فرقة مجاهدین خلق

فرقة مجاهدین خلق از بطن جبهة ملی مصدقی و نهضت آزادی توسط انگلیس بیرون آمد. تاریخ تأسیس، شهریورماه ۱۳۴۴ همزمان با گروه الفتح در فلسطین که آن نیز توسط انگلیس برای ایجاد بحران در منطقه بوجود آمد.

نام مجاهدین خلق به این منظور از طرف انگلیس انتخاب شد که: کلمة مجاهد از مذهب اسلام می آید و در اینجا به معنای جنگیدن برای ایجاد استعمار مذهبی به نفع جهان خواران بین المللی می باشد. خلق اسمی است که مارکسیست ها و کمونیست ها از آن استفاده می کنند و در ایدئولوژی مارکسیستی از آن به عنوان توده و مردم سیه روز که نتیجه این ایدئولوژی می باشد استفاده شده است.

کتب فرقه ای مجاهدین خلق به معنای حمایت از انترناسیونالیسم اسلامی و انترناسیونالیسم کمونیسم در خدمت انترناسیونالیسم استعماری انگلیس می باشد. سیر حوادث تاریخی در ایران، پس از تولد کمونیسم شوروی توسط انگلیس، نشان می دهد که هرگاه لازم و مفید بوده است اسلام سیاسی (اسلام استعماری) و کمونیسم به اصطلاح ضدمذهب (استعماری کمونیستی)، از معاضدت و همکاری در مسیر منافع جهانخواران و استعمارگران بین المللی دریغ نداشته اند. اگر روزگاری کمونیسم روسی (انگلیسی) در خدمت هیئت اتحاد اسلام میرزا کوچک خان جنگلی قرار گرفت و سرانجام به جمهوری شوروی گیلان انجامید، زمانی هم شیخ حسین لنکرانی مدیر روزنامه اتحاد اسلام در تهران (افتتاح:۱۱ خرداد ۱۳۰۳) به دفاع از حزب توده و کمونیسم برخاست و اگر می بینیم که پیش و بعد از پیروزی فاجعة ۵۷ در ایران حزب توده و چند گروه چپ دیگر در پاسداری از منافع اسلام سیاسی خمینی (در حقیقت اسلام انگلیسی) کوشیدند، می توان به این نتیجه رسید که انترناسیونالیست ها چه مذهبی باشند و چه ضد مذهبی همگی در مسیر مزدوری بیگانه و استعمار جهانی علیه کشور ما فعال هستند و بر ضد میهن گرایی و مردم گرایی عمل کرده اند و خواهند کرد.

یکی از منحوس ترین، مزدورترین و خیانتکارترین تشکیلات تروریستی به اصطلاح ایرانی، فرقه مارکسیست های اسلامی مجاهدین خلق می باشد. مجاهدین خلق شاخه ای از اخوان المسلمین است (اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۰ میلادی برای ایجاد استعمار مذهبی در کشورهای مسلمان توسط انگلیس بوجود آمد). فرقة مجاهدین خلق نیز توسط انگلیس در سپتامبر ۱۹۶۵ (مهر ماه ۱۳۴۴) بوجود آمد. انگلیس بعد از بوجود آوردن کمونیسم و بنیادگرایی اسلامی تصمیم می گیرد پدیده ای نو مرکب از این دو بوجود آورد تا در شرایط مختلف بتواند از این پدیده برای استعمار جدید بهره گیری کند. انگلیس با ترکیب دو اندیشة پلید و شیطانی کمونیسم و تروریست اسلامی بنیادگرا توانست فرقة مجاهدین خلق را بوجود آورد. با تضادی که این پدیده با گروه های کمونیسم و گروه های بنیادگرای مذهبی دارد استعمار همواره می تواند از آن برای مقابله با این گروه ها بهره گیرد، هرچند که قربانی تمام این گروه ها آزادی، صلح و آرامش و تجددگرایی می باشد. در بدو تأسیس مسئولان و مزدوران فراماسون این فرقه، از سه جریان که حامی منافع سه کشور بود، بوجود آمد:

۱- جریان حامی سیاست آمریکا (یانکوفیل) در ایران، مهدی بازرگان، یدالله سحابی و باند ابراهیم یزدی.

۲- جریان حامی سیاست انگلیس (انگلوفیل) در ایران، علی شریعتی و تمام اهل عمامه های مزدور انگلیس.

