آقای پرویز خزائی، عضو و نماینده شورای ملی مقاومت در شمال اروپا
با سلام و با آرزوی سلامت و بهروزی
مطلب شما تحت عنوان "در حاشیه دیدار فریبا هشترودی با مأموران گشتاپو" که در سایت "همبستگی ملی" تولید شده به تاریخ جمعه 22 دی 1385 درج گردیده بود را مطالعه کردم. خانم هشترودی خود به هر شکلی که مایل باشند، اگر صلاح بدانند، شاید جوابی به مطالب شما بدهند و لذا من به هیچ وجه در این نوشته قصد پاسخگویی از جانب ایشان را ندارم. اما بد ندیدم مشاهدات و نظرات خودم را به این ترتیب به اطلاع شما و سایر دوستان برسانم.
زمانی که خانم فریبا هشترودی عضو سابق شورای ملی مقاومت از ایران دیدار میکرد این امکان را یافتم که همراه با آقای جمیل بصام ملاقاتی با وی داشته باشیم. جمیل از خانم هشترودی علت جدا شدنش از شورای ملی مقاومت را سؤال کرد و ایشان خیلی ساده جواب دادند که "چون در شورا وقتم تلف میشد". ابتدا این جواب را قدری عجیب یافتم ولی وقتی در خصوص آن فکر کردم اتفاقا درست ترین و قانع کننده ترین جواب به سؤال مربوطه را دقیقا همین جمله ساده دانستم. یعنی باید گفت که ایشان با این موضع گیری در چپ شورای ملی مقاومت قرار گرفته است و نه تنها از مبارزه برای احقاق دموکراسی و حقوق زنان در ایران خسته نشده و دست نکشیده است بلکه فعالیت در قالب شورای ملی مقاومت را دقیقا اتلاف وقت برای کسب همین آرمان ها تشخیص داده و آنرا بیهوده یافته و تصمیم گرفته است تا خود با پرداخت هر بهایی، که مقدمه آن همین ناسزاهای همکاران سابق خواهد بود، پا به صحنه مبارزه ای جدی تر گذاشته و در قدم اول خود به داخل کشور آمده و از نزدیک به مشاهده وضعیت بپردازد.
چرا شما که فردی صاحب اندیشه و منطقی هستید سر اصل مطلب نرفته و صرفا مثل سازمان مجاهدین خلق به حاشیه می پردازید. یک واقعیت مشخص البته ملاقات خانم هشترودی با یک سازمان غیر دولتی در ایران به نام هابیلیان می باشد. این سازمان با وجودی که از خانواده های قربانیان ترورهای سازمان مجاهدین خلق در داخل کشور تشکیل شده است اما صراحتا اعلام نموده است که به دنبال انتقام گیری و کینه جوئی نیست که همین موضع گیری برای من حجت است تا آن را از سازمان هایی که هنوز بر طبل خشونت و انتقام میکوبند و همچنان از مجازات و تلافی و غیره صحبت میکنند متمایز نمایم. واقعیت مقدم اما خروج خانم فریبا هشترودی از شورای ملی مقاومت است که شما ظاهرا تمایلی به پرداختن به دلایل آن ندارید. شما بهتر از من میدانید که در چهارچوب احزاب دموکراتیک در جهان آزاد جدا شدن از یک سازمان یا حزب امری کاملا عادی است و صرفا فرقه ها آنرا برای خود معضل به حساب آورده و سعی در تخطئه و سرکوب عضو جدا شده میکنند. فرد جدا شده از یک سازمان طبعا دیگر تعهدی به چهارچوب های سازمان سابق خود نداشته و آزاد است به هر شیوه ای که خود بهتر میداند به راه و فعالیتش ادامه دهد.
در دیدار خود با خانم هشترودی و صحبت های مفصلی که داشتیم به هیچ وجه چنین برداشتی نداشتم که ایشان سر سوزنی از آرمان های خود دست کشیده و یا مبارزه برای کسب آزادی و حقوق اجتماعی در ایران را منتفی تشخیص داده باشند. بلکه ایشان با حفظ مواضع اصولی خود ماندن در شورای ملی مقاومت را بی فایده و اتلاف وقت در مسیر همین مبارزه دانسته اند. باور کنید امروزه سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت هیچگونه محلی از اعراب در صحنه سیاسی و اجتماعی داخل کشور ندارند و ماندن در آنها تا زمانی که وضع به همین منوال باشد و تغییرات اساسی در ساختار و نحوه نگرششان به مسائل داخل کشور صورت نگرفته باشد جز اتلاف وقت چیز دیگری نیست.
شما اظهار داشته اید که در همه جای دنیا در زمان های مختلف کسانی از جنبش های آزادی بخش جدا میشوند و عده قلیلی از آنها به دشمن می پیوندند و اینرا امری طبیعی دانسته اید که حرفتان کاملا درست است. اما این قضیه در خصوص فرقه ها کاملا متفاوت می باشد. از خصوصیات بارز فرقه ها این است که جدا شدن از خود را عین پیوستن به دشمن و برابر با خیانت و مزدوری تعبیر میکنند. طی سه سال گذشته خود شاهد بوده ام که حدود 450 نفر (که نسبت به تعداد کل نفرات، رقم قابل ملاحظه ای است) از ارتش آزادیبخش در عراق جدا شده و به داخل کشور آمده و به زعم سازمان مجاهدین خلق به دشمن پیوسته اند و البته تعداد زیادی نیز از خارج کشور به وطن بازگشته اند. آیا میتوانید کسانی را نام ببرید که از سازمان مجاهدین خلق یا شورای ملی مقاومت و یا ارتش آزادیبخش جدا شده باشند ولی از نظر سازمان مزدور دشمن به حساب نیایند؟
موضوع دیگری که برایم البته سؤال شده بود این است که چرا دبیرخانه شورای ملی مقاومت در خصوص جدا شدن خانم هشترودی اظهار نظری نکرده و برخورد با ایشان را به شما محول کرده اند؟ جا داشت که شورای ملی مقاومت بطور رسمی چند خطی هم در خصوص اصل موضوع یعنی علت جدایی ایشان مینوشت و موضوع را روشن مینمود. سؤال دیگرم هم اینست که چرا هر کس از شورا یا سازمان جدا میشود فورا پرونده سیاهی از دوران عضویت او رو میشود و چرا این سوابق تلکه گیری و باج خواهی قبل از خروج آنها برملا نشده و به اطلاع عموم رسانده نمیشود؟ در ضمن مایلم بدانم که آیا خود شما میتوانید تضمین بدهید که مثلا چند سال دیگر نیز همچنان عضو شورای ملی مقاومت باقی خواهید ماند و آن زمان احساس نخواهید کرد که وقتتان تلف میشود و آیا حق خود میدانید که در آن صورت از شورا جدا شده و به شیوه ای که درست میدانید به مبارزه خود ادامه دهید و آنوقت آیا دوستان امروزتان هم همین حرفها را در خصوص خود شما خواهند زد که بر فرض به دنبال پول و منافع شخصی به شورا پیوسته بوده اید؟
در ضمن بر اساس نمونه های تاریخی متعددی که در مطلب خود آورده اید مایلم بپرسم که علی القاعده تلقی مردم ایران از نیرویی که در طی سالهای جنگ در کنار دیکتاتور سرکوبگر متجاوز به خاک میهن قرار گرفته و با آن نزدیک به دو دهه همکاری تنگاتنگ داشته است چه باید باشد؟ نکته حاشیه ای آخر هم اینکه چاپ عکس های سوانح بیمارستان ها و همچنین تصاویر آوارگان افغانی و عراقی در آلبوم های مالی اجتماعی از شگردهای شناخته شده سازمان مجاهدین خلق است که ظاهرا شما طی این مدت ممارست با مسئولین سازمان فرافکنی به شکل نازل آنرا هم بخوبی از آنان آموخته اید و در ضمن همه را به کیش سازمان مجاهدین خلق می پندارید.
در پایان از صمیم قلب آرزو میکنم که تغییرات و اصلاحات اساسی در قالب شورای ملی مقاومت بوجود آید تا افراد بیش از این در آن احساس کسالت و اتلاف وقت نکنند و این ارگان به یک تشکل جدی و تأثیر گذار در صحنه سیاسی و اجتماعی داخل کشور برای نیل به دموکراسی و عدالت اجتماعی تبدیل گردیده و در استراتژی و سیاست خود صرفا روی خواست مردم ایران متمرکز شود. واقعیت اینست که طی این سالیان فاصله عمیقی بین سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت با مردم ایران بوجود آمده است که قبل از هر چیز باید این فاصله به حداقل رسیده و لذا مقدمتا باید فرهنگ و منش غیر دموکراتیک فرقه ای کنار گذاشته شود.
والسلام.
ابراهیم خدابنده، چهاردهم ژانویه 2007