روزهای پیش روی فرقه رجوی، ایام دردآوری برای این فرقه بشمار خواهد رفت. فرقه ای که نه تنها میانگین سنی اعضایش بسیار بالارفته و هر هفته شاهد مرگ ناگهانی یکی از آنان است بلکه در سالهای اخیر حامیان خارجی اش را که اغلب پیر و پاتال های بجامانده از دوران قرون وسطا بودند از دست داده است.
شاخص ترین آن ها جان مک کین آمریکایی بود که با آن شعار تخیلی ما بر سر ایران بمب بمب بمب میریزیمش هم نواترین سیاستمدار خارجی با فرقه رجوی بشمار می رفت. اما اکنون احتمالاً استخوانهایش هم در قبر تجزیه شده است.
عاصمه جهانگیر، دیوید ساسولی، اتو برنهارد و حالا هم دیوید کیلگور دیگر حامیان رجوی بودند که هر کدامشان تخیل سرنگونی را در ذهن پوسیده رجوی ها می پروراندند اما هر یک پس از دیگری روانه جهنم شدند.
زنده هاشان هم که یک به یک و بعضاً مانند جان بولتن سبیل کلفت با فضاحت تمام از دور قدرت خارج می شوند و یا آن رودی جولیانی پول پرست که اگر جمهوری اسلامی ایران هم بخواهد او را بخرد بشرط آن که پول خوبی به او بدهد همین حرف هایی که تا به حالا ضد جمهوری اسلامی ایران می زد را کتمان و مشابهش را بر علیه رجوی ها نشخوار می کند.
نه خیانت ها و جنایت های سران فرقه، نه لابی ها و تریبون های پولی خارجی، هیچ کدام تا به امروز کمکی به رجوی برای بهبود شرایطش نکرده است. شاید منافع و منابع مالی آن ها را اندکی مساعد تر کرد اما هیچ کدام زمینه سرنگونی را فراهم نساخت و لذا با رویه مرگ های پیش رو با آن هجم زیاد نفرات سالخورده و بیمار در درون اعضاء و هواداران فعال فرقه، تشکیلات عنکبوتی منحوس رجوی بدون نیاز به هزینه اقدامات نظامیِ مشابه آن چه در عراق بر سرشان آمد، بطور طبیعی درحال انحلال تدریجی می باشد و اضمحلال آن در آینده ی نزدیک محتوم است.
اما آنچه تاسف بار است سرنوشت تاریک فرزندانی از بطن جامعه ایران است که اسیر امیال شیطانی مریم قجر و مسعود رجوی شدند و عمر و جوانی شان را تلف کردند و در تلاش برای هدفی پوچ و البته خیانتکارانه، زندگی خود را تباه ساختند.