در هشتمین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ دیداری از سوی انجمن نجات استان آذربایجان غربی با آقای بیرامعلی پدر و اقای لطیف برادر علیرضا نمازدوست گرفتار در اردوگاه فرقه رجوی در آلبانی در محل کار ایشان صورت گرفت تا در یک گفتگوی دوستانه و صمیمی حامی خانواده های زجرکشیده از فرقه رجوی بوده و با نشستن پای صحبت این عزیران تا حدودی باعث دلگرمی آنها و خانواده محترم شان باشند.
آقای لطیف نمازدوست در بازار ارومیه یک مغازه فرش فروشی دارد و مانند سایر انسان های پرتلاش سعی می کند روزی حلال بر سر سفره خانواده خود ببرد. در دل بازار ارومیه با رنگ های فراوان و در هم آمیخته مغازه ای کوچک ولی با صفای آقای نمازدوست خود نمایی می کند که سالهاست منتظر رسیدن فردی هستند تا با آزادی او دل خانواده و پدر پیرش شاد شود.
آن شخص آقای علیرضا نماز دوست می باشند که فرقه رجوی از سال ۱۳۶۴ تا به امروز او را از خانواده اش جدا کرده و اکنون نیز در کشور آلبانی گرفتار این فرقه می باشد.
سالهاست این خانواده سعی می کنند تا با علیرضا به دور از هر هیاهویی ارتباط برقرار کنند و آزادانه با او صحبت کنند اما رهبران مجاهدین به شدت مانع از این ارتباط شده و خانواده وی بویژه پدر پیر وی در ایران موفق به دیدار وی نشده است. تصور اعضای گرفتار در فرقه رجوی از خانواده هایشان تصورات همان ۴۰ سال پیش است که آنها را ترک کرده اند و در ذهن خود آنها را همچنان در همان ظاهر پیشین تصور می کنند اما غافل از اینکه زمان، جوانی آنان را گرفته و غم دوری فرزندانشان که اکنون در کمپ فرقه رجوی اسیر هستند آنان را پیر کرده است.
پدران و مادران زیادی هستند که سالهاست منتظر فرزندشان هستند تا با آنها تماس بگیرند یا آنها را ببینند ولی تعدادی از آنها متأسفانه در این سالها در حسرت دیدار فرزندشان دار فانی را وداع گفته اند.
آقای لطیف نمازدوست با اشاره به پدرش می گوید: زمانیکه علیرضا نزد ما بود پدرم سرحال و بانشاط بود اما امروز همچنانکه می بینید کمرش خمیده و دائما سراغ علیرضا را از ما می گیرد و امیدوار است روزی او را ببیند. در میانه صحبت های آقای لطیف نمازدوست پدرش می گوید: فرقه رجوی پسرم علیرضا را از ما دزدید و هیچوقت اجازه نداد تا ما او را ببینیم. حتی نمی توانم بگویم او زندانی است. چرا که زندانیان آزادی های بسیار بیشتری نسبت به اعضای دربند فرقه رجوی دارند و حداقل خانواده های آنان اجازه دارند که فرزند زندانی شان را ملاقات کنند. اما فرقه رجوی چیز دیگری است.
بعد از صحبت های آقای بیرامعلی نمازدوست آقای لطیف ادامه داد: چند سال پیش بسیار امیدوار بودیم که تا زمانی که علیرضا هنوز جوان است برای آینده خود فکری بکند و خود را از این فرقه آزاد سازد اما نمیدانم چه چیزهایی در مجاهدین به آنها تحمیل می شود که آنها از بیرون آمدن از فرقه هراس دارند.
البته طبق اخباری که از آلبانی می شنویم افرادی هستند که به تازگی از سازمان بیرون آمده اند و برای خود زندگی آزادی را فراهم ساخته اند و حتی بعضی از آنها نیز ازدواج کرده اند.
او خطاب به برادرش می گوید: برای شروع زندگی خوب هیچوقت دیر نیست تو هم باید مانند سایر انسان ها یک زندگی ایده آل داشته باشی و این هیچ وقت میسر نمی شود مگر تا زمانی که خودت بخواهی و از این فرقه جدا شوی. هیچ خانواده ای بدی فرزندش را نمی خواهد و تا زمانی که در توان دارند از او حمایت خواهند کرد. مجاهدین نه تنها جسم افراد را دزدیده اند بلکه آنها را از موهبت داشتن ذهن زیبا نیز محروم کرده اند. خلاصه آرزوی ما خانواده ها این است که شما در تندرستی و صحت کامل باشید تا روزی که بتوانیم همدیگر را ببنیم و در آغوش بکشیم.
در انتها نیز آقای لطیف نمازدوست گفتند: ما همچنان برای آزادی علیرضا از چنگ فرقه رجوی امیدواریم و هر روزمان را با آمدن او آغاز و به پایان می بریم.
همه ما بهتر می دانیم این فرقه رجوی بود که سالهای جوانی فرزندان ما را تباه ساخت. سران فرقه با دادن امید های واهی برای آینده بهتر از یک طرف و ترساندن اعضا از خارج شدن از اشرف از طرف دیگر آنان را مجبور به ماندن در آن اردوگاه کرده است. امیدواریم قبل از اینکه زمان دیر بشود و عمر آنان به پایان برسد حداقل برای چند صباحی از نعمت آزادی در بیرون از حصارهای این فرقه استفاده بکنند.