جناب آقای حجت الله افلاکی کارشناس ارشد تاریخ
(بر اساس کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی اثر دکترمسعود بنی صدر)
الف: نگاهی به برخی ویژگی های ساختاری فرقه ای
اگر به تعریف هایی که از یک فرقه ارائه شده است و یا به اهداف تشکیلی فرق و ماهیت و ساختار آنها چه از لحاظ تئوری و چه عملی و نمونه های رایج آن در طول تاریخ توجه گرد مشخص می شود که دسته ای از ویژگی ها در تمامی فرقه ها مشترک هستند و در حقیقت شناسه و ماهیت اصلی و بلکه وجه تمایز یا به عبارت بهتر مرز جدایی فرقه ها و نحله ها را از ملل و ادیان و مذاهب الهی تشکیل می دهند (بنابر تقسیم شهرستانی در ملل و نحل، ملل شامل ادیان و مذاهب الهی است و نحل مکاتب انحرافی ساخته و پرداخته افراد و گروه های بشری)و فرقه ها برای شکل گیری انسجام و رسیدن به اهداف خود به این خصایص ممتاز می گردند که البته بخشی را خواسته و اگاهانه انتخاب می نمایند و برخی را نیز ناخود آگاه و از روی اجبار دارا می شوند و در طول حیات خود به سمت رشد و تشدید این ویژگی ها پیش می روند و جالب این است که حتی در دوران افول و حضیض فرقه نیز این روند حتی با شتاب بیشتری ادامه دارد.
از زمره این ویژگی ها و نخستین آنان می توان به عقاید , آداب , احکام و به طور کلی آموزه ها و عقاید و نظریات ویژه و منحصر به فردی اشاره نمود که یک فرقه را از دیگر فرق و حتی بدنه و توده جامعه متمایز و مرزبندی می نماید که البته این بخش توسط پایه گذاران و رهبران و مغزهای متفکر فرقه به شکل کاملا آگاهانه انتخاب و تعیین می گردد.
مواردی نیز وجود دارد که هدف برخی از پیشوایان فرقه ای , بنیان نهادن نحله و فرقه خاصی در نظر نبوده و به زعم خود به دنبال انجام اصلاخات و رفورم در مذهب , تفکر و توده غالب و عام یک جامعه بوده و حتی در این راستا و در آغاز ادعای نو اوری نیز نداشته اند اما به مرور با گسترش اجتهادها و استباط های نوین فکری و معرفتی , جمع خور را از دیگران متمایز و به فرقه ای جدا تبدیل کرده و دیگران نیز به جبهه گیری متقابل فکری و اجتماعی در برابر آنان پرداختند.
ویژگی دیگری که شاید در اصل و اساس در تعریف های یک فرقه وجود نداشته باشد اما در عمل از لوازم اصلی آن بشمار می رود , وجود عنصر " سرسپردگی " و اطاعت مطلق و کورکورانه مریدان نسبت به مقام شیخ , مراد , رهبر و یا قطب می باشد که با اندکی مطالعه در تاریخ غرقه های مذهبی , اجتماعی سیاسی می توان با این واقعیت پی برد و جالب است که دانسه شود این سرسپردگی نه تنها مورد انکار و خدشه افراد فرقه نیست و از ذکر آن دچار مذمت و احساس نقصان نمی شوند بلکه از آن به افتخار و سر بلندی یاد کرده و مریدی و عضویت در فرقه و باعث سعادت و نجات و انسجام جمع خویش می دانند و به قول معروف خویشتن را چون گوسفندانی می انگارند که رهبر فرقه با چوپانی از خطر گرگ و گم گشتگی و هلاکت حفظ می نماید.همانطور که گفته شد تاریخ فرقه ها شاهد به ویژگی اخیر و همچنین ویژگی نخست می باشد و به عنوان مثال می توان به ساختار و رفتارهای فرقه ای صوفیه , اسماعیلیه نزاری الموت (پیروان حسن صباح) , اسماعیلیه پیرو آقاخان محلاتی (اسماعیلیه فعلی ساکن در ایران , تاجیکستان , هندوستان و برخی نواحی انگلیس و افریقا) اشاره نمود که عنصر سرسپردگی و عقاید منحصر به فرد مهمترین ویژگی لاینفک آنان می باشد و برای مثال پیروان آقاخان محلاتی هر سال معادل وزن او به وی طلا یا الماس هدیه می نمایند (مجله اشپیگل , 1949 میلادی ,شماره 29 و شماره 33).
