بنام خدای یکتا !
خطاب به سران سنگ دل و بی عاطفه سازمان تروریستی مجاهدین
من سلطان گل ریزان خواهر بزرگ عباس گل ریزان هستم. زمانی که عباس کودک بود، مادر ما به رحمت خدا رفت و با چنگ و دندان عباس را بزرگ کردم چون تنها برادر من بود. زندگی ما به سختی می گذشت. وقتی عباس 18 ساله شد تصمیم گرفت برای دفاع از وطنش به خدمت سربازی برود. من مخالف بودم و اصرار او باعث شد به خدمت سربازی برود. یک روز به ما خبر دادند که عباس در جبهه اسیر شده است. من و خواهران کوچکترم از خبری که به ما دادند خشکمان زد! نمی دانستیم چکار کنیم. کم و بیش نامه هایی از طرف عباس به دست ما می رسید و منتظر روزی بودیم که عباس به همراه ما بقی اسیران آزاد شود و به وطن خودش برگردد. جنگ تمام شد و تمامی اسیران به وطن برگشتند ولی عباس در بین اسیران نبود! من نگران شدم و با خودم گفتم نکند عباس در اُردوگاه های عراق از بین رفته است. خیلی پیگیری کردم و در نهایت جوابی که به من داده شد: مجاهدین عباس را با فریب به پادگان اشرف (مقر مجاهدین) منتقل کردند و دسترسی به او غیر ممکن است .
عباس چندین سال است با من تماسی نگرفته است. سال گذشته عکس برادرم عباس را به من نشان دادند. او را نشناختم! خیلی شکسته شده بود . ای سران شکنجه گر سازمان تروریستی مجاهدین از جان برادر من چه می خواهید؟ چرا او را زندانی کرده اید؟ شما چه دشمنی با مردم ایران دارید؟ خداوند از شما نگذرد که ما را داغدار کردید. چندین سال است به برادرم اجازه نمی دهید تماسی با ما بگیرد. شما خودتان را انسان می نامید؟ در ایران یک زندانی حق دارد با خانواده خود دیدار کند . شما از جلاد هم جلادترید .
آقای عبدالرضا قلعه ای :
خواهر عباس حرفهای دلش را زد و در واقع حرف دل مرا هم زد . اینها که دم از آزادی می زنند، کدام آزادی؟ اگر اینها واقعا می گویند ما آزادی داریم ،اجازه دهند عباس یک تماس با ما بگیرد و یا یک نامه برای خانواده اش بنویسد . سران سازمان مجاهدین ظلم بزرگی به ما کردند. خیلی از پدر و مادرها چندین سال در حسرت دیدن فرزندانشان هستند. آدم تا چه اندازه می تواند ظالم باشد و ظلم کند و انسانها را به اسارت بگیرد! من فقط امیدوارم خداوند در آینده نزدیک سازمان تروریستی مجاهدین را نیست و نابود کند و انتقام ما گرفته شود .
سلطان گل ریزان و عبدالرضا قلعه ای