۳- جریان حامی منافع روسیه کمونیسم (روسوفیل) در ایران، سید محمود طالقانی پسر عموی جلال آل احمد و پدرخواندة مجاهدین خلق البته باید اشاره شود که طالقانی به فرمان انگلیس در اردیبهشت ۱۳۴۰ با همراهی دوستان فراماسون خود نهضت آزادی را نیز علم کرده بود و او گفته بود: « طبق آیة ۹۵ از سورة النساء همة مسلمانان را دعوت به جهاد برای رضای خدا می کنم. » و ادامه می دهد که ما مسلمان و پیرو راه مصدق (فراماسون انگلوفیل) هستیم.

این سه جریان مزدور استعمار جهانی، پایه و اساس فرقه مجاهدین خلق را به دستور انگلیس بنا نهادند. اولین عضوگیری این سازمان از دانشجویان دانشگاه تهران به عمل آمد و تعداد آنها شش نفر بود: ۱- محمد حنیف نژاد ۲- سعید محسن ۳- محمود عسگری زاده ۴- رسول مشکین فام ۵- علی اصغر بدیعی زادگان ۶- احمد رضایی.

این فرقة تروریستی منحوس ضد ایرانی برای آن بوجود آمد که همواره اپوزیسیون حکومت های دست نشانده، باقی بماند و در این روند استراتژیک منافع استعمارگران را حفظ نماید. این فرقه از بدو تأسیس بازیچة دست سیاستگزاران انگلیس بوده است و به ناچار روس و آمریکا نیز از آن حمایت کرده اند. همانگونه که همگان شاهد هستند عملکرد این گروه از ابتدا، تروریستی و ضد منافع ملت ایران بوده است.

تفکر مذهبی بنیادگرای این فرقه از گروه تروریستی اخوان المسلمین سرچشمه گرفته است و به همین دلیل در لیست جهانی گروه ها، در یکی از شاخه های اخوان المسلمین جای دارد.

تفکر کمونیستی آن از حزب توده سرچشمه گرفته است که این حزب ضد ایرانی توسط انگلیس بوجود آمد (همانگونه که قبلاً اشاره شده پروژة انقلاب روسیه توسط انگلیس طرح ریزی و به اجرا درآمد و از آن زمان سازمان ها و گروه های چپگرا در اروپا، چین و روسیه همگی انگلیسی بودند).

در کنار این دو تفکر گاهی هم در شرایط زمانی و مکانی سیاسی- اجتماعی ایران افکار اصلاح طلبانة مزورانة جبهة ملی مصدقی و نهضت آزادی به آن تزریق می شد و می شود. در اینجا باید اشاره شود که عملکرد مصدق فراماسون انگلوفیل در ملی کردن نفت (که میلیونها پوند به منافع ایران خسارت وارد آورد و همة بدهی های شرکت نفت ایران و انگلیس به دولت ایران را بخشید و نیز همة شرکت های تابعه نفتی در کشورهای دیگر از جمله مکزیک، ونزوئلا، کویت، بحرین و… که دولت ایران در آن سهیم بود را در اختیار انگلیس قرار داد و به علاوه خسارت نقض قرارداد را هم دولت ایران مجبور شد بپردازد) خیانتی بیش نبود و مأموریت این فرد مزدور را برای ملی کردن صنعت نفت اکنون در می یابیم.

اکنون نیز استعمار از فسیل مصدق برای همبستگی همة مزدوران خود استفاده می کند و پیوندی است مابین مجاهدین خلق، جمهوری اسلامی، ملی- مذهبی ها، جبهة ملی، نهضت آزادی، حزب توده، چریک های اکثریت و… در اینجا باید اشاره شود که رهبران همة این گروه ها و حاکمان کنونی ایران همگی در شبکه های فراماسونری جهانی عضویت دارند که توسط انگلیس اداره می شوند.