ساختارهای فرقه ای ویژگی های دیگری نیز دارد که یا زاییده دو ویژگی ذکر شده در سطرهای قبل است و یا لازم آنها , از جمله اینکه در فرقه افراد به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم می گردند به طوریکه افراد غیر خودی کاملا بیگانه و حتی گمراه و فاقد ارزش شمرده می شوند و دیگر آن که افراد عضو فرقه موظف به رعایت کامل عنصر "سرپوشی " یا " حفظ اسرار " از نامحرمان یا همان افراد بیگانه می باشند و به همین جهت هرگز دیگران را به محافل خصوصی خویش راه نمی دهند و مطالبی را که اسرار می نامند به دیگران نمی گویند که شاید بخش اخیر بر همگان واضح باشد چنانچه صوفیان کمتر حاضر می شوند افرادی وی را به محافل ذکر و سماع و حال " خویش راه دهند و صفا " را که نوعی دست دادن مخصوص می باشد منحصر به خود می دانند و در دوران آغازین پیروزی انقلاب اسلامی هم نیروهای چپ به شکل خاصی با هم دست می دادند که آن را دست دادن انقلابی در برابر دست دادن طاغوتی می نامیدند و یکدیگر را رفیق و برادر صدا می زدند و حتی لباس های جدا از جامعه همچون اورکت و… می پوشیدند و اسماعیلیه و دیگر فرقه ها نیز تعلیمات را منحصر به افراد خودی می دانند و نه بیگانگان اکنون و با عنایت به وجود رفتارهای خاص و غیر متعارف (رجوع شود به تاریخ سازمان و همچنین مقالات مختلف راجع به شورای ملی مقاوت ایران) در بسیار و بلکه تمامی فرقه ها , لازم است این ویژگی ها در سازمان مجاهدین خلق ایران بررسی گردد تا بتوان بهتر و با نگاهی تطبیقی به وجود یا عدم چنین ویژگی هایی در آن گروه سیاسی پی برد از سوی دیگر میزان تطبیق آن را نیز با یک فرقه با ویژگی ها و لوازم است بررسی نمود.
ب- رفتارهای فرقه ای سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران را می توان دارای دو وجهه درونی و بیرونی دانست که گاه درون آن با وجهه بیرونی بسیار در تفاوت و گاه تناقض است و این نکته , مسئله داری است که اکثر اعضای سابق سازمان به ان اشاره نموده اند و پا فشاری سازمان بر اصل راز داری و امانت که همان حفظ اسرار است شاهدی به این موضوع می باشد که علاوه بر مسائل امنیتی اهمیت دارد چرا که سازمان مجاهدین خلق ایران تنها یک گروه چریکی و مبارزاتی و حتی سیاسی نیست بلکه با ارائه افکار خاص و نوعی نگرش و تلقی مخصوص به خود از اسلام و دیگر مقوله های مکتبی و فرهنگی ] خود را گروهی فرهنگی , مکتبی , مذهبی , اجتماعی و ارائه دهنده شیوه های اشلاح گرایانه و نجات بخش برای زندگی و حیات معنوی و مادی انسانی نیز می داند لذا حفظ اسرار در سازمان تنها مربوط تنها مربوط به مسائل امنیتی نیست بلکه بسیاری از تعالیم , افکار و رفتارهای درونی سازمان همچون انقلاب ایدئولوژیک نیز به شکلی کاملا مسکوت و پنهانی گفته و عمل می شود تغییرات پی در پی در تفکر و رفتارهای درونی سازمان مجاهدین خلق که نزد آنان به انقلاب های ایدئولوژیک موسوم است , تاکنون مهمترین راهکار و وسیله ای بوده که این گروه را به سمت یک فرقه و آن هم از نوع فرقه های بسیار بسته یا دارای " کاست مطلق " سوق داده و توانسته است اسن ساختار فرقه ای را در مواجهه با بسیاری از تحولات خارجی و درونتا حدودی حفظ و فوق العاده تشدید نماید
به نظر می رسد انقلاب های ایدئولوژیک که توسط مسعود رجوی ریاست سازمان مجاهدین خلق طراحی و به صورت بندهای مجزا از هم در طول بیش از دو دهه از فعالیت سازمان علیه جمهوری اسلامی ایران اجرا گردید , در بسیاری از موارد بدون برنامه ریزی و هدف مشخص تنها برای توجیه رفتارهای کادر رهبری و یا مقابله با حوادث پیش امده صورت گرفت و اصلا دارای صبغه ایدئولوژیک و فرهنگی نبود و البته برخی از بندها نیز با برنامه ریزی و هدف مشخص و در موارد خاص ارائه گردید و در مجموع این انقلاب های ایدئولوژیک بستر فرآیندی تبدیل سازمان مجاهدین خلق به یک فرقه خاص فکری و حتی مذهبی بود و مسعود رجوی را از دبیر یا رئیس یک حزب یا سازمان سیاسی یا گروه چریکی به رهبر عقیدتی ارتقاء داد و همسر او نیز به لقب مادر ایدئولوژیکی مجاهدین خلق ملقب نمود (- چه باید کرد، ص 178- 172 و 193 – 188 و ضمنا این تذکر لازم است که مسعود در اطلاعیه و سخنرانی های عمومی نیز به خود لقب رهبر عقیدتی می دهد و همچنین رجوع شود به بنی صدر , مسعود خاطرات یک شورشی ایارنی , ص 375) و در این جا به برخی از راهکار های سازمان در این زمینه اشاره می شود:
1- انقلاب های ایدئولوژیک مرتبط با زنان و روابط آنان با مردها
روند تبدیل شدن مریم قجر عضدانلو همسرش مسعود رجوی که (موسوم به مریم رجوی) مادر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق روندی بسیار جالب و خاص می باشد که خود از بندهای انقلاب ایدئولوژیک است و در آن فراِیند فرقه سازی کاملا مشهود است و به همین جهت در اینجا قابل ذکر می باشد و ضمنا بایستی توجه نمود که این قضیه خود دارای سریال یا بخش های متعددی از انقلاب های ایدئولوژیک است که در طول چندین سال و در طی نشست های مختلف درونی که گاه به دو ماه و آن هم با ساعت کاری همه روزه 14 تا 16 بعد از ظهر می رسید (خاطرات یک شورشی ایران , ص 478) انجام یافته است.
بندهای انقلاب هایی که مریم رجوی را به مادر ایدئولوژیک تبدیل ساخت و نتایج گوناگونی داشت از زمره این مه از میان زنها تنها می تواند در جمع مردها حاضر شود چرا که به همگان محرم و بلکه مادر آنا است و مسعود رجوی نیز نه تنها رهبر عقیدتی است بلکه دارای منصب امامت تشیع می باشد که بواسطه انقلاب کردن می توان آن را در قلب خود دید و هیچ ارزشی چز عشق به رهبری و صداقت با او و اطاعت محض از او وجود ندارد و مادام که آنها در قلب فرد باشد حتی عکس آنان نیز در میان دشمن می شود تا به صورت شفاف تر و جزیی تر قابل بررسی باشد (خاطرات یک شورشی ایران , ص 375,236,242,478,428,و…)
– انقلاب جنسیت با هدف دور ساختن انسان از تمایلات جنسی. زیرا به دلیل این تمایلات مردها نخست زن را به صورت یک کالا می بینند و سپس انسان و زن ها نیز با خود نمایی نظر آنهارا جلب می کنند و لذا برای مقابله با بحران جنسیتی در سازمان که به نظر مسئولان آن در طول سال های اخیر و علی رغم جدایی زنان از مردان تشدید گردیده بود، این انقلاب اجرا گردید و راهکارهای عمده آن جدایی کامل زنان از مردان تا حد مطلق بود و لذا هیچ زن ویا مردی حق نداشت در جمع یکدیگر ولو در کنفرانس یا همایش حضور یابد و یا حتی در ساعت متعلق به یکدیگر در محوطه پادگان اشرف قدم بزند و حتی نشستن یک مرد بر روی صندلی که قبلاً یک زن روی آن نشسته بود ممنوع می گشت و تنها مریم رجوی از این قاعده مستثنی بود. (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص379)
– جنسیت قبر انسان می باشد و مجاهدین باید از آن خارج شوند و از راه های این خروج علاقه بر آنچه در بند قبل ذکر گردید، دادن امضای معصیت به مریم و مسعود بود و این که همه افراد معصیت کارند و گناهکار، همسران بایستی عفریته نامیده می شدند و همخوابگی و زندگی با آنان استفراغ (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص345-342) و جالب اینکه چنین القاب و راهکارهایی تنهاغ انتزاعی و تشریفاتی نبود بلکه در تمامی نشست ها مسعود رجوی و حتی مسئولان پایین تر عملا و علنا گفتار و رفتارهای توهین آمیز این چنینی را نسبت به نیروهایی که گاه دارای تحصیلات دکترا و رتبه نمایندگی شورای ملی مقاومت در کشورهایی همچون ایالات متحده آمریکا نیز بودند به کار می بردند و برای مثال هنگامی که دکتر مسعود بنی صدر نماینده شورا در امریکا خواست صحبت کند مسعود رجوی ین عبارت را به کار برد "یک مرد مرده ای از اعماق قبرش می خواهد حرف بزند" و در هر حال از ویژگی های مهم این بند از انقلاب همان امضای معصیت بود یعنی این که افراد نه تنها گناهکارند بلکه گناهان مسعود رجوی را نیز به عهده می گیرند و تنها اوست که معصوم است و لذا بایستی در همه چیز به او و مریم اتکا نمود و چون کسی لیاقت شناخت مسعود را ندارد بایستی این مسیر را با کمک مریم به ثمر رساند زیرا او تنها کسی است که مسعود را شناخته و درک کرده و به همین جهت بایستی با اتکای به مریم و از طریق او با پاهای او و مسعود راه رفت نه پاهای خود، زیرا مبارزه علیه جمهوری اسلامی تنها سیاسی نیست بلکه ایدئولوژیکی نیز می باشد و مداخله مریم برای شناخت رجوی و شناخت عشق او به خدا و خلق و نفرت او از (امام) خمینی و حکومت او، حیاتی بود. زیرا او تنها عضو ایدئولوژیکی در سازمان بود. (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 9-347-354و 4- 333)
در حقیقت هدف از تمام انقلاب های ایدئولوژیک، رساندن افراد عضو به حد اعلای سرسپردگی یعنی اساسی ترین عنصر قوام و تداوم ساختار فرقه ای بود و به همین جهت چنین مسایل و بندهایی مطرح گردیده است و سرسپردگی میزان و معیار ارزندگی مجاهدین بود و یک فرد مجاهد نیاز داشت برای نشان دادن سرسپردگی نه تنها از رفتارهای عادی مانند شوخی کردن، مطالعه غیر سازمانی، داشتن اوقات خصوصی و شغل و کار خارج از سازمان (مگر این که به جهت تهیه پول برای سازمان و با اجازه آن باشد)، ارتباط غیر سازمانی، داشتن دارایی شخصی، روابط جنسی دور از اطلاع سازمان، داشتن کتاب های شخصی حتی پایان نامه دانشجویی و یا گذشته قبل از حضور در سازمان،(خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 207 و 214)
باشند بلکه بایستی به انقلاب طلاق تن می دادند که در ابتدا اختیاری و سپس اجباری گردید(خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 342).
