در دیدارهای دوره ای انجمن نجات با خانواده های استان سمنان، این بار سری زدیم به جواد نصیری برادر هادی نصیری. وی بازنشسته است و خود را با باغداری و کشاورزی سرگرم کرده و برای خودش عالمی دارد . جواد بسیار عاطفی و دل نازک است. هر وقت در مورد هادی صحبت میکنیم بلافاصله اشک در چشمانش حلقه میبندد و شروع به گریه می کند. در این دیدار وقتی به او گفتم که من هادی رو بخوبی میشناسم و سالها پیش هم بوده ایم و مقداری از خصوصیات اخلاقی و وضعیت ظاهری هادی برایش تعریف کردم، مجدد شروع به گریه کرد. خیلی تلاش کرد که بتواند دقایقی بصورت تصویری با برادرش هادی صحبت کند اما هر بار گریه امانش نمیداد و ناگزیر بودیم فیلم را قطع کنیم و فیلمی که از صحبت هایش تهیه شده در میان چندین بار گریه او انجام شده است و در آخر از او پرسیدم: جواد آقا چرا زود گریه میکنی ؟ یعنی اینقدر عاطفی هستی و هادی رو دوست داری؟
دوباره گریه سر داد و شروع به نفرین کرد: “خدا از سر تقصیر این سازمان نگذره، خدا روزگارشون رو سیاه کنه ، خداکنه هیچ آه خوشی نبینن کسانی که هادی را از ما جدا کردند و ما رو به این روز نشوندند. مگر میشه گریه نکنم، هر انسان دیگری هم باشد همینطور است. آخه برادریم، مادرم از فراق هادی دق کرد و آرزوی دیدارش را به گور برد. از خدا میخواهم مسیر و سرنوشت ما را طوری رقم بزند که دوباره هادی را در آغوش بگیریم . به حق پنج تن.”