خدمت برادرم حسن ابراهیمی
سلام امیدوارم که حالت خوب باشد. در یک فضای آزاد دارم برایت این نامه را مینویسم، نه کسی بالای سرم ایستاده و نه کسی نامه ام را چک می کند. تازه دارم معنی و مفهوم آزادی را میفهمم. نزدیک به دو سال است که از شما خبری ندارم. همش در این فکر هستم که در حال حاضر در اشرف به چه شکل امورات زندگی خودت را طی می کنی. من و شما 18 سال تنگاتنگ کنار هم در اشرف بودیم. رابطه من و شما طوری بود که همه می گفتند هردوی اینها یک تن واحد هستند و جدائی ناپذیرند. اگر یادت باشد سال 80 نشست طعمه، رجوی شمشیر را برعلیه ما از رو بسته بود. دوستی ما بعد از آن نشست کمرنگ شد. به درون خودمان که مراجعه می کردیم یک تن واحد بودیم. از ترس سران فرقه که مبادا بلائی سر ما بیاورند دورا دور باهم سلام علیک می کردیم. در سازمان این رسم است که هیچکس نباید دوستی داشته باشد. میدانی که قانون اشرف با تمام قانونهای دنیا فرق میکند. تجربه ای که 18 سال در اشرف داشتیم. سران فرقه و خود شخص رجوی. ما که اسراء پیوسته بودیم عددی برای آنها محسوب نمی شدیم. نگه داشتن ما تحت عناوین مختلف و شکنجه روحی که به ما می دادند که ما را در اشرف نگه دارند و از ما سوء استفاده سیاسی می کردند فقط در جهت منافع خودشان. در اشرف که بودیم مینیمم آزادی را به ما نمیدادند که حتی فکر کنیم از طرفی دیگر ادعای آزادی هم می کنند.
فی الواقع ما قربانی فرقه رجوی شدیم و یا بهتر بگویم بهترین دوران زندگی خودمان را فدای قدرت طلبی رجوی کردیم. باهم سرکار می رفتیم بدون چشم داشت کار میکردیم ولی متأسفانه هیچ بهائی برای ما قائل نمی شدند. فقط حرفهای پوشالی و بی محتوا تحویل ما می دادند. حسن برادر عزیزم خیلی دلم می خواهد در آینده نزدیک به وطن برگردی و مابقی عمر خود را آزاد کنار خانواده ات به زندگی ادامه دهی. در فضای آزاد و نه در حصار بسته. انجمن نجات یکی از کارهای مهم را که مستمر دنبال می کند آزاد کردن حسن و حسن های دیگر از این فرقه است. حرف زیاد است و بیشتر از این وقت تو را نمی گیرم. سلام مرا به غلام بنی فرزین، علی باغبان، یحیی مرادپور وسایر دوستانی که با ما دوست بودند برسان.
به امید دیدار در آینده نزدیک