مجاهدین خلق در آغاز کار بیش از آنکه به عمل روی آورند، درگیر بحث های طولانی، تجزیه و تحلیل های وقتگیر و برنامه ریزی هایی بودند که به تقلید از حزب توده، تجربیات شخصی استادانشان در جبهة ملی و نهضت آزادی و همچنین از طریق کتاب های مارکسیستی صورت می گرفت. آنها می دانستند برای مبارزة مسلحانه ابتدا نیاز به تشکیلات و سپس مکتب (ایدئولوژی) و در انتها آموزش عملیاتی تروریستی دارند. فرقه پس از چند سال آموزش مکتبی و ایدئولوژی (بی ثمر)، خود را به اردوگاه تربیت عملیاتی تروریستی فلسطین رساند. از این زمان دورة آموزشی مکتبی اعضای جدید کاهش یافته و عضوگیری شدت پیدا می کند و همزمان از بنیانگذاران خود یعنی عوامل ملی مذهبی و مارکسیستی (انگلوفیل) که مجاهدین خلق، نام آنها را قشر « ۲ » نهاده است الهام می گیرند و سرانجام تشکیل واحدی به نام تدارکات و اطلاعات را به تقلید از سازمان الفتح بوجود می آورند. اعضای این فرقه در فلسطین تعلیمات تروریستی از قبیل آدم ربایی، آدم کشی، سرقت از بانک، بمبگذاری در معابر عمومی، هواپیما ربایی و در انتها مزدوری برای استعمارگران، می دیدند. در همین زمان در ماجرای سپتامبر سیاه در اردن این فرقه به عنوان مزدور و همراه با سازمان الفتح فلسطینی در نبرد با ارتش اردن شرکت می جوید.

مجاهدین خلق در کتاب « شرح تأسیس » می نویسند:

«… برادران تصمیم گرفتند… تا حدی که امکان دارد از نظر تسلیهاتی و تدارکاتی سازمان را تأمین نمایند، اولین مسئله تهیة اسلحه و مهمات بود… مسئلة بعدی حمل این سلاح ها به ایران بود که قرار شد از طریق برادرانی که گذرنامة رسمی دارند به ایران آورده شود… در فروردین ۵۰ یکی از برادران بدون هیچگونه اسلحه برای شناسائی وضعیت به ایران مسافرت می کند و سپس در اواخر اردیبهشت ماه یکی دیگر با چند قبضه اسلحة کمری و تعدادی فشنگ که به نحو بسیار جالبی جاسازی شده بود وارد ایران می شود. به دنبال او نفر دوم و سوم با چند قبضه مسلسل سبک برای استفاده در داخل شهر و مقداری مهمات و نفر چهارم با تعدادی نارنجک و مهمات به برادر اول می پیوندند… در شهریورماه ۱۳۵۰ هجوم گستردة ساواک به جمیع نیروهای مبارز به طور گسترده آغاز شد. هجومی که از پیش وسیعاً و دقیقاً تدارک دیده شده بود… در مورد مجاهدین از اول شهریورماه ۵۰ آغاز شد… »

رژیم شاه در ۲۲ ژانویه ۱۹۶۶ از بوجود آمدن فرقه مارکسیست های مذهبی مجاهدین خلق در ایران با اطلاع می شود و تعدادی از آنها دستگیر و بعد آزاد می شوند.

در همین سال در گروه دوم دانشجویان، مسعود رجوی به عضویت فرقه در می آید. مسعود رجوی در سال ۱۹۴۸ در طبس متولد شد و بعد برای ادامة تحصیل به تهران می آید و در آنجا در دام فراماسون های انگلیسی می افتد و از روی جوانی و نادانی مجذوب آنها می شود. او در این فرقه از افکار شریعتی پیروی می کند (علی شریعتی که اسلام مدرن و انقلابی را توصیه می کند در سال ۱۹۳۳ متولد شد و یکی از فراماسون های وابسته به لژ اسکاتلند بود و زمان شاه در انگلیس پناهنده می شود و در سال ۱۹۷۷ در لندن فوت می کند او در ایجاد فرقة مجاهدین خلق به انگلیسی ها کمک های فراوان کرده است).

در اوایل سال ۱۳۵۰با وساطت مصطفی شعاعیان که در فلسطین دوره دیده بود و خود را رهبر سازمان آزادی بخش ایران می دانست پیشنهاد داده شد که چریک های فدایی همراه با مجاهدین خلق یک جبهة مشترک تشکیل دهند. مصطفی شعاعیان ترتیب ملاقات حمید اشرف رهبر چریک های فدایی خلق با بهرام آرام رهبر مجاهدین خلق را داد. این ملاقات در خیابان فرح آباد ژاله انجام شد. در این زمان و بر اثر این موضوع برخوردهای ایدئولوژیک و مکتبی شدیدی مابین دو شاخة مارکسیستی و مذهبی در فرقة مجاهدین خلق بوجود آمد. در گروه مذهبی ها مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه لباف، خلیل فقیه دزفولی، محمد توکلی، محسن سعید خاموشی، حسن ابراری، تراب حق شناس، علیرضا سپاس و عباس روحانی قرار داشت.