– اساس انقلاب طلاق را می توان به طور خلاصه چنین بیان نمود: مسعود رجوی امام حسین زمان بود و نیروها لیاقت دیدن او را نداشتند و این عدم لیاقت از پرده حایلی ناشی می گشت که عبارت بود خود نیروها و همسران آنها و اتفاقاً همین مساله دلیل شکست عملیات فروغ جاویدان و یا همان مرصاد بود و به همین جهت به زن ها گفته می شد شوهران آنها حایل دیدن رجوی توسط آنها و نیز کسب پیروزی هستند و به مردها هم همین نکته راجع به زنانشان گفته می شد و لذا بایستی حلقه های ازدواج دور اندخته می گشت و همسران از یکدیگر جدا و رسما طلاق نامه امضا می گردید و ضمنا در حد توان فحاشی و کتک کاری بین زن و شوهر اعمال می شد تا راه هرگونه علاقه و دوستی احتمالی یا خاطره خوش قبلی بسته شود و جالب تر این که این طلاق بایستی احساسی نیز بود یعنی در قلب و ذهن فرد نیز صورت می گرفت و حتی افراد مجرد نیز به این انقلاب تن می دادند که نتیجه آن عدم هرگونه عشق و علاقه یا ازدواج در آینده بود و همگان طلاق نامه ها و حلقه ها را در یک نشست هفته ای به رجوی تحویل دادند (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 238-237 و 341-339 و 220 و 367) و حتی قضیه چنان جدی بود که به محض کمترین شبهه نسبت به یک فرد او مورد شدیدترین اتهام ها قرار می گرفت و حتی فردی به نام یعقوبی علی رغم سابقه و رتبه بسیار بالا به دلیل وابستگی به همسر خود، موقعیت قبلی را از دست داد و یا افراد دیگری مانند کریم حقی و همسرش محترم بابایی به همین دلیل مدتها تحت شکنجه و زندان قرار گرفتند که حاصل آن خودکشی محترم بابایی بود.
در حقیقت این انقلاب ها و از جمله انقلاب طلاق دارای دلایل دیگری است و نه آنچه سازمان می گفت، رساندن فرد به حد اعلای سرسپردگی، حل مشکل ازدواج در سازمان که در محیط بسته پادگانی عراق به سر می برد و در قبال هر هر سه مرد تنها یک زن وجود داشت (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 238) و همچنین یک انحصار طلبی وحشتناک تا آنجا که به قول یک خبرنگار خارجی مسعود رجوی نمی تواند بپذیرد کسی جز او را دوست داشته باشد حتی اگر ان شخص همسرش باشد و شاید در همین راستا بود که در ادامه انقلاب، فرزندان افراد نیز به بهانه عدم وجود امنیت در پادگان، از والدین خود جدا شده و به پرورشگاه های مستقلی سپرده شدند که حاصل آن جدایی و عدم ملاقات بیش از ده ساله والدین و فرزندان با یکدیگر است تا مبادا حضور فرزندان مجددا کانون خانواده را فعال نماید (نادره افشاری، عشق ممنوع)
در واقع انقلاب طلاق و انقلاب های جنسیتی مکمل یکدیگر بودند که در طول چندین سال اجرا شدند و جالب این است که کمی قبل از انقلاب طلاق سازمان دستور داده بود بسیاری با یکدیگر ازدواج کنند که دلیل اصلی این ازدواج های اجباری حل مشکل روانی و عاطفی و… افراد همسر از دست داده در جریان عملیات فروغ بود (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 326) در حالی که در انقلاب طلاق که هم قانونی بود و هم عاطفی، ترفند سه طلاقه نیز به کار می رفت تا افراد دیگر نتوانند به رجوع نمایند (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 392 و)
در حالی که این نوع سه طلاقه که به سه طلاقه در یک مجلس شهرت دارد خلاف شرع و مذهب شیعه می باشد و لذا سازمان رفتارهایی را انجام می داد که آن را به فرقه ای مذهبی مبدل می نمود، کما این که طلاق اجباری یا ازدواج اجباری نیز شرعا باطل است و در ادامه نیز به مورد دیگر خلاف شرع سازمان اشاره می شود. علاوه بر این که چنین رفتارهایی خلاف حقوق بشر و انسان ها نیز هست و نابودی شخصیت افراد در هیچ منطقی توجیه پذیر نمی باشد.
منطق انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق، جنس مذکر را وحشی و ضعیف و پاسیو (Passive) می دانست و چاره کار را در چند چیز می دانست. نخست این که افراد جای خود را در مسئولیت ها و پست ها به زنان دهند و دیگر این که هر انتقادی را به جان خریده و هرگز در مقام دفاع از خود برنیایند و به همین جهت مردها در جلسات مختلف گرد آمده و رو در رو به انتقاد کردن از هم و افشا کردن نقاط ضعف یکدیگر می پرداختند و حتی با به کار بردن کلماتی چون جناینکار به هم (برای مثال فقط به دلیل حمایت از سوی پلیس آلمان) دوستی را می شکستند و اگر انتقادی صورت نمی گرفت، رجوی و دیگران عصبانی می شدند و خود نیز به افراد با کلناتی چون مزخرف، موش کثیف، خیانتکار، لیبرال، منافق توهین می کردند چرا که در جلسه ساکت بودند یا حتی گاه همه انتقادها به خود را می پذیرفتند (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 400 و 427 – 426 و 392 و)
هدف این بخش انقلاب نیز در واقع عبارت بود از حذف نیروهای قدیمی و سابقه دار که تقریبا همگی مرد بوده و به نحوی نیز معترض سیاست های رهبران سازمان بودند و تعویض این افراد با زنان که تا کنون از مدیریت کلان محروم بوده اند همراه با سیل تبلیغات در این زمینه و همچنین خرد نمودن شخصیت افراد برای سر سپردگی بیشتر آنان و خروج آنان از خویشتن خویش و رسیدن به عمق بی هویتی و انفعال از لوازم اصلی وابسنگی فرد به فرقه است.
