سلام خواهر عزیزم مریم جان، منم خواهرت معصومه ، میدونم که منو هنوز یادته، چون زمانی که از ایران بی خبررفتی17سالت بیشتر نبود و خیلی جوان بودی!
ما سالهای زیادی چشم براهتیم تازمانی که به آغوش خانوادت برگردی. خواهر گلم تو این سالهای دوری و بیخبری، من شاهد اشکهای شبانه روزی بابا و مامان بودم وهستم! اصلا دوست ندارم که بعد از این همه دوری ودلتنگی برای شنیدن صدای دلنوازت خبر بدی بهت بدم که ممکنه باعث ناراحتی بشه واصلا قصد ناراحتی تورو ندارم ولی چاره چیه باید بگم، الان مامان چهاربارراهی بیمارستان شده وتحت عمل جراحی قرارگرفته و البته خداروشکر بخیر گذشته…
برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید.
عزیزدلم تو رو خدا به خاطرمامانم که شده ازاون سازمان که سالهاست شما رو اغفالتون کرده دربیا. جداشو ولااقل آزاد زندگی کن. درهرصورت میخوام بهت بگم که این دوری ودلتنگی و غصه خوردن ها روی همه مابخصوص مامان و بابا تاثیر بدی گذاشته و آنها رو پیر و مریض کرده، اوناهمیشه درخلوت خودشون عکس تورو بغل میکنن و دائما گریه میکنند.
به نظر تو خواهر گلم، فکرمیکنی که مامان و بابا چقدر دیگه میتونن این درد دوری رو تحمل کنند. وقتش نشده که دیدارها تازه بشه و تورودرآغوش بگیرن وخیالشون راحت و آروم بشه! مریم جان ازت خواهش میکنم،التماست میکنم،هرچه زودتر برگرد وهمه رو خوشحال کن.
خدانگهدار