقت میل به بهتر و بهتر شدن است نسبت به آن چه که یک فرد هســت و آن چیزی کــه ظرفیت شدن آن را دارد. به این ترتیب که در گذر چند دهه زیستی، فرد بتواند همه ظرفیتها و استعدادهای درونی خویشتن را بالفعل کند.
برای محقق شدن خودشکوفایی نیاز است که فرد در طول عمر در شرایط مناسب خانوادگی، اجتماعی همراه با سلامت روان رشد کند. این شرایط در فرقه های مخرب نه تنها مهیا نیست بلکه فرقه ها موانع بسیاری در مقابل آموختن مهارت های زندگی برای اعضای خود ایجاد می کنند. از نخستین گام های تشکیلات مجاهدین خلق برای متوقف کردن فرایند رشد افراد در اجتماع، حذف نهاد خانواده از زندگی فرقهای بوده است.
کودکانی که به دستور رهبران تشکیلات از والدین خود جدا شدند از بسیاری از تجربه های زیستی موثر در فرایند رشد، محروم ماندند. به ویژه اگر این افراد همه عمر خود را در تشکیلات گذرانده باشند. افرادی که در قرارگاههای مجاهدین خلق زندگی کردهاند به غیر از آموزههای مورد نظر تشکیلات هیچ بهره دیگری از عمر خود نبردهاند.
در حقیقت، اعضای مجاهدین خلق به فراخور نیازهای تشکیلات منحصرا مهارتهایی آموختهاند که عمدتا یدی است و نیازی به نیروی ذهنی برای درک و فهم این مهارتها وجود ندارد. در سالهای نخستین حضور در عراق بخش عمده آموزش ها، آموزش های نظامی و جاسوسی بود. پس از آن، در سالهای خلع سلاح سازمان، برای مشغول نگه داشتن اعضا و ایجاد خستگی جسمی، ساخت و سازهای درون کمپ های سازمان چه در عراق و چه در آلبانی از اعضا نیروهای ساختمانی و تاسیساتی ماهری ساخت.
اما آن مهارتهایی که معروف به مهارتهای زندگی هستند مانند مهارت تصمیمگیری و حل مسئله، تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه، مهارت ارتباطی، خودآگاهی و همدلی، مدیریت احساسات و هیجانات استرس، کاملا و عمدا نادیده گرفته شدند. در مقابل با برگزاری جلسات خودانتقادی، اجباری کردن گزارش های روزانه جاسوسی اعضا از یکدیگر و ایجاد فشار جمعی شکل گرفتن هر کدوم از این مهارت ها را از ریشه سوزاندند.
هر روز که بیشتر پای صحبت ها، خاطرات و مصاحبه های اعضای مجاهدین خلق می نشینیم بیشتر از حجم بطالت و بی ثمری عمر گرانمایه اعضا که در ساختار فرقه ای آن هدر رفته است، افسوس میخوریم. مصاحبه اخیر آقای غلامعلی میرزایی با تلویزیون مردم بار دیگر یادآور شد که اسارت در اردوگاه های اسرای عراقی در نهایت محدویت و کمبود بسیار مثمر ثمر تر از زندگی در درون حصارهای تشکیلات مجاهدین خلق بوده است.
بنابر گفته های وی و به شهادت بسیاری از اسرای آزاد شده از اردوگاههای عراق، اکثر افرادی که در اردوگاهها زندگی میکردند در همان شرایط سخت اسارت دست کم یک زبان خارجی آموختهاند. طبیعی است که 9 سال اسارت فرصت طولانی برای آموختن مهارتهای بسیار از جمله زبان آموزی است.
به گفته آقای میرزایی در تشکیلات مجاهدین خلق آموزش زبان ممنوع بود و با برچسب «محفل زدن» با آن برخورد میشد. بعلاوه، سازمان بیش از سه دهه در عراق اقامت داشت و انتظار میرفت که اعضا دست کم زبان عربی را به طور خودآموز آموخته باشند اما ساختار فرقهای تشکیلات که هرگونه تعاملی با جهان بیرون را ممنوع می کند حتی فرصت بدست آوردن این ساده ترین مهارت را نیز از اعضا سلب کرد.
زبان آموزی تنها یک مثال کوچک است از انواع مهارت هایی که یک فرد در طول زندگی میتواند کسب کند که نهایتا منجر به شکوفایی استعداد های دیگر او شود. زبان آموزی یکی از دم دستی ترین آموزشهایی است که امروزه هر خانوادهای در پایین ترین سطح آگاهی برای کودک خود فراهم می کند. با این وجود همین مهارت ناچیز ممکن است در بزنگاههای زندگی موجب رشد فرد شود و ادراک او از جهان اطرافش را بالا ببرد.
“ادراک” همان مفهومی است که سران مجاهدین خلق نمیخواهند به درون حصارهای تشکیلاتشان راه پیدا کند. آموختن مهارتهای زندگی، ادراک فرد از خود و جهان اطرافش را ارتقا میبخشد. فردی که مسئولیت اجتماعی واقعی خود را بداند و آموخته باشد که نقادانه بیاندیشد، متوجه مناسبات غیر دمکراتیک و ضد انسانی تشکیلات مجاهدین خلق میشود و در پی آن برای ترک این مناسبات تلاش خواهد کرد.
مزدا پارسی