آقای کریم خان
دادستان دیوان کیفری بین المللی
با سلام و احترام
اینجانب عین الله شعبانی متولد 1346 در جنگ عراق علیه ایران از ناحیه پا بر اثر اصابت گلوله زخمی و به اسارت نیروهای عراقی در آمدم. در اسارت توسط نیروهای نظامی عراقی بسیار مورد بد رفتاری قرار گرفتم و برای مداوای من هیچ اقدامی نمی کردند. شرایط در اردوگاه اسرا در عراق فوق العاده سخت و طاقت فرسا بود و هر روز مرگ را مشاهده می کردیم.
تا اینکه متوجه شدم نیروهای سازمان مجاهدین خلق به اردوگاه مراجعه می کنند و عنوان می دارند که اگر هر کس از اسرا راضی باشد تا به نزد آنها برود هم مداوا می شود و هم در مدت کوتاهی به خارج خواهد رفت. من هم مانند تعداد دیگری از اسرا فریب وعده های مسئولین سازمان مجاهدین خلق را خوردم و نیروهای عراقی مرا با برانکارد تحویل نیروهای سازمان در اشرف دادند. البته بعدا مشخص شد که این شعارها دروغی بیش از طرف مسئولین سازمان مجاهدین خلق نبود .
من مدت بیست و سه سال در داخل مناسبات سازمان مجاهدین خلق حضور داشتم. یعنی از سال 1367 تا سال 1390 در قرارگاه اشرف بودم. بعد از مدتی متوجه وعده های دروغین مسئولین سازمان مجاهدین خلق شدم و قصد خروج داشتم که این مسئله را با مسئولین سازمان در میان گذاشتم ولی با برگزاری نشست های جمعی مرا آماج فحش و ناسزا و تهدید قرار دادند. به من گفتند که مرا همین جا در اشرف سر به نیست و دفن می کنند و کسی خبردار نمی شود. به این ترتیب من را از تصمیمی که گرفته بودم پشیمان نمودند. من متوجه شدم که اگر در خصوص خواسته ام مبنی بر خروج از اشرف و بازگشت به ایران ادامه دهم معلوم نیست چه بلایی بر سرم خواهند آورد و به همین خاطر از روی اجبار در مناسبات ماندم.
بعد از سقوط صدام حسین و مراجعه خانواده ام برای ملاقات به قرارگاه اشرف متوجه دروغ های مسئولین سازمان شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به هیچ قیمتی نباید در مناسبات باقی بمانم و در سال 1390 از اشرف فرار نموده و خودم را به نیروهای عراقی معرفی نمودم.
سازمان مجاهدین خلق مرا از حق ازدواج محروم نمود. در تشکیلات اعضا تا پایان عمر حق ازدواج و تشکیل خانواده ندارند. اعضا حق خروج و جداشدن هم نداشتند. هر زمان هر کس خواهان جدایی می شد در نشست های جمعی مورد تهاجم و شکنجه روانی و حتی جسمی قرار می گرفت.
در مدتی که در سازمان بودم حتی اجازه یک تماس تلفنی با خانواده ام را به من ندادند و خانواده ام هیچ خبری از من نداشتند و وقتی هم عنوان می کردم که حداقل یک تماس تلفنی با پدر یا مادرم داشته باشم میگفتند باید عاطفه نسبت به خانواده را در درون خودتان بکشید و خانواده کانون فساد است و شما نباید تا آخر عمر خانواده ای داشته باشید و خانواده شما رجوی ها می باشند و تمام عواطف باید نثار رهبر فرقه شود.
من بیست و سه سال از عمرم را در سازمان مجاهدین خلق در عراق به بیگاری گذراندم. آنان حتی برای کارهای سختی که سالیان برایشان انجام دادم پولی به من پرداخت نکردند. من در طی حضور در سازمان مجاهدین خلق بارها جانم را به خطر انداختم اما نهایتا دست خالی مجبور شدم از سازمان فرار کنم.
من از سران سازمان مجاهدین خلق شکایت دارم که به چه حقی 23 سال از دوران زندگی من را با فریب و با اجبار در مناسبات خود تلف کردند؟ به چه حقی اجازه ندادند که حتی یک تماس تلفنی با خانواده ام داشته باشم و آنان را از نگرانی خارج کنم؟ به چه حقی سعی کردند که من را از حق ازدواج و تشکیل خانواده و داشتن فرزند محروم کنند؟ سازمان مجاهدین خلق فرقه ایست که فقط کسانی که تجربه کرده باشند متوجه عمق جنایات مرتکب شده در آن می شوند.
من همچنین حاضرم در هر دادگاهی شهادت بدهم که آنان در مناسبات شان جنایت علیه بشریت کرده اند و پایه ای ترین حقوق انسانی اعضا را زیر پا گذاشته اند.
با تشکر و احترام
عین الله شعبانی
بابل – مازندران – ایران