در این میان مجید شریف واقفی که از اعضای کادر رهبری مجاهدین خلق بود و یک مذهبی متعصب بود، تهدید به استعفاء و کناره گیری و همچنین افشای ماهیت مارکسیستی مجاهدین خلق کرد. در این زمان لیلی زمردیان همسر رضا رضائی (که در یک درگیری کشته شد) به عنوان همخوابه همراه مجید شریف واقفی بود. محمد تقی شهرام که به شدت تحت تأثیر کمونیست ها بود و به لیلی زمردیان هم علاقه داشت با برنامه ریزی همراه با موافقت بهرام آرام و کمک وحید افراخته، شریف واقفی را به قتل می رسانند و جسد او را در بیابان های مسکرآباد قطعه قطعه شده در داخل یک گونی با بنزین و کلرات آتش می زنند. در این زمان وحید (رحمان) افراخته مسئول شاخة نظامی فرقة مجاهدین خلق بود. پس از آن نیز، فرقه به وحید افراخته دستور داد که مرتضی صمدیه لباف را نیز ترور کند. در میدان ثریا وحید افراخته به طرف صمدیه لباف تیراندازی می کند و در نتیجه او از ناحیة دهان و فک زخمی می شود، در تیراندازی متقابل بازوی راست وحید افراخته نیز زخمی می شود و هر دو نفر پا به فرار می گذارند ولی صمدیه لباف توسط مأموران کمیته مشترک ضد خرابکاری دستگیر می شود.

در همین ایام بهرام آرام و محمد تقی شهرام توسط اعظم طالقانی، مهدی غیوران و خلیل الله رضائی با آیت الله طالقانی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن لاهوتی اشکوری، محمد رضا مهدوی کنی، حسین علی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی و عبدالحمید معادیخواه تماس و ارتباط داشتند و در ملاقاتی که وحید افراخته، بهرام آرام و تقی شهرام در منزل غیوران با طالقانی به عمل آوردند، طالقانی موافقت کرد که هواخواهانش وجوه شرعیه را به فرقة مجاهدین خلق بپردازند. البته وحید افراخته در سال ۱۳۵۴ دستگیر می شود و در مراحل بازجویی مرتضی صمدیه لباف را مسئول بعضی از اقدامات تروریستی معرفی می کند.

با دستگیری مجاهدین خلق در شهریورماه ۱۳۵۰، که به موجب نوشتة کتاب شرح تأسیس، مرتکب یک سلسله عملیات غیر قانونی از جعل اسناد دولتی گرفته تا هواپیما ربایی، ورود اسلحه و سایر فعالیت های تروریستی و خرابکاری شده بودند، ناگهان با تحریک جبهه ملی، نهضت آزادی و اهل عمامه های قم و نجف، چه در جبهه روح الله خمینی و چه در سایر جناح ها، تبلیغات عظیمی در سطح بین المللی به منظور معصوم نشان دادن مجاهدین خلق و ستمگری مقامات دولتی و ساواک آغاز گردید.

اهل عمامة فارس، حوزة علمیة قم، اهل عمامة مبارز خارج از کشور (نجف)، نهضت آزادی ایران، جبهة ملی، انجمن های ساختگی اسلامی انگلیسی در خارج و کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (که در آن زمان توسط انگلیس و اردشیر زاهدی فراماسون انگلیسی که به عنوان مسئول دانشجویان خارج بود، حمایت می شد و فرح پهلوی نیز که دوست زاهدی بود در این کنفدراسیون فعال بود) از جمله سازمان ها و کسانی بودند که به این تبلیغات دامن می زدند.

تا سال ۱۹۷۱ تعداد اعضای مجاهدین به ۲۰۰ نفر می رسد که از حقوق و مزایا برخوردار بودند. این اعضاء برای آموزش خرابکاری بطور زمانبندی شده به اردوگاه های فلسطین و لیبی فرستاده می شدند (که هر دو این مناطق جزء مستعمرات انگلیس محسوب می شوند). در آن زمان انگلیس از اعضاء مجاهدین خلق در جنگ مابین اردن و فلسطین استفاده می کند (سپتامبر سیاه).

