اگر به فرض، ما بتوانیم درد و رنج انسان های اسیر در فرقه های مخرب و خانواده هایشان را نادیده بگیریم و زیانی که فرقه ها به لحاظ انسانی و مالی به جامعه تحمیل می کنند را فراموش کنیم، باز هم نگاه کردن به شمار کشته ها توسط فرقه های رجوی و القاعده و همچنین محاسبه ی کشته شدگان به علت کیش شخصیت افرادی مثل هیتلر، استالین و مائو را هم به آن اضافه کنیم، متوجه خواهیم شد که ساکت ماندن در مقابل این پدیده ممکن نیست و باید هر چه زودتر کاری جدی در متوقف کردن این جریان مخرب انجام داد.
استیون بروس ماچ می گوید: مشکل افرادی که در چنگال فرقه های مخرب اسیرند این است که، این مشکل به طور تاریخی برای عموم، موضوع «غیر مهمی» است، چرا که یا تعداد درگیر در آن ناچیز است یا به خاطر این که وقایع وحشتناک در جای دیگری اتفاق افتاده و تعداد قابل توجهی از مردم عادی را شامل نشده است.
فجایع به وجود آمده توسط فرقه ها، تنها به طور مقطعی توجه سیاستمداران را به خود جلب نموده و به رغم نتایج ناگواری که برای افراد درگیر و خانواده هایشان داشته، تنها برای مدت کوتاهی توانسته قانونگذاران را نگران سازد. فاجعه ی 11 سپتامبر به دلیل درگیر ساختن خود مقامات رسمی و به خاطر این که یک فرقه ی مخرب تروریستی شمار بزرگی از عموم مردم را هدف فاجعه ای مرگبار قرار داد، سیاستمداران را به شکل بی سابقه ای وادار کرد تا در این مورد وقت و انرژی بگذارند …
در فجایع دیگر به وجود آمده توسط فرقه هایی مثل واکو و شهر جونز، اکثر قربانیان و کشته شدگان، افراد وابسته به این گروه ها بودند.
تصوری که بر قضاوت قانونگذاران و مردم در این جریانات سایه می انداخت، این فکر بود که افراد درگیر در این گروه ها، عجیب و غیر عادی هستند (بدون توجه به کودکان بی گناهی که جزو قربانیان بودند). در جریان حمله شیمیایی توکیو در سال 1373 (ه ش) که در آن تعدادی از مردم بی گناه کشته شدند، نظر مردم و قانونگذاران را در چگونگی برخورد با این گروه ها به طور قابل توجهی عوض کرد و این تغییر به این دلیل بود که مردم عادی و یا بهتر بگوییم رأی دهندگان، قربانی این ماجرا بودند.”
در مقایسه با برده داری قدیم، نوع جدید آن به مراتب پیچیده تر و غیر قابل تشخیص و فهم است و به سختی می توان آن را از یک تجمع سالم مذهبی جدا کرده و در مقابل آن موضع گرفت.
چیزی که باعث می شود ما برده داری نوین را غیر انسانی و انزجارآور بدانیم و بخواهیم که در مقابله با آن اقدامی انجام دهیم، در عین حال همان چیزی است که ما را در تشخیص این پدیده گیج و سردرگم، مردد و متزلزل می کند و آن چیزی نیست مگر همان بحث «آزادی» و «انتخاب آزاد».
از یک سو ما باید مدافع آزادی افراد در انتخاب عقیده و مذهب شان باشیم، این که همه مختارند که از هر عقیده و مرامی که مایلند پیروی کنند، و از طرف دیگر باید در مقابل افرادی که با شعار «آزادی»، «آزادی انتخاب» و «آزادی عقیده و مذهب» می خواهند افراد را گول زده و ذهنشان را مخدوش نموده و آن ها را به موریانه ها یا ماشین های انسان نما مبدل کرده و زندگی شان را تباه سازند، نیز بایستیم.
درست است انجام چنین کاری بسیار پیچیده است، و بسیار دشوار است که بتوانیم مرز بین درست و غلط، حق و ناحق را در این خصوص تشخیص دهیم؛ اما در عین حال نمی توانیم در این مورد بی تفاوت بوده و کاری علیه آن انجام ندهیم. چرا که فرقه های مخرب به سرعت در حال پیچیده شدن، فاسد شدن، مخرب تر شدن هستند و امروزه با کشتار انسان های بی گناه، برهم زننده ی آزادی، امنیت، سلامت و صلح عمومی می باشند.
در قرن ششم هجری وقتی حسن صباح از مرگ نجات پیدا کرد، هیچ کس در دولت وقت فکر نمی کرد که او می تواند فرقه مخرب خودش را پایه گذاری کرده و انسان های آزاد را به آلت قتل تبدیل کرده و بسیاری از مقامات حکومتی را به قتل برساند، حکومت های محلی را متزلزل ساخته و فضا را برای حملهی مغولهای وحشی آماده نموده و به این ترتیب بزرگ ترین تمدن وقت را در آستانه ی نابودی کامل قرار دهد. شاید بتوانم اضافه کنم که حسن صباح، الگویی برای ایجاد دیگر فرقه های مخرب امثال مجاهدین خلق و القاعده و داعش ارائه داد تا بتوانند فرقه های مشابه فرقه ی او را در این قرن و شاید قرن های آینده نیز به وجود آورند.
فرقه های مخرب جدید، به خوبی می دانند که چگونه از شعار «آزادی» علیه آزادی استفاده کنند، چگونه ذهن روشنفکران، محققین، سیاستمداران و حقوق دانان را مخدوش سازند و آن ها را مجبور کنند از بردگی قربانیان فرقه ها با عناوینی چون «جنبش های جدید مذهبی» یا «آزادی عقیده» دفاع کنند. فرقه ها میدانند که چگونه می شود مردم و دولتها را با توجیهاتی از قبیل «حق»، «آزادی» و حتی «دمکراسی» منفعل نمود. فرقه های مخرب به خوبی باخبرند که چگونه و چه موقع باید چهره مظلوم، بی دفاع، و تحت سلطه به خود بگیرند و از بی عدالتی های موجود در جوامع به نفع خود و سیاست های ویرانگر خود بهره ببرند، همدردی مردم را نسبت به خود برانگیزند و صادق ترین، از خودگذشته ترین و درست ترین افراد جامعه را منحرف نموده و مطیع مطلق خود سازند.
اما این تمام داستان نیست، چرا که دیگر امروزه آن ها می دانند که چگونه می توان پیشرفته ترین سلاح ها را به دست آورده و از آن ها برای پیش برد اهداف خود استفاده کنند. آن ها دیگر به روشنی دریافته اند که چگونه می توان افراد از خود گذشته، بی ترس از مرگ، خودکار و مطیع را که هم زمان قادرند از سلاح و ابزار مدرن استفاده کند به کار گیرند و از آن ها علیه نقاط ضعف جوامع مدرن و در راستای پیش برد اهداف خود بهره ببرند. آن ها می دانند که چگونه بر اساس نقصان در بزرگ ترین ارزش جوامع مدرن، یعنی امنیت، می شود ترس و وحشت عمومی ایجاد کرده و دولت ها را واداشت که ارزش های والایی چون آزادی و حقوق مردم را به بهانه دفاع و حفظ امنیت محدود نموده و به این ترتیب فرصت های بیشتری برای جذب نیروی تازه نفس برای خود به وجود آورند. بنابراین باید گفت که آن ها تنها ناقض حقوق تعداد معدودی از پیروان خود نبوده، بلکه ناقض ارزش ها و حقوق کل جامعه هستند. لذا بی تفاوت بودن و بی عملی علیه این پدیده زشت قطعاً در شمار راه های رویارویی با این پدیده های انحرافی نیست.
کتاب فرقه های تروریستی و مخرب
نوعی برده داری نوین
دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های 633 الی 635
تنظیم از عاطفه نادعلیان