این شکست در شخصیت مذکرها در سازمان به انحاء مختلف ادامه یافته است که نمونه آن اقرا به گناه توسط افراد در محافل ایدئولوژیک می باشد که در طول آن افراد ئر نزد یکدیگر و در حضور مربی که گاه مریم و مسعود و با فرد عالی رتبه ای چون خانم طاهره همردیف مریم به اعتراف می پردازند که شامل اقرار به موارد غیر خلاقی همچون انجام عمل تجاوز در کودکی و… نیز می شود تا این که برای مثال فرد از لاغر بودن زن خود شکایت داشته است و مربی نیز با کلماتی رکیک مانند بی غیرت، آشغال، بد تر از بد، احمق و… به استقبال مردها می رود و جالب است دانسته شود که این بند نیز مخصوص مذکرها و در ادامه انقلابی است که زنان را برتر از مرد قلمداد می نماید و مسئولیت ها از مردان گرفته و به زنان داده شد (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 230 و 234)
تمامی این بندها و حتی این اعتراف ها و توهین ها برای ان بود که افراد بتوانند انقلاب کنند و به حداکثر توانایی نایل شوند چرا که بنا بر گفته رجوی انقلاب ایدئولوژیک، توانمندی های آنان را چند برابر کرده و آنان این توانایی را از مریم اخذ نمودند و طبق یکی از بند های همین انقلاب ها دیگر مردها نمی توانستند دارای مسئولیت شوندو این انقلاب با انتصاب 12 زن به عضو اصلی شورای رهبری شورای رهبری و 12 زن به عناون عضو علی البدل و سخناذنی مریم رجوی راجع به بدهی افراد به رهبری و نرگانی از حرکت بدون او آغاز کردید که همگی زنان در پاسخ به صراحت تمام گفتند که کلفت رجوی می باشند و جشن دو روزه این انقلاب بر پا گردید (خاطات یک شورشی ایرانی ص 380 و421)
اصل انتخاب دو جمع 12 نفری عضویت شواری رهبری , جای سئوال دارد , زیرا عدد 12 خود نشان از یک تفکر بخصوص ایدئولوژیکی و تشبیه به عدد 12 یعنی تعداد ائمه مقدس شیعه ناشی می شود و انتخاب زنها نیز بند د انقلاب بود که به صراحت حقوق زن بر مرد را اعلام می کرد و می گفت پتانسیل زنان در روابط سازمان بسیار بیشتر از مردان است که این مسئله ناشی از برتری ایدئولوژیکی انان می باشد و ستم مضاعف در طول تاریخ و ازادی فنر گونه در شورا نیز این انرژی و رشد را چندین برابر می نماید و بایستی بر علیه اوضاع ایران قیام نمود که به اساس ایدئولوژی ارتجاعی جنسیتی و بهره کشی مضاعف از زنان است و بایستی این شعار علیه ایران را به سراسر جهان رسانید و لذا بایستی همگان را رها کردن کرسی ها , مسئولیت ها را به زنان میدادند که این نه بر اساس شایسته سالاری بلکه تنها بر اساس جنسیت بود و به انقلاب کرسی نیز معروف شد 0 خاطرات یک شورشی ایرانی ص 285 ,283, 414 , 482)
شاید بتوان گفت داستان زن سالاری و فمنیسم یا با نگاه واقع گرایانه، استفاده ابزاری و گسترده از زنان در شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق به منظور رسیدن به اهدافی همچون حذف نیروهای قدیمی و سابقه دار و البته منتقد و ناراضی، بوجود آوردن جو خاص فمنیسم گرایی تند علیه جمهوری اسلامی و له سازمان، استفاده از نقاط عاطفی و احساساتی و نرم زنان برای سیادت قوی تر رجوی و همسرش و بسیاری مسائل دیگر بود که رنگ ایدئولوژیکی یافت و سازمان را نیز در مسیر فرقه ای قویتر نمود و البته این قضایایی که ذکر گردید تمامی ماجرا نبود و به جز جریان ازدواج مسعود و مریم که مقدم بر همه بود و سرآغاز این فصل و بعدا" اشاره می گردد، گوشه های دیگر این ماجراها به صورت خلاصه چنین می باشد:
– سازمان در آغاز سعی داشت قضیه انقلاب طلاق به بیرون گزارش نگردد تا مبادا به نفع جمهوری اسلامی شود اما خاطرات و اعتراف های بریده ها از آن و سپس نیز سکوت و تایید سازمان موجب افشای آن گردید(خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 368)
– در مرحله قبل از طلاق اجباری یک بار همگی در حضور ابریشمچی مردشماره 2 سازمان همسران خود را طلاق داده بودند و او همه را به اسم مسعود و مریم به هم عقد نموده بود
(خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 25)
– باید زن و مرد کاملاٌ عادی می شدند تا هر دو از وحشی گری و سبعیت خارج شوند.
2- استفاده ابزاری از مقدسات و توجیه تمامی رفتارهای سیاسی
از مهمترین راهکارهای فرقه ها برای تداوم انسجام درونی خود و تبعیت کامل پیروان و همچنین بستن راه هرگونه سئوال و اما و اگر استفاده از مقدسات دینی است ضمن این که این کار علاوه بر جنبه ابزاری به صورت هدفی غایی نیز تلقی می گردد و فرقه ها به دنبال کسب وجهه ماورایی نیز می باشند و سازمان مجاهدین خلق ایران نیز در همین راستا دست به راهکارهایی زده که برخی از آن ها چنین است:
– شیر و خورشید: شیر سمبل امام علی (ع) است و شمشیر همان ذوالفقار و خورشید همواره تابش خورشید مریم که تاریکیها را روشن می کند و این سان استفاده از پرچم شیر و خورشید توجیه و بلکه تقدس می یابد.(خاطرات یک شورشی ایرانی ص 427)
– جدا شدن افراد از سازمان: یا همان بریدگی و فراموش کردن پیمان با رهبری که مانند رها کردن امام حسین است و این فرد بایستی اعدام گردد و حتی وقتی یکی از اعضا به اسم زری در جلسه عمومی نظر داد که بگذارید این بریده ها بروند تنها سکوت مسعودرجوی او را از خشم دیگر اعضا نجات داد و لذا زندان های مخوف برای تنبیه بریده ها و حتی منتقدان تشکیل گردید (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 386)
– طلاق مریم عضدانلو از ابریشم چی و ازدواج او با مسعود رجوی مانند 30 خرداد مقدس بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 232)
– رفتن مجاهدین خلق به عراق و نزد صدام فاز ضد بورژوازی و یک عمل انقلابی بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 259)
– مسعود در ازدواج با مریم فداکاری نمود و مریم نیز قهرمانانه عمل کرد که این واقعه شبیه حرکت امام حسین (ع) و اصحاب کهف بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 228)
– فروغ جاویدان، عاشورا بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 311)
– رساندن عدد شورا توسط رجوی به عدد جادویی و مقدس 600 که البته با جدا کردن افراد تحصیل کرده و آوردن از اقلیت ها و افراد وفادار صورت گرفت (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 423)
– رجوی امام حسین زمان بود و ما خود را نالایق از دیدار او می دانستیم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 237)
-و حشی گری مترادف بود با، بریدگی و فراموش کردن پیمان با رهبری (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 386)
– انجام جدا سازی کامل زن و مرد به شکلی بسیار فراتر از دستورهای اسلام به طوری که در نمایش ها هم نقش زن توسط مردم انجام می شد
– در زندگی شخصی و اجتماعی خود بایستی به طور دائم با مریم یکی می شدیم به طوری که همه چیز خود حتی خصوصی ترین لحظات و اشتباه ها و احساس ها و همه و همه چیز خود را بایستی به او اعتراف می کردیم و… و که این بخش به دیگ معروف بود چرا که همچون آن سخت و جوساز بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 469)
3- سرکوبی و نفی شخصیت افراد
سرکوبی و نفی شخصیت افراد نیز از بخش های است که هم حاصل راهکار های دیگر می باشد و هم خود به شکلی مستقیم اجرا می گردد و هدف آن تنها اطاعت بیشتر افراد است:
ـ از زمره انقلاب ها انقلاب علیه لوازم بود که در آن بایستی همه لوازم شخصی حتی مداد و کاغذ ها را هم به مسئول خود تحویل می دادیم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 259)
– در هنگام انجام کارهای خوب و موفق نیز به شهرت طلبی و تلاش برای خودنمایی متهم می گشتیم و شیوه اصلی سازمان تفرقه بینداز و حکومت کن به همراه رد کردن افراد و درخواست وفاداری مطلق بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 391)
– اجرای قاطعانه: اعتراف , انگیزسیون و تفتیش عقاید حتی در حوزه افکار و اعمال فردی
– بایستی می پذیرفتیم که همه خائن هستند حتی ما و دیگر اعضای وفادار سازمان (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 478)
– مریم رجوی بارها می گفت فقط بدهکارها حق دارند یعنی آنها که خود را به همه چیز بدهکار می دانند (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 469)
– تنها راه نجات روسیاهی است و نه دفاع و لذا لازم است گناهان به بدترین شکل جلوه داده شود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 472)
– مسئولان در جلسات ایدئولوژیک و در حضور جمع به ما فحاشی می نمودند از جمله با این کلمات و جمله ها: نشست را لوث کرده ای , ننگین، بریده و 000 و ما باید این اتهام ها را تایید می کردیم نه تکذیب (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 476)
-انقلاب بند ف همان نابودی فردیت فرد بود و از راههای انجام این مهم وارد نمودن اتهامهای زیاد و کثیف به افراد از جمله این که افراد به هیچکدام از انقلاب ها حتی الف عمل ننموده اند (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 469)
– مسئول فوق (طاهره) دستور داد به جای تقدیراز افراد به آنها سیلی بزنم و ناسزا بگویم که همین موجب ترک سازمان توسط افراد بود و از دیگر دستور های او این بودکه عکس پدر و مادر و حتی خودم را بسوزانم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 3 – 261)
-از زمره اتهام و خطا های بزرگ دوست داشتن همگان بود و علاقه داشتن به کار خود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 474)
شاید همین گوشه از رفتارهای سازمان در سلب شخصیت افراد و تبدیل آنان به عناصری کاملا" منسوخ و ایزوله در خدمت یک فرقه فکری را بتوان مهمترین بخش و حتی حاصل دیگر رفتار ها دانست چرا که این بخش نیروهای را به سرسپردگان چشم و گوش بسته تبدیل می نماید و نه تنها سازمان بلکه هر فرقه ای در جهان به دنبال چنین مسئله و امکان ویژه ای می باشد و به همین جهت بد نیست نمونه های دیگری از این رفتارها ارایه گردد تا بهتر بتوان به عمق این بخش پی برد:
– بایستی اشتباهات خود را صدها برابر بزرگ می کردیم و همه ما خود را بی اعتیار و بد جلوه می دادیم و باز هم سازمان راضی نبود، حتی دلسوزی و اشتیاق بیش از حد من نسبت به کار و وظیفه محول سازمان نیز ابهام بزرگی ساخته بود که این انگیزه از کجاست و حتما" وجود زنی در محل کار (لوس آنجلس امریکا) این انرژی را به تو انتقال می دهد (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 485 و 484)
– آنقدر جو خاص و فشارهای شخصیتی و روحی وجود داشت که تنها هنگامی از انگلستان توانستم به مادرم تلفن بزنم که سازمان نیاز داشت او علیرغم سن زیاد و پیری مفرطش برای ما شعارنویسی کند و هنگامی که فهمیدم او فوت نموده است از ترس تهمت های سازمان حتی نتوانستم برای او گریه کنم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 3 – 222)
ـ به من دستور داده شد که خواندن هایم را کنار بگذارم و فقط عمل کنم و در اصل از من می خواستند که چشم خود را بر روی حقیقت ببندم (خاطرات ص 194)
4- وجود استبداد دیکتاتوری و تحکم شدید بالا به پایین
در واقع این بخش را می توان حاصل و بلکه علت تمامی رفتارهای قبل دانست و در پرتو این رفتارها رهبران فرقه می توانند فارغ از هرگونه سئوال و جواب و انتقاد به سیطره خویش ادامه دهند:
– از شورای انجمن اسلامی توسط مسئول مجاهدین به دلیل عدم موافقت با یک تصمیم آنها اخراج شدم (در حالی که طبق اساسنامه تمامی اعضای شورای انجمن اسلامی دارای حق رای و نظر ولو به شکل مخالفت قطعی می باشند (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 179)
– اطلاعات به ما کم داده می شد و آن هم فقط به تشخیص مسئول ما بود و همه ملزم به حضور در صبحگاه نظامی آن هم نه در یک پادگان یا عراق بلکه در کشور انگلستان و شهرهایی چون منچستر و نیوکاسل بودیم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 201)
– سازمان و اعضای آن از زمره خود من اعتقاد به این نکته داشتیم که مردم و رای آنان مشروعیت نمی آورد و حتی به نقش و اهمیت انتخابات در تشکیلات درونی برای تعیین مسئولان و کادرها اعتقادی نداشتیم زیرا آن را یک عمل بورژوا لیبرالی می دانستیم و به نظر ما تنها ملاک شایستگی، تعریف و صلاحیت مورد نظر سازمان بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 3 – 433 و 153)
-از زمره رفتارهای غیر دموکراتیک که در قالب دموکراتیک صورت گرفت و البته یک نمایش بود، همان جریان ریاست جمهوری مریم بود که بدون سابقه قبلی به این منصب رسید و تنها دلیل آن نیز این بود که همسر رجوی می باشد و حتی خود او نیز پذیرش ریاست جمهوری را دلیل تکلیف نمودن مسعود می دانست و نه رای پارلمان و جالب این که در حضور مسعود رجوی نیز تنها زمانی می شد صحبت نمود که او می خواست و گر نه وانمود می کرد چیزی نشنیده است).
(خاطرات یک شورشی ایرانی ص 224، 358 و شورای ملی مقاومت اثر آصف بخش ریاست جمهوری مریم رجوی)
– استبداد و تمامیت خواهی رهبران سازمان تا به حدی است که هنگامی که یک فرد در جلسه ای در آمریکا گفت که توانسته است با موفقیت انقلاب ایدئولوژیک را در درون خود به ثمر برساند و رجوی را در سال 1364 به عنوان رهبر ایدئولوژیکی پذیرفته است همگان از دست او عصبانی شدند زیرا فکر می کردند این کار تنها از دست مریم ساخته است و لذا آن فرد از رده خود عزل گشته و به یک سمپات ساده مبدل گردید و حتی یکبار مسعود رجوی می خواست فردی را در یک جلسه عمومی مورد ضرب وشتم قرار دهد که مریم مانع گردید (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 360)
– به دلیل نگارش یک گزارش انتقادی پیرامون وضعیت دیپلماسی شورای ملی مقاومت که خود نیز نماینده آن در آمریکا و دستیار وزیر امور خارجه شورا بودم مجبور شدم هم مسئولیت و نیز همسرم را فراموش کنیم و البته طلاق نامه نزد مسئولان گروه گذاشته شد تا هر زمان صلاح دیدند به همسرم نشان دهند (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 391)
– سازمان از من ناراحت بود که چرا من دیگر ضد انقلابی های غیروابسته به سازمان را دوستان بالقوه خوانده بودم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 439)
– سازمان هیچ موافقت و اعتقادی به نقش مهم و تعیین کننده مردم و یا همکاری با دوستان سابق سیاسی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نداشت (خاطرات یک شورشی ایرانی, ص 14)
– برخی برنامه های موفق تلویزیون ایران موجب تعجب ما بود و این در حالی بود که ما باز هم تنها به پخش سخنرانی های خسته کننده و طولانی مسعود و مریم ادامه می دادیم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 419)