در زمانی که انگلیس در صدد جدا کردن قانونی جزایر بحرین از ایران شد فعالیت تروریستی از قبیل بمب گذاری در ملأ عام، درگیری های مسلحانه با نیروهای دولتی و ترور مسئولان دولتی، شدت پیدا کرد. در این زمان دولت ایران در حال برنامه ریزی برای برگذاری جشن های ۲۵۰۰ سالة شاهنشاهی بود. انگلیس جو ایران و دولت ایران را در مرحلة بسیار حساس بین المللی قرار داد و به شاه و دولت ایران اعلام کرد که اگر جدایی بحرین در این زمان بطور قانونی امضاء نشود، جشن های ۲۵۰۰ ساله توسط تروریست های او به جهنم تبدیل خواهد شد.

البته جدایی بحرین قبلاً توسط عوامل دولتی انگلیس مانند اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه وقت زمینه سازی شده بود و او بود که لایحة جداسازی بحرین را آماده کرده و به مجلس برد تا امضاء شود. پس از امضاء جداسازی بحرین توسط پارلمان و دولت ایران، عملیات مجاهدین که برنامه ریزی شده بود تا در صورت عدم امضاء جداسازی با همکاری عوامل ستون پنجم انگلیس در دولت، جشن ها را به آتش بکشند باید متوقف می شد چرا که در این زمان انگلیس به خواستة خود رسیده بود و در نتیجه تعدادی از سران مجاهدین را به رژیم شاه تحویل می دهد.

در ۲۳ اوت ۱۹۷۱ مسعود رجوی همراه با ۱۳ نفر دیگر از تروریست های فرقه دستگیر می شوند. داستان از این قرار بود که یکی از اعضاء ساواک که در شبکة انگلیسی سازمان امنیت ایران مشغول بود، به عنوان نفوذی به عضویت مجاهدین در آمده بود، این مأمور که شاه مراد دلفانی نام داشت به عنوان یک توده ای به این فرقه نزدیک می شود و توسط ناصر صادق یکی از اعضاء فرقه که در صدد خرید اسلحه بود در سپتامبر ۱۹۷۰ وارد این فرقه می شود. دستگیری این ۱۴ تن از فرقة مجاهدین خلق در ۲۶ اوت ۱۹۷۱ منتشر می شود (رابطة مسعود و ساواک).

آیت الله شیخ بهاء الدین محلاتی، محمود علویان، حسین الحسینی، عبدالحسین دستغیب، سید محمد امام، صدرالدین حائری، محمد کاظم موسوی و آیت اللهی به عنوان علمای فارس طی نامه ای خطاب به آیت الله میلانی و به نقل از « پیام مجاهد » مورخ خرداد ۱۳۵۱ نوشتند:

«… لابد خاطر مبارک مستحضر است که مدتی است عده ای از جوانان مسلمان مجاهد که جز انگیزة دینی و جهاد در راه اسلام عزیز، داعی دیگری نداشتند به عناوینی در محاکم نظامی محکمه و حکم اعدام دربارة آنها صادر شده است. اینها حافظ و قاری قرآنند و در این روزگار تاریک مبلغ اسلامند، همه جوانند، اهل نمازند… آنچه داعیان را بر نوشتن این نامه (با کمال معذرت) برانگیخت… وجوب حفظ جان یک عده جوان مسلمان است که شاید در این روزگار کم نظیر باشند… »

« پیمان » ارگان دفاعی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در شمارة ۴۰ خود مورخ خرداد ۱۳۵۱ نوشت:

«… علمای فارس اظهار امیدواری می کنند که برای نجات جان این جوانان مسلمان که شاید در این روزگار کم نظیر باشند، هرچه زودتر اقدام شود… »

جبهه ملی، در « خبرنامه » خود به تاریخ خرداد ۱۳۵۱ نوشت:

«… روز عاشورا در حسینیه ارشاد تظاهرات می شود و تراکتهائی (اعلامیه هایی) پخش می شود که روی آن نوشته شده بود: ملت قهرمان مسلمان برای نجات مجاهدین خود به پاخیزید… »

