صبح جمعه9.2.07 با تعدادی از دوستانم از شهر کلن آلمان به قصد پاریس برای شرکت در کنفرانس مطبوعاتی که در رابطه با فرقه گرایی و ترویسم و خطر آن برای جوامع اروپایی بود، در حال سفر بودیم. ما برای شرکت در این کنفرانس از طرف فعالین حقوق بشردر این کنفرانس دعوت شده بودیم. در مسیر حرکت در ایستگاه قطار در شهر آخن ناگهان با دوست قدیمی آقای دکتر کریم قصیم یکی از اعضایی شورای ملی مقاومت که در سالهای دور با او در پادگانهای مجاهدین آشنا شده بودم، برخورد کردیم. آقای دکتر قصیم در حالی که برای پیدا کردن صندلی خود به اطراف نگاه می کرد، چهره های که برای او تقریبا آشنا به نظر می رسید، توجه او را جلب کرد. او در ابتدا به خاطر گذشت زمان، خوب ما را بجا نیاورد ولی ما طبق رسم و رسوم معمولی و انسانی با او سلام و علیک گرمی کردیم و او هم با متانعت تمام با برخورد خوب با ما احوال پرسی کرد. وقتی که او با برخورد گرم و دوستانه ما مواجه شد، ما را بیشتر بجا آورد ولی خوب بر حسب محدودیتهای که از طرف مجاهدین احساس می کرد، با همان متانعت از ما خدا حافظی کرد و ما به او گفتیم سلام ما را به دوستان دیگر برسان او هم با کمال فروتنی 2 بار گفت: چشم چشم
ولی نکته جالب این بود که بعد از سالها دیدن دکتر آنهم در اروپا حتما برای دکتر خالی از توجه به این موضوع نبود. چرا که ما همیشه دکتر را در عراق دیدار می کردیم اما این دیدار با دیدارهای قبلی که بعد از این همه سال در اروپا او را می دیدم، کاملا فرق می کرد. چه بسا خود این موضوع سئوالات زیادی در ذهن دکتر ایجاد کرده باشد اینکه چرا این افراد زمانی که در پادگانهای سازمان در عراق گوشه ای از کار سازمان را بپیش می بردند، امروز دیگر در آن سازمان نیستند؟
آقای قصیم هر از گاهی در هیئت شورای مجاهدین که نام شورای ملی مقامت را با خود دارد به پادگانهای مجاهدین در عراق سرکشی میکرد. یادم می آید در اواسط سال 1372 دکتر قصیم بعد از برگزیده شدن مریم عضدانلو به ریاست جمهوری شورای مجاهدین توسط رجوی، از شوق گریه می کرد و آن را اتفاق نادر نامیده بود. البته در آن زمان آقای قصیم و خیلیهای دیگر هنوز نمی دانستند مجاهدین در بطن خود چه دارند. به همین خاطر زیاد جای ایراد گیری وجود نداشت اما من با کمال تعجب حیرتم امروزه بخشهای زیادی از عملکرد مجاهدین برای همگان و دنیا به بارزترین شکل پیدا شد و از جمله دکتر کریم قصیم به خوبی می داند که سازمان مجاهدین در عراق با منتقدن خود تحت عنوان مزدوران رژیم دست به چه کارهای زد و فکر می کنم امروز دکتر قصیم و همفکران او در شورا بخوبی میدانند که سازمان مورد علاقه آنها برای خلاص شدن از انتقادات سیاسی که در دررون خود مواجه شده بود، منتقدین خود را به زندانهای خود و عراق با حمایت صدام به بدترین شکل به نابودی محکوم کرده بود.
با دیدن آقای دکتر که با سر وضع مرتب در مسیر پاریس در سفر بود، حدس زدم که شاید او در حال رفتن به پایگاه مجاهدین در اورسورواز مقر مریم عضدانلو باشد. اینجا بود که تمام خاطراتی که در سازمان با آقای رجوی در ارتباط با اعضای شورایی ها داشتم، به یادم آمد که اعضای شورایی را در نشست خودی (نشستهای که توسط رجوی با اعضاء مجاهدین در عراق انجام می شد) به تمسخر می گرفت و می گفت: اینها (شورایی ها)را فقط برای خالی نبودن عریضه در شورا نیاز دارد و فقط پوش قضیه هستند. و باز به یاد نشستهای رجوی افتادم که رجوی از اعضای شورایی خود به عنوان طنز برای نشاط بخشیدن اعضای مجاهدین در نشستها استفاده می کرد و در رابطه با آنها می گفت: اگر سایه مجاهدین برسرشان نباشد، معلوم نیست سر از کجا در می آورند و یا از گرسنه گی می میرند و گوشه نشین کنار خیابانها می شوند.
با مرور به خاطرات گذشته و با توجه به شناختی که از اوضاع مجاهدین و افراد باصطلاح شورایی داشتم، همیشه این سئوال در ذهنم ایجاد می شود اینکه آیا واقعا شورایی ها هنوز متوجه این موضوع نشدند که بقول خانم هشترودی وقتشان در شورا تلف می شود؟ البته من به خانم هشترودی حق می دهم که این سئوال برای شورایی ها مطرح شود. چون اعضای شورا حداقل به بیرون از دنیای سیم خار دار مجاهدین تردد داشتند و می توانستند حداقل حقایق را ببینند. چون تا آنجایی که من با مجاهدین شناخت دارم، مجاهدین در کار آب در هاون کوبیدن سابقه طولانی دارند و تقریبا کارشان با کار یک معتاد زیاد تفاوتی ندارد و باید حالا حالا ها سر خود را بی جهت درد بیاورند و باید امورات شان را به دست طبعیت بسپارند تا به طوری طبیعی به راه خود روند تا چراغ این نسل و این تفکر که جز در اشرف هیچ جایی دیگر یافت نمیشود، سپری گردد چرا که از فرقه ها حتی یک نفرهم بماند، میراث دار است. کم شدن تعداد افراد در فرقه به این معنا نیست که تنها بر اثر تحولاتی واعتراضاتی است که در درون فرقه ایجاد شده است بلکه فقط بخاطر از بین رفتن نسلی از تفکری بود که دیگر تولید نشده است. مریدان واقعی فرقه از فرقه بندرت جدا میشوند بلکه بعد از سالها به صورت طبیعی بعد از اتمام عمرشان به همراه تفکر فرقه ای می میرند.
عصر سخنها و آزادی حریم و حرمت انسان آزاد، آگاه، خواست و اصرار انسان برای آزاد زیستن و آزاد تصمیم گرفتن را دیگر نمی توان از انسان گرفت و نمی توان آن را با فریب و حیله غضب کرد. به همین دلیل است حامیان تفکر غاصب آزادی و اختیار انسان هم نمی توانند برای همیشه در پشت نمی دانستیم و نمی فهمیدیم پیش از این خودشان را مخفی کنند و آتش بیار کسانی شوند که مرزهای خیانت و جنایت را در حق انسانهای که فقط به خاطر خواندن روزنامه و گوش کردن رادیو به سخت ترین شکل مجازات می شدند. لابد آقای دکتر کریم قصیم و هم فکرانش برای خودشان و برای کلاه شرعی گذاشتن بر سرخود توجیهات قانع کننده ای دارند. به هرصورت برای دکتر قصیم و دوستان او آرزو می کنم که هرچه زودتر به آنچیزی که می باید باندیشند تا بتوانند از گذشته خود به مردم و به نسل های آینده پاسخ گو باشند.
علی قشقاوی
22.02.2007