در چنبره‎ ی دردی ماندگار

در چنبره‎ ی دردی ماندگار
ایران‎دیدبان
« تروريسم حاصل كار دست‎هاى مريى است؛ پروژه‏اى تشكيلاتى است و گزينشى استراتژيك و توطئه‏اى به قصد آدم‎كشى و وحشت‏افكنى. پس شگفت نيست اگر دست‎اندركاران اين توطئه از توجيه استراتژى خود در محضر عام اكراه داشته باشند.
ولى وقتى توجيه اخلاقى پذيرفته نباشد، راه براى مدافعه و توجيه ايد‏ئولوژيك باز مى‏شود. با اين حال، مهم است كه اين دلايل را دقيقاً ببينيم و صريحاً رد كنيم.
نخستين عذر اين است كه ترور آخرين چاره است. در تصويرى كه رسم مى‏كنند مردمى ستم‎ديده و تلخ‎كام ديده مى‏شوند كه ديگر هيچ راهى ندارند. به هر اقدام سياسى قانونى دست زده‏اند، همه‎ی امكان‎ها را امتحان كرده‏اند، همه جا شكست خورده‏اند تا بالاخره به جايى رسيده‏اند كه هيچ راهى به غير از توسل به اهريمن تروريسم باقى نمانده است… آيا كسى مى‏تواند فهرستى بدهد كه بشود باور كرد؟ آخرين چاره فقط به عنوان يك مفهوم حكايت از پايان راه مى‏كند. در يك سلسله اعمال، توسل به ترور واقعاً آخرين راه نيست. آخرين است فقط به منظور عذرتراشى. در عمل، بيش‎تر تروريست‎ها ترور را اولين چاره مى‏دانند و از اول با آن موافق‏اند.
عذر دوم اين است كه تروريست‎ها ضعيف‏اند و كار ديگرى از دست‎شان برنمى‏آيد. ولى دو نوع ضعف معمولاً اينجا با هم اشتباه مى‏شوند: يكى ضعف سازمان تروريستى در مقابل دشمن، و ديگرى ضعف آن در برابر مردم خودش. همين ضعف دوم ( يعنى ناتوانى سازمان تروريستى از بسيج كردن مردم خودش ) است كه به گزينش تروريسم مى‏انجامد و عملاً همه‎ی گزينه‏هاى ديگر – مانند اقدام سياسى، مقاومت بدون خشونت، اعتصاب عمومى و تظاهرات فراگير – را كنار مى‏گذارد. تروريست‎ها ضعيف‏اند نه به اين جهت كه ضعفا را نمايندگى مى‏كنند، بلكه دقيقاً به دليل اينكه نماينده‎ی ضعفا نيستند، به دليل اينكه نتوانسته‏اند ضعفا را به مقابله و مخالفت پايدار در ميدان سياست بكشانند. تروريست‎ها بدون پشتيبانى سازمان يافته‎ی مردم ِ خودشان عمل مى‏كنند. » (1)
مریم رجوی یک بار دیگر در برابر این سؤال قرار گرفت که سازمان‎اش چه رابطه‎ای با مردم داخل کشور دارد؟ (2) و او در پاسخ به تکرار جعلیات و موهوماتی پرداخت که بیش از 25 سال است توسط این گروه در برنامه‎های تبلیغاتی‎اش، ارایه گردیده است:
« این مقاومت ریشه در میان مردم ایران دارد و بدون حمایت وسیع مردمی قادر نمی بود به بقای خود ادامه دهد. براساس آمار و ارقام دقیقی كه ما در دست داریم 95درصد از مردم مخالف آخوندهای حاكمند و مقاومت ایران دارای شبكه وسیعی در داخل ایران است. »
معلوم نیست که این شبکه‎ی وسیع مقاومت که وی از آن نام می‎برد در شرایطی که مجاهدین حتی از اطفال عشایر عراق برای خود امضاء جمع می‎کنند، کجا هستند که حتی برای اقناع جامعه‎ی جهانی هم که شده لااقل 5 نفر از آنها در برابر سازمان ملل و یا سفارت‎خانه‎های خارجی در تهران جمع نمی‎شوند؟
و یا فقط هنگامی از شبکه‎ی داخلی نام برده می‎شود که مجاهدین در حال ارایه‎ی اطلاعات مورد علاقه و ارایه شده توسط موساد می‎باشند؟!
سال‎ها است که این دعاوی کاملاً ابلهانه جز برای مصرف تبلیغاتی به کار نمی‎رود و در درون مناسبات داخلی مجاهدین اوضاع کاملاً به گونه‎ی دیگری است.
