یک سری کتاب هایی به اسم کتاب آرشیو در کتابخانه مجاهدین موجود بود که تمام جنایات آمریکاییها در کتابها ثبت شده بود و بایستی ما کتابهای آرشیو را مطالعه می کردیم و با جنایات آمریکایی ها در ویتنام و … آشنا می شدیم. زمانی که آمریکا صدام را سرنگون کرد و آمریکایی ها حفاظت پادگان اشرف را بر عهده گرفتند، مواضع سازمان تغییر کرد. سید الرئیس جای خود را به امریکایی ها داده بودند و مسعود رجوی و سازمانش قرار بود این بار بشوند مزدور امریکایی ها!
در نتیجه این کتاب های آرشیوی هم باید جمع می شد. از طریق یکی از دوستانم مطلع شدم که همچین چیزی در برنامه است. طی فرصتی مناسب به کتابخانه رفتم و یکی از این کتاب ها را برداشتم و با خود بیرون آوردم.کتاب را در کمد شخصی ام جاسازی کردم. یکی دو ماهی گذشت و من اصلا به سراغ کتاب نرفتم. ترس آن را داشتم که برایم دردسر شود. یک روز مرا برای کاری به مقر دیگری فرستادند. بعد از ظهر که به مقر برگشتم درب کمدم را باز کردم که وسایل فردی خودم را بر دارم متوجه شدم که کمدم بازرسی شده است و کتاب آرشیو که پشت لباسهایم مخفی کرده بودم را برداشته بودند. با خودم گفتم بهتر است سکوت کنم تا ببینم با من می خواهند چکار کنند.
بعد از دو روز مسئول مقر که زنی بنام مرضیه بود مرا خواست. وارد اتاق کار او که شدم عباس داوری و چند تا از کادرهای فرقه نشسته بودند. به من گفتند بشین. عباس داوری شروع کرد به حرف زدن و گفت: کتاب آرشیو در کمد فردی تو چکار می کند؟! به نفع سازمان بود که ما تمام کتاب های آرشیو را در پادگان اشرف جمع کنیم. سئوال من این جاست کتاب در کمد تو چکار می کند؟! من به آنها گفتم شما به چه اجازه ای درب کمد مرا باز کردید که در جواب شنیدم ما هر کاری دلمان می خواهد می کنیم! من گفتم آرشیو را می خواستم مطالعه کنم. که در جواب به من گفتند چرا در کتابخانه مطالعه نکردی؟ من هم گفتم ترس شما از چیست؟ شما که دشمن آمریکاییها بودید چی شد که الان آمریکاییها شدند دوست! این را که گفتم کادرهای فرقه شروع کردند به مزخرف گویی. یکی می گفت اول موضع خودت را مشخص کن با مایی یا بر مایی؟ دیگری می گفت برادر رحمان این مزدور است و پرونده تشکیلاتی خوبی در سازمان ندارد. من نمی دانم چرا سازمان این همه سال این را تحمل کرده و یکی دیگر می گفت آرشیو را می خواسته به عنوان سند تحویل آمریکاییها بدهد و بگوید که سازمان دشمن شماست و …
نزدیک به سه ساعت نشست طول کشید! در ادامه عباس داوری گفت تو می بینی سازمان دستش زیر تیغ است به جای اینکه مرحمی باشی روی زخم ما نمک می پاشی. اصلا می دانی ما به این نتیجه رسیدیم که خیلی وقت پیش بایستی تو را تعیین تکلیف می کردیم که این همه دردسر از بابت تو نداشته باشیم! ما می خواهیم به تو مسئولیت بدهیم و یک مجاهد تمام عیار از تو بسازیم و در انقلاب مریم ذوب شوی و روی برادر و خواهر را سفید کنی! مدتی گذشت و از فرقه رجوی فرار کردم و با این کارم روی رجوی و زنش را سفید کردم.
فواد بصری