مقدمتا عرض شود که ما در مواردی ازذکر نام برخی از اعضای باند رجوی که مطلبی را برعلیه خانواده ها و یا بر له مسعود و مریم مینویسند یا اعضای خودفروخته تر بنام آنها مینویسند، خودداری میکنیم ودلیل این کار ما این است که برخی از خانواده ها مایل نیستند که نام فرزند آنها بعنوان عضو باند رجوی آورده شود که فکر میکنند این آورده شدن، موقعیت خانوادگی آنها را خراب میکند.
با آوردن این مقدمه ی کوتاه به نقد وبررسی یکی از این نوشته ها که مویی با سایر نوشته ها نمیزند ، پرداخته وکمال انزجار خود از واداشتن اعضای فریب خورده به قبول این قبیل نوشته ها که بیش ازهمه برعلیه خودشان میباشد ، اعلام میکنیم.
درنوشته ی مورد نظر ما چنین آمده است :
” من … در دوران انقلاب ضد سلطنتی دانشآموز ۱۳ساله بودم که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا و هوادار سازمان مجاهدین شدم… در دیماه ۱۳۶۴ از کشور خارج شده و به منطقه مرزی آمدم و در یکانهای رزمی و سپس در ارتش آزادیبخش ملی سازماندهی شدم و تا همین الآن در صفوف مجاهدین به مبارزه .. ادامه میدهم و افتخارم این است که تا زندهام مجاهد میمانم مجاهد میجنگم و مجاهد خلق از این دنیا میروم “.
بفرض که درنوجوانی هوادار مجاهدین بودی ، حالا بدلیل استحاله ی این سازمان به باند ویا فرقه ی منفور رجوی ، تو دیگر مجاهد نیستی وتمام سوراخ و سنبه ها برای تبدیل شدن مجدد به مجاهد، طوری بر روی تو و امثال ات بسته شده که هرگز نخواهی توانست مجاهد بشوی.
بنابراین بلحاظ اینکه نه حالا مجاهد هستی و هم در آینده چنین فرصت وموقعیتی نخواهی داشت ، چیزی برای افتخار کردن تو باقی نمانده واز همین روست که تمام تلاش های ما دراین عرصه است که ایام کوتاه باقی مانده ی زندگی خود را بطریق انسانی سپری کرده و مرگی شایسته ی انسان داشته باشی.
مرگی که بدون خواست ما، سرنوشت محتوم همگی است.
همینطور :
” من این مسیر باشکوه را انتخاب کردهام و با عشق و ایمانم به رهبری و آرمان والای مجاهدین برای تحقق جامعه بی طبقه توحیدی، طی طریق میکنم “.
اولا هیچ شکوه وجلالی در زندگی بعد از 30 خرداد 1360 تو نیست وآنچه که هست کمک به فرعون زمان- رجوی- است.
ثانیا خط مشی رجوی درهمسویی کامل با هارترین جناح های امپریالیستی است و ماحصل این همکاری ودریوزگی با این سلطه گران آدمخوار ، پدید آمدن وحشتناک ترین جامعه ی طبقاتی است که درآن نشانی از جامعه ی طبقاتی نرم تر هم نیست و جامعه ی بی طبقه محلی ازاعراب ندارد.
بازهم :
” بعد از سقوط دولت سابق عراق، یکی از ابزارهای شیطانسازی رژیم پلید آخوندی علیه مجاهدین، فشار روی خانوادههای مجاهدین بود تا با تهدید و تطمیع از طریق مزدوران و انجمن نجاست (اطلاعات آخوندی) آنها را وسیله فشار آوردن به مجاهدین نماید ولی اکثریت خانوادهها هرگز تسلیم این ترفندهای وزارت اطلاعات نشده و دست رد به سینه جلادان و دژخیمان و مأموران انجمن نجات رژیم زدند و قیمت آن را هم دادند “.
مگر خانواده ها خلق نیستند وآنگاه چگونه میتوانند به مجاهدینی که ” خلقی ” هستند فشار بیآورند؟
اتهام آوردن فشار زمانی میتواند درست باشد که تشکیلات رجوی ” خلقی نباشند و رجوی با واکنش خود دربرابر ما نشان داد که ” ضد خلق ” است وتشکیلاتش درخدمت ضدیت با خلق!
صورت درستتر مسئله عبارت از این است که در زمان صدام اجازه ی ورود به عراق ومراجعه به اشرف بما داده نمیشد وما بااستفاده از خلاء قدرت موجود درعراق که بعد سقوط او بوجود آمد ، به کمپ اشرف آمدیم.
درادامه :
” خانواده من نیز از این تعرض و تهدید مصون نماند. اخیرا هم انجمن نجات رژیم به اسم برادرم … اراجیف وزارت اطلاعات علیه مجاهدین را در خصوص سلامت من تکرار کرده و با نامهنگاری به ارگانهای بینالمللی چنین وانمود کرده که گویا نگران سلامت و احوال من است “.
هیچ تهدید وتعرضی درکار نبود ومسلما تعدادی از خانواده هایی که بدلیل بینشی که درمقدمه توضیح داده شد نیآمدند .
ضمنا این حق مسلم خانواده هاست که برای دیدار فرزندان، تماس تلفنی با آنها وهمچنین کم کردن فشارهای وارده بر شما، به هر ارگان ذیصلاح مراجعه کرده واز بشریت ترقی خواه هم کمک بگیرند.
دوباره :
” در سال ۱۳۸۲ برادرم توسط مأموران وزارت اطلاعات فریب خورده و با کاروانهای نجاستی به اشرف آمده بود، همان موقع با او اتمامحجت کردم که مستقلاً میتواند به اشرف آمده و مثل بقیه خانوادهها به هر میزان که میخواهد میهمان من باشد، ولی چنانچه به نکبت آخوندی آلوده شده و تحت نظارت مأموران نجاستی به دیدارم بیاید، به دلیل مرزبندی خونینی که ما با رژیم جنایتکار آخوندی داریم، هرگز با او ملاقات نخواهم کرد. او نیز در حالیکه با شرمندگی از اینکه فریب اطلاعات بدنام را خورده و در تمام مدت ملاقات اشک میریخت، پذیرفت و به آن پایبند بود “.
رجوی کسانی را قبول میکرد که خبر وکمک مالی برای او بیآورند وگرنه خیلی ازخانواده ها که تنها آمده و این هدایا را بهمراه خود نداشتند، روزها در درب اشرف نگه داشته و اجازه ی ملاقات به آنها داده نشد.
ضمنا این حرف تو به خانواده ات درکنار اسکورت های گماشته شده بوده وماهم شاهد این تبلیغات احمقانه با جملات یکسان بودیم ولی هرگز ندیده ونشنیدیم که کسی را که ازمراجعت اش به اشرف شرمنده شده باشد والبته کسانی بودند که با شنیدن حرف های یکسان شماها به میزان بالای شستشوی مغزی شدنتان پی برده ومتاثر وگریان میشدند.
گروهی از خانواده های ذینفع تبریزی