و جالب این‎که دیرزمانی است که مجاهدین با بغض و خشم، از بی‎اعتنایی مردم به خود یاد می‎کنند و رجوی در سرفصل‎های مختلف یادآوری کرده است که انتظار انقلاب امری بیهوده است و مردم را دشمن اصلی خود می‎دانند که به آنها یاری نمی‎رسانند.
این واقعیت که باند رجوی جریانی است که بیش از دو دهه است از صحنه‎ی سیاسی و اجتماعی ایران محو شده و رهبری سازمان با آگاهی کامل به آن اشراف دارد، دو تأثیر بسیار مهم بر سیاست‎های مجاهدین گذاشته و شخص رجوی به‎طور ویژه آن را تجویز کرده است. این دو سیاست عبارت‎اند از:
1- در روابط داخلی، رجوی دستور احداث زندان و شکنجه‎گاه و محدود کردن نیروها را صادر کرد. این کار اگر چه با توجیهات امنیتی نیز همراه بود اما اساس چنین کاری بر این دلیل استوار شده بود که مجاهدین همین تعداد هستند که هستند و باید از ریزش آنها به هر نحو ممکن جلوگیری کرد. به همین علت هم هست که شاهدیم یک عضو معترض را پس از ماه‎ها حبس و شکنجه با این تعهد که حاضر شود دوباره به سر کار خود بازگردد آزاد می‎کنند و یا با ایجاد هراس از زندان و تبعیدگاه و خطرات خارج از تشکیلات مانع خروج آنها می‎شوند. درد ماندگار و عمیق ِ ابتر بودن و نداشتن پایگاه مردمی تا آنجا بر مجاهدین فشار آورد که دست به تشکیل شبکه‎ی قاچاق انسان در کشورهای همجوار ایران زدند و ده‎ها نفر را فریب داده و با زور و نیرنگ به اردوگاه‎های عراق منتقل کردند. واضح است که درک عقیم بودن و بی‎ارتباطی با توده‎ها چقدر باید دامن‎گیر فرقه‎ی رجوی شده باشد که لایه‎های بسیار پایین‎تر از رهبری این گروه نیز، وظیفه‎ی مهار و به‎کارگیری نیروهای قاچاق شده را برعهده بگیرند. (3)
2- در روابط خارجی نیز سال‎ها است با تصریح رجوی، امید به حرکت‎های داخل کشور (ولو حتی به‎نفع سایر جریانات اپوزیسیون و نه الزاماً مجاهدین) امری واهی قلمداد شده و مجاهدین موظف شده‎اند که با دخیل بستن به کنگره‎ی کشورهای غربی از یک‎سو و زد و بندهای پنهانی با هر جریانی که حاضر به حمایت – ولو اندک و ناپایدار – از مجاهدین باشد، فرجه‎ی بقاء برای این فرقه بخرند.
از این رو اظهاراتی مانند آنچه مریم رجوی در این مصاحبه بر زبان می‎آورد، خصوصاً در زمانی که بحران اصلی مجاهدین در اردوگاه اشرف و با موضوع افزایش روند ریزش نیرو رقم خورده است، چیزی نیست جز ریاکاری و نفاق رهبران دار و دسته‎ی رجوی که مسلماً جز زبونی و خفت بیشتر برای آنان به همراه نخواهد آورد.
_____________________________
1- مايكل والتر فيلسوف برجسته‎ی امريكايى و صاحب اثر جنگ‎هاى عادلانه ، ناعادلانه
2- آلدو فوربیچه، مجری برنامه‎ی زاپینگ در رادیو ایتالیا، با طرح سؤالی کاملاً جهت‎دار از مریم رجوی اینگونه پرسیده است: آیا یك رابطه‎ی مستمر میان مقاومت ایران در خارج و مخالفین رژیم ملاها كه در داخل فعالیت می‎كنند وجود دارد؟
اتفاقاً از رهگذر تأمل بر روی رویکرد سراسر تبلیغی از جانب یک رسانه‎ی اروپایی است که این سؤال پاسخ داده می‎شود که چرا مریم رجوی حاضر شده است با یک رسانه‎ی غیرسازمانی مصاحبه کند؟ وگرنه در طی سه سال اخیر مریم رجوی بارها و بارها درخواست رسانه‎های آزاد برای مصاحبه را رد کرده است و تنها با کسانی مصاحبه کرده که دستگاه تبلیغاتی مجاهدین از نتایج آن به نفع مجاهدین اطمینان داشته است!
3- چندی پیش ابوالقاسم رضایی در برنامه‎ی ارتباط مستقیم که برنامه‎ای علنی و رسمی در ارگان ماهواره‎ای مجاهدین است بر واقعیت نداشتن پایگاه مردمی باند رجوی تأکید کرد و صراحتاً اعلام کرد که بیشتر جوان‎ها در ایران آنها را نمی‎شناسند و یا به نام منافق آنها را می‎شناسند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا