سازمان مجاهدین خلق ایران، فاجعه ای در تاریخ ایران – قسمت دوم
ما که در بطن سازمان بودیم، خود تاریخ گویایی برای این سازمان تبدیل شده به فرقه ی استبدادی هستیم، تمام خط و خطوط غلط آقای مسعود رجوی را از نزدیک لمس کرده و نتایج اشتباه استراتژی های او بلاهای زیادی سر ما آورد که تباه شدن عمرمان کمترین آنها بود.
ما از سازمان جدا شدیم و سازمان هم از عراق اخراج شد!
رهبران وطن فروش سازمان هر کدام به جهنمی روانه شده بودند و اعضای سازمان را دربدر کردند، سازمان رزم به کلی معدوم شد، بدنه ی اصلی سازمان ، همه جدا شدند و هر کدام به سرنوشت های تلخ و شیرین مختلفی دچار شدند! لایه ی رهبری و مسئولین سازمان هم زیر چتر ننگین آمریکا، اسرائیل، عربستان و برخی دولت های سلطه طلب در منطقه جاخوش کردند. مسعود رجوی را هم بدلیل کارنامه ی سیاهش، مجبور شدند از انظار عمومی مخفی کنند تا با مریم رجوی درجامعه ی بین المللی چهره ای نسبتا موجه نشان بدهند!
اعضای باقیمانده که اکثرا از کارافتاده ، پیر و فرتوت شده بودند، اغلب هم جائی برای رفتن نداشتند، ماندند و در حاشیه ی روستائی در منطقه ی دورس کشور فقیر آلبانی، رسوب کردند! اما با اینکه مریم رجوی همواره کوشیده است تا اعضاء با غیبت مسعود رجوی کنار بیایند، اما هرگز این کار عملی نشده است و هرگز هیچ عضوی از سازمان نتوانسته است از خلال صحبت های مسئولان سازمان، به نتیجه ای معقول از اتفاقات رخ داده سال های اخیر برسد! هیچ عضوی از سازمان تا کنون در طی بیش از 15 سال گذشته نفهمیده است که رهبر فراری شان کجاست؟ اما مسعود رجوی امروز هم درجایی است که پرسش ها را پاسخ نگوید!
تاریخچه ی سیاه این سازمان، در باتلاق آلبانی، ورق های ننگینی در همدستی و هم پیالگی با برخی سران سلطه ورق زد و این سازمان را از ملاء اجتماعی خود دورتر کرد. شکاف اصلی این امر از زمانی استارت خورد که خانواده های اعضای سازمان در عراق را که موفق شده بودند خود را به پشت حصارهای مقر این فرقه برسانند، با فلاخن و سنگ و کلوخ و تراشه های آهن گلوله باران کردند!
امروز هم به لحاظ سیاسی سازمان دیگر حرفی برای گفتن ندارد و تمام انرژی سازمان در آلبانی فقط صرف سرپا ماندن و حفظ حیات خفیف خائنانه شده و می شود. اما روزی نیست که خاک سرد تپه های آلبانی جسدی از اعضای سالخورده ی سازمان را در آغوش نگیرد!
اکنون اگر بخواهیم به این سئوال جواب بدهیم که :
اعضای باقیمانده ی سازمان مشغول چه کاری هستند؟ پاسخ این است که درحال دست و پنچه نرم کردن با مرگ تدریجی خودشان هستند، این عاقبتی است که مسعود رجوی و مریم برای اعضای این سازمان رقم زدند!
خبرنگاری که پس از ماهها درخواست و هماهنگی، بسختی موفق به ورود به اسارتگاه اجباری مانز شده بود در قسمت هائی از گزارش خود چنین نوشته است :
” در ابتدا این گروه چندین درخواست برای دسترسی را رد کردند. روزنامهنگاران بندرت اجازه یافتهاند وارد اردوگاه شوند تا خودشان قضاوت کنند و حتی گاهی درخواستشان با قوهی قهریه رد شده است. بیشتر ساکنان اردوگاه محدودیت داشتند اما مقامات اجازهی گفت وگوی خصوصی با چند نفر را صادر کردند. بطور مشخص، وقتی دربارهی جا و مکانِ رهبر اسمیِ این گروه، مسعود رجوی که در سال ۲۰۰۳ ناپدید شد، از مقامات بالا سوال شد، آنها به تِته پِته افتادند. پرسیدم: هنوز زنده است؟ در آلبانی است؟علی صفوی، نمایندهی اصلی گروه در واشنگتن گفت: «او کجاست؟ خب میتوانیم دربارهاش حرف بزنیم؛ او …» در حالی که به پاهایش خیره شده بود، ادامه داد :آقای صفوی بعد از چندین ثانیه سکوت جواب داد: «نمیتوانیم در اینباره حرف بزنیم».
هنگام بازدید، پایگاه بطرز عجیبی خالی به نظر میرسید. این گروه ادعا میکند که حدود ۲۵۰۰ عضو را اسکان داده است. اما در طول دو روز، ما بیشتر از ۲۰۰ نفر ندیدیم. به نظر میرسد الباقی یا توقیف شدهاند یا این گروه را با هم ترک کردهاند!
دهها عضو پیشین اکنون بطور مستقل در آلبانی زندگی میکنند. من با ۱۰ نفر از آنان ملاقات کردم که هر کدام توصیف میکردند که چطور برای زندگی بدون همسر شست وشوی مغزی شدهاند. آنان میگفتند درون گروه روابط عاشقانه و افکار جنسی ممنوع، تماس با خانواده بسیار محدود و روابط دوستانه تضعیف شده بود. همگی تعریف میکردند که مجبور به شرکت در آیینهای خودانتقادی میشدند که در آن اعضا باید هرگونه افکار جنسی یا «خائنانه»ای که داشتند را به فرماندهان خود اعتراف میکردند.
کافهای در شهر تیرانا که ایرانیانی که از اردوگاه گریختهاند گهگاه در آن جمع میشوند. عبدالرحمن محمدیان شصتساله که در سال ۱۹۸۸ به این گروه پیوست و در سال ۲۰۱۶ آن را ترک کرد، میگفت: «کمکم شکسته میشوی. خود را فراموش میکنی و شخصیتت را تغییر میدهی. فقط از قوانین پیروی میکنی. تو خودت نیستی، فقط یک ماشینی!
این گروه اتهامات را بشدت انکار میکند و بسیاری از منتقدان آن از جمله آقای محمدیان را جاسوس ایران ترسیم میکند.. من به یک باشگاه ورزشی خالی و بعد به یک کافه تریای کوچک برده شدم؛ تقریباً نزدیک نیمهشب بود. با این حال به گروه کوچکی از زنان گفته شده بود که منتظر من باشند بعد از اینکه آنجا را ترک کردم، گروه مرا با سه افسر نظامی سابق آمریکا که به محافظت از اردوگاه در عراق پس از حملهی آمریکا کمک کرده بودند، در تماس قرار داد.
هرکدام با ستایش دربارهی این گروه صحبت میکردند و میگفتند که اعضای آن از زمان آغاز حمایت ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۳، آزاد بودند که آنجا را ترک کنند.
ژنرال سرتیپ دیوید فلیپس که در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ فرماندهی پلیس نظامی محافظت از اردوگاه را بر عهده داشت، گفت که افسران آمریکایی به تمام مناطق پایگاه عراقی دسترسی داشتند و هیچ سلول زندان یا وسایل شکنجهای پیدا نکردند!
او گفت: میخواستم اسلحه پیدا کنم. میخواستم افرادی را پیدا کنم که به تخت بسته شدهاند؛ هرگز چنین چیزی پیدا نکردیم!
اما سوابق و شاهدانِ دیگر، شرح پیچیدهتری به دست میدهند.
سروان متیو وودساید، یکی از افسران ذخیرهی تفنگداران دریایی آمریکا که بین سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ ناظر سیاستهای آمریکا در اردوگاه عراقی بود، از کسانی که گروه پیشنهاد کردند با او تماس بگیرم، نبود.
وی گفت که در حقیقت سربازان آمریکایی بطور منظم به ساختمانهای اردوگاه یا اعضایی که بستگانشان میگفتند بالاجبار در آنجا نگه داشته شدهاند، دسترسی نداشتند.
کاپیتان وودساید گفت که: رهبری گروه تمایل دارد که اعضا فقط پس از تأخیری چندروزه با مقامات آمریکایی یا اقوام خودشان ملاقات کنند. او گفت: برای هر یک از آنها میجنگند!
او به یاد میآورد که از وقتی که دو نفرشان سرانجام تصمیم گرفتند با کامیون حمل بار از اردوگاه فرار کنند. فرار برای برخی از اعضا، بویژه زنان، بسیار دشوار شد.
کاپیتان وودساید گفت: من آن سازمان را کاملاً سرکوبگر میدانم؛ متعجبم که آنها در آلبانی هستند!
سازمان مجاهدین خلق ! که امروز از آن بعنوان ” مزاحمین خلق ” نام برده می شود، سرنوشتی سیاه را دنبال می کند! اما خانواده ها امیدوارند که بتوانند بزودی زود فرزندان خود را از چنگال رجوی آزاد کنند . . .
فرید