-پس از انقلاب ایدئولوژیک سال 1374 همه از هم می ترسیدیم و این انقلاب عبارت بود از رها کردن خود با خدا در طریق رهبری و بند ر که عبارت بود از ریاست مریم به طور مطلق (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 469)
– ضدیت کامل سازمان با کتاب و رادیو اعمال شدید سانسور (هادی شمس حائری: ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب ص 27 – 25)
5- تلاش برای نهادینه کردن خشونت در سازمان مجاهدین خلق ایران و برخی از نمونه ای آن
– شخصی قول داد اگر سازمان صلاح دانست برادر خود را که در سفارت ایران تنها یک کارمند عادی است , خواهد کشت (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 254 – 250)
-در همه جا حتی کشورهای غربی و آمریکا و عراق با خود سیانور حمل می کردیم تا در هنگام اسارت احتمالی خودکشی نماییم (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 288)
-برخی چون نمی توانستند انقلاب کنند در شرف دیوانگی قرار گرفتند و حتی یک خواهر خودکشی نمود (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 359)
– در جلسات خصوصی و شخصی در انگلستان، دوستان ما میهمان های هم حزبی خود را ناگهان به باد شلاق بستند که تنها دلیل آن همدردی با زندانیان داخل ایران بود (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 165 – 164)
– همگان را سیاه می دیدم و فقط مجاهدین را سفید و حتی همین مانع سلام و علیک من با آن دسته از دوستانم بود که مجاهد نبودند (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 186)
– هنگامی که یک زن ایتالیایی در اعتراض به اعدام برخی از اعضای وابسته به سازمان مجاهدین خلق در ایران دست به خودسوزی زد , سازمان مجاهدین خلق نه تنها از این عمل بیزاری نجست بلکه درصدد تکرار و رواج آن برآمد (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 185)
– هنگامی که یک فرد از روی ساده لوحی گفت حاضر است با هرکس که سازمان دستور دهد ازدواج کند حتی اگر آن فرد مریم باشد دیگران می خواستند او را بکشند که تنها پا در میانی خود مریم او را نجات داد (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 360)
– یک فرد مجاهد به دلیل احساس بیهودگی با تیغ ژیلت خودکشی نمود (خاطرات یک شورشی ایرانی، ص 360)
– یک نوجوان 10 ساله مجبور بود برای سازمان روزانه 10 الی 15 ساعت در خیابان گدایی نماید که مصداقی از خشونت علیه کودکان می باشد (خاطرات یک شورشی ایرانی,ص 402)
– از نمونه های خشونت کمپ های کودکان در اروپا و رفتارها ی تند و غیر انسانی و جدا نمودن اجباری آنان از والدین خود و همچنین وجود بازداشتگاه های متعدد در عراق مانند زندان رمادی و… می باشد (نگاه سال دوم شماره چهارم ص 5 – 4 و افشاری , نادره: عشق ممنوع و رضوانی , علی: اسکولاستیک نوین در فرقه رجوی و هادی شمس حائری: ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب و همان: مرداب و گیلانی , فریدون: سراب و همان: کالبد شکافی قلعه الموت)
6- برخی از زوایا و دلایل دیگر انقلاب های ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق ایران
– استحاله فکری وایدئولوژیکی (عقب نشینی از مواضع سابق) که این بخش نیز در فرقه ها بسیار به چشم می خورد و در طول زمان بسیاری از فرق به دلیل مواجهه با مشکلات و در راستای تطبیق خود با شرایط جدید دچار استحاله فکری وفرهنگی و یا عقب نشینی از مواضع خود می گردند که سازمان مجاهدین خلق نیز از این قاعده مستثنی نبوده است:.
– اجرای بند " د " انقلاب ایدئولوژیک که حاصل آن ریزش نیروهای قدیمی و باسابقه از سازمان بود و در این انقلاب اعمالی مانند رقص انقلابی که قبلا" طاغوتی خوانده می شد انجام گردید (خاطرات یک شورشی از ایران ص 23 – 421)
– و نمونه های دیگر عقب نشینی مجاهدین از شعارها و اهداف خود را می توان در دوری از شعارهای ضد غربی و امپریالیستی و ضد عراقی و حذف منابع درسی و عقیدتی سابق و لباس هایی مانند اورکت و در عوض جایگزین نمودن لباس هایی چون کت و کراوات (خاطرات ص 420، 194) ملاحظه نمود که موجب ایزو لاسیون نسبی سازمان می گشت (فراستی , علی: لحظه تصمیم ص 214)
– از نمونه های دیگر این بخش را می توان انقلاب ایدئولوژیکی موسوم به "کهنه به نو " دانست که که در زمان حذف علی زرکش اتفاق افتاد و دلیل آن شکست عملیات جنگ مسلحانه شهری و لو رفتن اطلاعات توسط تماس تلفنی بود که این انقلاب با محاکمه او شروع گشت (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 301) و هدف از آن تغییر رفتار تاکتیکی سازمان و انداختن اشتباه ها گردنیک نفر آن هم به اسم انقلاب بود و لذا همگان فهمیده بودند که هرگاه پیش بینی ها ی سیاسی و نظامی سازمان غلط در می آمد یا شکستی دیگر به وقوع می پیوست انقلاب نوینی آغاز می شد و یا در راه بود (خاطرات یک شورشی ایرانی ,ص 421)
-اتفاقا" همین مسائل و مخصوصا" وقوع شکست های نظامی و سیاسی موجب بی اعتقادی افراد – سازمان می گشت (خاطرات یک شورشی ایرانی ص 420) زیرا که در این جا شکست با هر سازمان دیگری فرق داشت، افراد براساس اعتقاد به رجوی پیوسته بودند و اکنون پیش بینی های کسی خلاف واقع قرار می گرفت که ادعای پیشوایی و امامی و رهبری و تقدس داشت و این برای افراد پذیرفتنی نبود.
مقاله ارائه شده در همایش رابطه فرقه و تروریسم در دانشگاه اصفهان