« روحانیون مترقی قم » طی نامه ای که « پیام مجاهد » در خرداد ۱۳۵۱ آن را به چاپ رسانده می نویسند:

«… جوانان دینداری که اکثرشان حافظ قرآن و نهج البلاغه و روایات اهل بیت (ع) بوده و هستند، به جرم حقگویی و دفاع از مردم یکی پس از دیگری را به جوخه های اعدام بسته و تیرباران می کنند. هم اکنون زندان ها و تبعیدگاه های حکومت آدمکش ایران پر است از جوانان آزادیخواه و غیور که بیشترشان تحصیلکردة دانشگاههای بزرگ جهانند. دانشمندان مجاهدی چون حضرت آیت الله طالقانی و ربانی شیرازی و انواری و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و محمد حجتی کرمانی و ثقه الاسلام سید احمد کلانتری و دهها دیگر نظیر از این حکم مستثنی نیستند… به فرمودة رهبر عالیقدر اسلام و پرچمدار نهضت مقدس روحانیت حضرت آیت الله العظمی خمینی مدظله، مطمئنیم که دیر یا زود این رژیم پوشالی نابود شده و گردانندگان آن در زنجیر عدالت بسته می شوند… »

حوزه علمیه قم در اعلامیه ای که متن آن را « مجاهد » در شماره سوم خود به تاریخ مردادماه ۵۱ منتشر می سازد می نویسد:

«… رزمندگان با ایمانی چون حنیف نژادها، سعید محسن ها، بدیع زادگان ها، ناصر صادق ها، باکری ها از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران را اعدام کردند… رزمندگان مجاهدی را شهید ساختند که اصالت های فکری اسلامی و دید صحیح و انقلابی از قوانین آزادیبخش قرآن تعیین کنندة جهت جنبش آنان بود… »

اهل عمامه انگلوفیل به اصطلاح مبارز ایرانی خارج از کشور (نجف) در قطعنامه ۵، فروردین ۵۲ اعلام داشت:

« ۵- ما پشتیبانی کامل خود را از جنبش مسلحانة خلق خویش اعلام داشته، به پیروزی نهایی آنان ایمان داریم… »

این تبلیغات و جار و جنجال هایی که از سویی بر محور « معصومیت و مظلومیت » حافظان قرآن و جوانان اهل نماز و از سویی دیگر ستمگری مقامات امنیتی ایران قرار داشت با همدلی مارکسیست های ایرانی و غیر ایرانی، مقامات فلسطینی و رسانه های گروهی وابسته به استعمار انگلیس به آنها دامن زده می شد.

مسعود رجوی در مصاحبه ای با « آفریقا – آسیا » مورخ ۲۶ ژانویه ۱۹۸۲ می گوید:

«… ما می خواستیم کارمان را با یک سلسله عملیات چشمگیر شروع کنیم و نه تنها شاه بلکه به همه نمودهای قدرت و عظمت وی یورش ببریم، از جمله تخت جمشید، که البته با شکست روبرو شد چرا که همة ما دو ماه قبل از آن در اوت ۱۹۷۱ دستگیر شدیم. ما یک سلسله عملیات ترتیب داده بودیم که بر طبق آن بتوانیم جریان برق ساختمان شهیاد را که مراسم (جشن های ۲۵۰۰ ساله) از آنجا شروع می شد قطع کنیم… ما در نظر داشیم که عملیات دیگری هم انجام دهیم که البته کار با شکست روبرو شد و دیگر نیازی به یاد آوری آنها نیست. تنها می توانیم بگوییم که تصمیم به ربودن خواهرزادة شاه داشتیم که البته نشد… »

مسعود رجوی در مصاحبه ای دیگر با مجلة « آفریقا – آسیا » مورخ ۲۹ مارس ۱۹۸۲ از نامه ای سخن می گوید که او از سوی نیروهای العاصفه برای آزادی هفت مجاهد دستگیر شده در دبی به همراه داشته است. او هرگز به گیرندة نامه اشاره ای نمی کند، اما با توجه به قدرت آن روزی ایران، چه کسی جز شیخ دبی می توانسته گیرندة این نامه باشد؟

مسعود رجوی در همان مصاحبه می گوید:

«… دومین گروه که موسی خیابانی نیز جزء آنها بود و قرار بود به ما بپیوندند… در دبی دستگیر شدند و من مجبور شدم که فوراً به دبی برگردم. من حامل نامه ای از رئیس نیروهای العاصفه یعنی شخص عرفات بودم و بایستی به هر ترتیب که می شد هفت همرزمم را آزاد کنم چرا که در غیر آنصورت همة محاسباتمان به هم می خورد… با کمک فلسطینی ها بود که آنها (هواپیماربایان) توانستند از بغداد به بیروت بروند، از طرفی ما هم با پدر طالقانی تماس گرفتیم و از او خواستیم که نامه ای به خمینی بنویسد و از او بخواهد که در این مورد کاری انجام دهد. به خاطر دارم که ما پدر طالقانی را به خارج از شهر بردیم و وی در داخل اتومبیلی که در کنار جاده متوقف شده بود پیام صمیمانه ای به خمینی نوشت و از او خواست که نزد مقامات عراقی به نفع ما کاری انجام دهد… »

سید جلال الدین مدنی در جلد دوم تاریخ سیاسی معاصر ایران چاپ ۱۳۶۲ از انتشارات « دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدسین حوزه علمیه قم » در پانویس صفحة ۲۱۸ به نقل از آخوند علی اکبر هاشمی رفسنجانی می نویسد:

«… ما روحانیون از فعالیت مجاهدین خوشحال بودیم که تشکیلاتی دارند. ما در مدرسة رفاه کار می کردیم و از طریق همسر حنیف نژاد که در آن مدرسه کار می کرد در جریان کار آنها بودیم. به خاطر کمک به آنها نامه ای به امام نوشتم بوسیلة سحابی فرستادم. در پاریس نامه لو رفت. ما را دستگیر کردند. مهندس سحابی و توسلی اعتراف کردند ولی من قبول نکردم. پس از مدتی آزاد شدم، ۱۶ گروه در زندان بودند و اکثراً جوان و نیرومند و پرشور و در این شرایط با مجاهدین آشنا شدم. از همان اول اختلافات فکری را دیدم. وقتی احمد رضایی در زندان شهید شد، سخنرانی کردم. از طرف مجاهدین مورد اعتراض واقع شدم که چرا حرف هایی از آخرت و ثواب و جزا زده ام… در محاکمة سران مجاهدین و در دادگاه از یکی از مجاهدین، نظرش را نسبت به مارکسیسم سئوال کردند و او جواب داد ما به مارکسیسم احترام می گذاریم، ولی ما مخالف بودیم… یکی از متفکرینشان تحلیل کوتاهی از سازمان نقل می کرد که علم مبارزه را از مارکسیسم گرفتیم و بدون آن پیروزی ممکن نیست، از طرفی در جامعة ایران بدون اتکا به اسلام مبارزه نمی شود کرد، بنابراین باید پلی بزنیم بین مارکسیسم و اسلام که هر دو را داشته باشد. هم عمل مبارزه را داشته باشد، هم زمینة آن را که مذهب است… پس از هفت ماه که از زندان آزاد شدم تصمیم داشتیم از آنان حمایت کنیم. همان روزها تحصن در قم بود… مواجه شدیم به این که امام (خمینی) اینها را تأیید نمی کند. اوایل سال ۵۲ رجائی (رئیس جمهوری بعدی خمینی) رابط من با اینها بود و خبر داد، امام حرف های آنها را، حرف های دکتر تقی ارانی دانسته است. رضا رضائی، کتاب هایی برای من فرستاد که اگر مخالف اسلام است تذکر دهم و من دیدم کتاب هایشان همان تجزیه و تحلیل کمونیست هاست به اضافه تعدادی آیات و جملاتی از نهج البلاغه برای توجیه همان نظرات… تقی شهرام همان موقع از زندان ساری فرار کرد. در سطح رهبری مجاهدین قرار گرفت و سازمان مجاهدین به جای اینکه به طرف اسلام خالص برگردند به طرف مارکسیسم خالص رفتند. عضو گرفتن آنها هم از ابتدا چنین بود که مارکسیست ها را هم می پذیرفتند و اتفاقاً از طریق همین کمونیست ها لو رفتند… در سال ۵۴ خبر کودتایی در سازمان و شهادت شریف واقفی را یافتیم… »

سازمان پارس و شورای بر اندازی، هفتم ژانویه 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا