تمامی اعضایی که در مقطع نشست های موسوم به طعمه در مناسبات فرقه رجوی بوده اند بخوبی بیاد دارند که سناریو این نشست ها بگونه ای تنظیم شده بود که کلیه اعضا می بایست در قالب یک پیش فرض و با تنظیم و خواندن گزارشی از پروسه حضور خود در مناسبات چنین نتیجه گیری می کردند که تمامی آنها با عملکردشان نقش شعبه سپاه پاسداران و مامورین وزارت اطلاعات را ایفا می کردند ودر حالیکه عضو این فرقه بوده و لباس نظامی به اصطلاح ارتش ازادیبخش را به تن دارند، ولی مزدور دولت ایران و دستگاههای اطلاعاتی و نظامی آن هستند.
نشست های موسوم به طعمه در بهار سال 1380 در قرارگاه باقرزاده برگزار شد. این نشست درحقیقت از طرف رجوی برای مقابله با مشکلات روحی روانی ایجاد شده در میان اعضا در دستور کار قرار گرفت و در حدود 4 ماه طول کشید.
اعضاء از وعده و وعیدهای دروغین سرنگونی و فشار فیزیکی و طاقت فرسای بیگاری های سالیان وعدم پاسخ گویی فرماندهان و مسولین به سوالات و ابهامات سیاسی و استراتژیکی خود به تنگ آمده بودند. موج نارضایتی و درگیری های لفظی و گاها فیزیکی شدت گرفته بود و روز به روز اوضاع و شرایط تشکیلات بدتر میشد.
نشست های سرکوب گرایانه موسوم به عملیات جاری و سرکوب های تشکیلاتی دیگر کارایی خود را از دست داده بود. تیم های نظامی هم که برای انجام عملیات به داخل ایران اعزام میشدند یکی بعد از دیگری ضربه خورده و دستگیر و یا کشته میشدند.
رجوی که اوضاع تشکیلات را بشدت بحرانی دید! بدنبال راه برون رفت از این وضعیت بود. او طبق معمول بدنبال بهانه ای بود که تقصیرها را بگردن اعضا بیندازد وبدین ترتیب از پاسخ گویی فرار کند.
درچنین شرایطی به اعضا ابلاغ شد برای یک مدت طولانی به ماموریت خواهید رفت. بعد از بازرسی های اولیه که بصورت بدنی و ددکتور صورت می گرفت و بخاطر طولانی بودن زمانبندی آن داد وفریاد همه را در می آورد نشست شروع شد. رجوی اعلام کرد می خواهد در مورد موضوع جدیدی بنام طعمه صحبت کند. بعد توضیح داد طعمه یعنی کسی که قصد جدایی از سازمان را دارد. این افراد طعمه رژیم در مناسبات هستند. طعمه درنهایت به بریدگی ختم میشود وباید با تمام وجود در مقابلش ایستاد.
وی در جریان نشست اعضا را تحریک به توهین و فحاشی به یکدیگر میکرد و در نشست کتابچه 58 ماده ای را برای اعضا خواند و ان را کتابی خدشه ناپذیر که ارزش ان بسا بالاتر ومهم از قران است را عنوان کرد. در ادامه این نشست ها مسولین مقرها اسامی اعضای ناراضی و خواهان جدایی را به مسعود رجوی داده بودند تا رجوی در جریان نشست با انها تسویه حساب کند و به اصطلاح سرجای خودشان بنشاند.
سوژه های ریز و درشت زیادی در لیست رجوی قرار داشت که می بایست در جریان این نشست ها تعیین تکلیف میشدند. مشخصه بارز این نشست ها که با گذشته تفاوت داشت بکارگیری جملات توهین آمیزی بود که تا قبل از آن سابقه نداشت! اولین بار بود که در مناسبات مجاهدین از فحش و برچسب خائن و مزدور استفاده میشد! هیچگاه در تشکیلات رسم نبود به عضو داوطلب جان برکف، مزدور و بیشرف اطلاق گردد و برای او بصرف درخواست جدایی حکم اعدام صادر گردد.
رجوی فقط به لفظ کلمه اکتفا نکرد! وی در ادامه اعضا را مجبور نمود بصورت گزارش کتبی موارد خیانت خود در تشکیلات را نوشته و در جمع دیگر اعضا بخوانند. وی با بکارگیری پیچیده ترین شیوه های مغزشویی و القاء ذهن از افراد خواست هرکدام یکبار روال مزدوری خود برای رژیم ایران را در قالب یک داستان تخیلی با عنوان “آن طرف مرز که رفتی چه دیدی؟” را مکتوب و به فرماندهان تحویل دهند. در چنین شرایطی عضو بخت برگشته می بایست در قالب یک داستان تخیلی که نقش اول را خودش در ان داشته و مرتکب خیانت ها و جنایات بیشماری شده و در نهایت از همکاری با شکنجه گران زندان و لو دادن دوستانش سر در می اورد را بنویسد که درحقیقت نوعی کیفر خواست محسوب میشد.
در یک ماموریت تخیلی عضو، بعد از جدایی سر از مرز ایران در می اورد و در انجا خودش را به مامورین پاسگاه مرزی معرفی و از انجا ریل همکاری او با وزارت اطلاعات شروع میشد. در ادامه به زندان اوین برده میشد. اعضای زندانی سازمان را شکنجه میکرد و تیر خلاص میزد. در معابر مرزی برای دوستان همرزمش که برای عملیات به داخل می آمدند کمین می گذاشت و آنها را دستگیر میکرد وتحویل زندان می داد. از شدت خیانت به هنگام مراجعه به نزد خانواده، آنها حاضر به پذیرش او نبودند و وی سرافکنده وشرمنده از کارنامه سراسر خیانتکارش در کوچه وخیابان آواره و تشنه وگرسنه میشد تا به یکباره به یاد انقلاب مریم می افتاد و با لبخند مریم دوباره به انقلاب او چنگ می انداخت و انقلاب می کرد وبا پاکیزه شدن توسط مریم بخشیده و به مناسبات برمیگشت!
مسعود رجوی با پیش کشیدن نشست های موسوم به طعمه چندین هدف را دنبال می کرد که البته مهم ترین آن القاء ذهنی این باور در اذهان اعضا بود که هرگونه درخواست جدایی از مجاهدین در حقیقت خیانت و همدستی با جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات است. اگر چه عضو هنوز در تشکیلات باشد و لباس ارتش به اصطلاح ازادیبخش را هم پوشیده باشد. برای اولین بار در این جلسات اعضا مجبور میشدند بی پروا هم رزم خود را خائن و مزدور و شکنجه گر خطاب کنند و به صورت او آب دهان بیندازند!
باورش خیلی سخت می نمود! مناسبات مجاهدین دچار یک تغییر ضداخلاقی شده بود. کینه ودشمنی جای محبت و دوستی و حفظ حرمت ها واخلاق را گرفته بود. از همه مهم تر اعضا مجبور بودند به این برخوردهای ضدانسانی واخلاقی تن دهند و گرنه شریک جرم محسوب میشدند.
رجوی با بکارگیری این شیوه سرکوب گرایانه وایجاد فضای اختناق و وحشت در تشکیلات معترضین و منتقدین خود را سرکوب و تا حدودی بر جای خود نشاند. بعد از چند روز فشارهای طاقت فرسا و برخوردهای تند و زننده و فحش و فحش کاری فرد مجبور میشد به جرم و گناه خود که همان ایفای نقش مزدوری رژیم ایران و خیانت به سازمان وهم رزمانش بود اعتراف کند وعملا اتهام مزدوری را بپذیرد.
بعد از این نشست ها رجوی در تبلیغات داخل و خارج از مناسبات از مارک بریده مزدور و عامل وزارت اطلاعات برای اعضای معترض خواهان جدایی استفاده نمود و تا به امروز ادامه دارد! در تمامی جریانات سیاسی انشعاب و جدایی امری بدیهی و لازمه ادامه روند دمکراتیک برخورد آرا وعقاید است وهر عضو حق دارد بهردلیلی راه خود را جدا و مسیر جدیدی برای خود انتخاب نماید.
ولی در سازمان رجوی بدلیل مناسبات فرقه ای حاکم بر آن عضو حق انتخاب ندارد ومی بایست به تمامی تصمیم گیری های رجوی غلط یا درست تن دهد وهیچ گونه اعتراضی هم نکند! جالب اینجاست لفظ خائن ومزدور از طرف کسی به اعضای ناراضی زده میشود که براساس تعاریف محتوایی خودش بدلیل عملکردهای چندین ساله اش خائن ترین و مزدورترین فرد است ولی رجوی بایک فرافکنی نقش همان دزدی را بازی می کند که برای انحراف اذهان فریاد ای دزدش بلند است اگرچه بخوبی می داند که دیگر تاریخ مصرف این شیاد گری ها بسر آمده ولقب مزدوری وخیانت تنها برازنده وشایسته اوست.
اکرامی