کار کار ِ انگلیسیهاست!
بله این انگلیسا هستند که حکومت ایران را سرپا نگه داشتهاند و نمیگذارند عالیجناب دن کیشوت و سیمرغاش آن را سرنگون کنند!
قبول ندارید! میتوانید با مراجعه به سومین پیام بشارتآور! رجوی به مریم از کم و کیف بیشتر این کار انگلیسا اطلاع حاصل کنید.
لابد هر کس که ذرهای بینش سیاسی و اطلاعات عمومی داشته و یا لااقل از اخبار مطلع باشد، در این کار انگلیسا درمیماند که چرا باید حکومتی را سرپا نگه دارند که خود بزرگترین مدعی و دشمن آن در سطح جهان هستند و علیه هر حرکتاش یک قطعنامه صادر میکنند، و حتی از اینکه سربازانشان راحت نمیتوانند به سرزمیناش تجاوز کنند اینگونه برآشفته میشوند و اتحادیهی اروپا را جلو میاندازند که آن را به شکلهای مختلف تهدید کند.
و لابد این سؤال منطقی خواهد بود که چرا انگلیسا که این همه با این حکومت مشکل دارند و در سرتاسر عالم داد و فغانشان از دست آن به هوا بلند شده است، جایش را با یک گروه مؤدب که طبق خواست آنها عمل میکند، عوض نمیکنند؟ گروهی که نه تنها بازداشت سربازان متجاوز انگلیسی به خاک ایران را محکوم میکند، بلکه دربارهی برنامهریزی شده بودن آن نیز افسانهسرایی میکند!
اما وقتی داییجان میگویند که انگلیسا خودشان آخوندها را نگه داشتهاند که سربازانشان را بازداشت کنند، دیگر جای اما و اگر و چک و چانه زدن باقی نمیماند، چرا که گفتند تلاش برای "تغییر رژیم " یک راه بیشتر ندارد و آن درآوردن نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی است!
اما این همه تلاش و دست و پا زدن از ناحیهی داییجان ناپلئون برای جا انداختن نقش مرموزانه و اسرارآمیز انگلیس که یادآور عوامانهترین استدلالها به هنگام عدم درک پدیدههای سیاسی است، چیزی نیست جز فرار از پاسخ دادن به یک سؤال اساسی که همواره از درون و برون مثل خوره به جان رجوی افتاده است مبنی بر اینکه "سرنگونیای که مدعی آن بودید چه شد؟"
هنگامی که داییجان رحل اقامت در فرنگ افکندند و مسحور دموکراسی غرب شدند و آن را ستودند و روزی 200 عملیات در ایران انجام میدادند* که نه از استرا خبری بود و نه از آیةالله بیبیسی، رادیو فردا، لابی ترتیا پارسی و…
البته این سؤال استراتژیک خود سرفصل انبوهی از سؤالهای دیگر است که البته رجوی با بهمیان کشیدن پای جک استرا، بلر و شیراک و انداختن تقصیر شکستها و بنبست استراتژیک مجاهدین به گردن آنها (پس از آن که دیگر هیچ عضوی از اعضای مژثر مجاهدین باقی نمانده است که بتوان تقصیر این فلاکتها را بهعهدهی وی گذارد و رجوی پس از حذف و طرد و یا جدایی آنان، همهکارهی مجاهدین میباشد) مذبوحانه میکوشد از پاسخ دادن به آنها طفره رود و با باز کردن روزنهی امیدی زیر سایهی قطعنامههای ضدایرانی امریکا و انگلیس و فرانسه برای نیروهای درهم ریخته و فروریختهی محصور در اردوگاه اشرف، همچنان حیات خود را تضمین نماید.
داییجان ناپلئون میکوشد با نقشآفرینی برای انگلیسا و اختصاص دو سوم از بشارتهایش به نیروهای روحیه باخته، سکهی دورو ضرب کند.
از یکسو با سر و صدا و جار و جنجال بهراه انداختن و تحرکات ضدایرانی انگلیس و امریکا را به جیب خود ریختن، مقدمات یک زندگی مرفه و بیدردسر را فراهم آورد و از سوی دیگر از فروپاشی درونی و ریزش نیروها جلوگیری کند.
بیشتر از این هم نباید آن را جدی گرفت، به هر روی هر دو روی این سکه مربوط به زندگی شخصی و چند روز باقیمانده از عمر داییجان میباشد، وگرنه قطعنامهی 1747 که هیچ، 1747 قطعنامه هم که علیه ایران بهتصویب برسد، بازهم بخت داییجان را نخواهد گشود.
ایراندیدبان
____________________________
* نقل به مضمون از مصاحبههای رجوی با مطبوعات غربی در فرانسه